پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 
سرویس تاریخ «انتخاب»: اسدالله علم (۱ مرداد ۱۲۹۸ بیرجند – ۲۵ فروردین ۱۳۵۷ نیویورک)، یکی از مهمترین چهرههای سیاسی دوران محمدرضا شاه، وزیر دربار از ۱۳۴۵ تا ۱۳۵۶ و نخستوزیر ایران از سال ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۲ بود.
«انتخاب» هر شب یادداشتهای روزنوشت علم را منتشر میکند.
۵ خرداد ۱۳۵۱: صبح زود سواری رفتم. هوا بهشت بود و صحرا پر از گل و سبزه و شقایق من هرگز صحرای بالای قصر فیروزه را - که حالا محل تدفین زردشتی هاست - چنین با صفا ندیده بودم. در فکر دوستم بودم که اگر بود، این منظره دلچسبتر میشد. به قول نمیدانم کدام شاعر:
به هر دیار که رفتم، به هر چمن که رسیدم
به آب دیده نوشتم که یار جای تو خالی!
باری به هر حال خیلی خوب بود. دو ساعتی سواری کردم. وقتی برگشتم به موکب شاه برخوردم که ساعت ۱۱ تشریف آورده بودند. منتها از راه دیگری رفته بودند و در حدود ساعت ۱۲٫۳۰ مراجعت میفرمودند. اظهار مرحمتی کردند و چای صرف کردند. ضمن صرف چای من تنها شرفیاب بودم. اول سؤالی که کردند، فرمودند: به مصباح زاده کیهان مطلب دیشب را تذکر دادی؟ عرض کردم دیشب تلفن کردم ولی ناهار هم پیش من میآید. سؤال فرمودند: کاخ سفید سعد آباد حاضر است؟ عرض کردم: هیچ نقصی نداریم و همه پیش بینی شده است. فرمودند: به نظرم آمد اسفالت جلوی دفتر تو خراب است. عرض کردم: واقعاً به خاطر ندارم، مرحبا بر این دقت و هوش و باریک بینی! بعد شاهنشاه با هلیکوپتر تشریف بردند. من با اتومبیل آمدم با مصباح زاده و چند نفر از دوستان و مهندس اسدی ناهار خوردم. مطلب را گفتم. فردا خواهد نوشت.
بعد از ظهر کار کردم. بعد خدمت مادرم رفتم. از آن جا سر شام رفتم. اولین مطلب را باز سر شام که شاهنشاه پرسیدند، این بود که به مصباح زاده گفتی؟ عرض کردم: تمام اوامر شاهنشاه را ابلاغ کردم، فردا مینویسد. فرمودند: یک نکته را هم بگو که الان در حمام خاطرم آمد و آن این است که اگر سهام را به قیمت اولیه بدهیم، تکلیف سرمایه گذاریهای خارجی چه میشود؟ اینها دیگر حاضر نیستند در ایران سرمایه گذاری بکنند. من عرض کردم: اگر واقعاً وزرای اعلیحضرت هم درباره کارها این قدر فکر بکنند، وضع کشور ما خیلی بهتر از این میشود.
بعد مرخص شدم. در منزل کار کردم. باز هم رعد و برق و طوفان است، ولی بلبل هم میخواند. هوا مجدداً سرد شده...