بر سینه غیرت « یونسی» با افتخار باید مدال یک مدیر ایرانی با تعصب را نشاند / مازندران، ایرانی امن در جنگ ۱۲ روزه

به گزارش خبرگزاری برنا از مازندران ، در همین دوازده روز جنگ تمام عیار اسرائیلی ها علیه ایران عزیزمان؛ مازندران بعنوان نزدیک ترین استان به تهران میزبان ده ها میلیون آسیب دیده تهرانی و کرجی بود؛ اتفاقی که کمتر از یک روز؛ مازندران سه میلیونی را به یک استلن پانزده میلیون نفری تبدیل کرد؛ فراتر از نبود یا کمبود زیرساخت ها در بخش خدمات عمومی نظیر نانوایی و سوخت و اقلام موادغذایی و مایحتاج اولیه؛ بحران روحی روانی و استرس آسیب دیدگان مهاجر به مازندران به نوبه خود چالش جدی تر بود اما مدیریت میدانی مهدی یونسی بعنوان استاندارمازندران ؛ توانست مازندران را به یک «ایران امن» تبدیل کند.
از ایجاد نانوایی ها و جایگاه سوخت سیار و افزایش سهمیه آرد و بنزین و اقلام غذایی در فروشگاه ها تا نظارت ویژه بر روند توزیع خدمات عمومی و از سوی دیگر مسولیت همزمانی و هدایت شورای تامین استان برای برخورد با جاسوسان و چالش های امنیتی در استان بدون شک دکتر مهدی یونسی را به عنوان استاندار با تعصب و میدانی تبلور داد؛ استانداری که علیرغم حضور هشت ماهه در استان و انتشار بداخلاقی ها توسط برخی بدخواهان و زیاده خواهان و منفعت طلبان چون مدیری با اقتدار و میدانی دوشادوش مردمان سرزمین ش از کیان و شرف ایران زمین دفاع کرد.
بدون شک از مدیریت دکتر مهدی یونسی باید بعنوان پرچمدار مدیریت میدانی و جهادی نام برد؛ مدیریتی که با مدیریت «کارتابلی» فرق دارد؛ مدیری که پشت میز ننشست و علیرغم توصیه های امنیتی بر عدم تردد در زیر شلیک ریزپرنده ها و پهبادهای دشمن در سراسر مازندران از گلوگاه تا رامسر در میدان حضور داشت و « یونسی» ثابت کرد با مردم بودن و مشکلات مردم را از نزدیک احساس کردن یک رویکرد و اصل به شمار میرود.
بی شک؛ یونسی ثابت کرد که مدیریت میدانی وقتی با توکل به خداوند باشد نه از صدای موشک می ترسد نه از مکر و حیله وطنفروشان باکی دارد.
حقیقتا مهدی یونسی در کنار مدیریت میدانی توانست مدیریت الهی و خداپسندانه داشته باشد.
وطن؛ تجلیگاه وحدت ایرانیان و میعادگاه حماسه، معرفت و ایثار
در روزهای پایانی خرداد ماه امسال، وطن و سرا و آشیانه ما مورد هجوم و دستبرد وحشیانه سفاک ترین رژیم سیاسی نظامی جهان قرار گرفت و با اندوه و حزن؛ به تماشای شهادت فرماندهان سترگ، دانشمندان دانا و برخی از اقشار مردم بزرگ سرزمین خود نشست. این شوک ناگهانی که به زعم تحلیلگران حوزه های سیاسی – اقتصادی و فرهنگی می توانست به سادگی هر ملت و حاکمیتی را در آغاز کار، فلج کند، با تدابیر رهبری معظم انقلاب (مدظله العالی)، شجاعت بی مانند نیروهای مسلح و همدلی و اتحاد تاریخی و اجماع حماسی ملت ایران بر حفظ و حراست از خاک وطن به فتح الفتوحی بزرگ و مانا در تاریخ سیاسی معاصر بدل شد و بنحوی شگفت در تغییر معادلات اثر گذاشت، که در دفتر نوظهور جنگ های کاملا الکترونیک و بهره گیری از مدرن ترین سلاح های روز از جانب دشمن با نقش معجزه آسای ایرانیان دلاور، وفادار و وطن دوست به صفحه ای زرین و درخشان از نقش یک ملت همدل در تعیین صورت بندی و تغییر پایان آن بدل شد.
این حماسه خیره کننده و ماندگار تنها و تنها ریشه در تجلی ساحَت و ساختاری فرهنگی تحت عنوان حب وطن و اتحاد و همدلی بی نظیر ایرانیان برای صیانت از خاک و کیان میهن اسلامی برغم تصور و توطئه های دشمنان داشت.
وطن، واژهایست که در سادهترین شکل، شاید فقط نام یک سرزمین باشد. اما برای ایرانیان، وطن تنها یک مکان نیست؛ وطن، دلی است تپنده در اعماق جان که رویای ملتی بزرگ را در بزنگاه های تاریخی حماسه و فتح، تعبیر می کند.
برای ملتی که همواره در سایه سار والاترین مفاهیم فرهنگی، ادبی، دینی و تاریخی زیست کرده است، وطن؛ عصارهی تاریخ، باغ شکوفه های امید، و ستونِ هویت جمعی است. وطن یعنی جایی که آفتابش بر استخوانهای ما تابیده، و خاکش با خون عزیزترین فرزندانش آبیاری شده، و در هر وجبش، روایتی از ایستادگی و شکوه نهفته است.
در فرهنگ و ادبیات ایران، وطن همواره بار معنایی والایی داشتهاست. وطن نه تنها دربرگیرنده جغرافیا، بلکه خاطرهی زندگی، آوای اذان، طعم نان تنور، خاک مادری، خانهی پدری و عطر درس و مشق و مدرسه و کلاس و معلم و استاد و دانشگاه و خاکستر دلیرانی است که از جان خویش گذشتند تا این خاک بماند و عزتمند در یکی از شگفت ترین فلات جهان، با شرافت، به تنفس حیات بخش خویش استمرار ببخشد.
شاعران ما، وطن را «دل» خطاب کردهاند نه «خانه» ی محض. سعدی با آن حکمت متعالی اش چنین میسراید:
«همه عالم، تن است و ایران، دل»
و چه بلیغ است این تشبیه؛ چرا که اگر دل از کار بایستد، تمام تن از رمق میافتد و تپیدن در کالبد آدمی پایان می یابد. در قالب این نگرش است که گاه گاه در عمیق ترین بحران ها و زخم ها این ملت بزرگ به فتح الفتوحی عظیم دست می یابد و همواره از دل خاکستر خویش، ققنوس وار میلاد عظمت و استواری همیشگی خود را جشن می گیرد. اینگونه است که با همه زخم های ناشی از ظلم بیگانه، قلب ایران همواره گرم و جاندار میتپد.
فردوسی، اسطوره سرای بزرگ ایران و جهان، وطن را با غرور ملی، با حماسه و با شکوه؛ جاودانه کردهاست. در شاهنامه، وطن نهتنها سرزمینِ فرمانروایی، بلکه سنگر آرشهاست؛ جایی که ایستادن برای آن، معنای انسان بودن است. وطن در شاهنامه، مرز میان بیداد و عدالت، تاریکی و فروغ، و فراموشی و شکوه است.
در دوران مشروطه، وطن بیشتر به رنگ خون درآمد؛ تبدیل به فریادی اجتماعی، درد و آهی سیاسی، و ندایی برای آزادی شد. عارف قزوینی در سوگ جانباختگان این خاک نوشت:
" از خون جوانان وطن لاله دمیده...
از قامت سروِ قدشان سرو خمیده...."
وطن، یعنی سرزمینی است که حتی مرگ فرزندانش نیز «لاله» میرویاند. این شعرها فقط بیت نیستند، سرگذشتند؛ زخمهایی هستند که ملتی آنها را با عشق بردوش می کشد.
در ادبیات معاصر، وطن گاهی دیگر سنگ و خاک نیست؛ تبدیل میشود به درختی در حیاط، یا نسیمی در کوچهی کودکی و با همین عواطف غلیظ و تابناک در جان و تن هر ایرانی ریشه می دواند.
وطن در کلام سهراب سپهری، نه مرز دارد، نه رنگ و نه پرچم، ولی سراسر روح است. شاید همین درخت، همین خندهی مادر در آستانهی خانه، همان مدرسهی خاکی، وطن باشد.
اما وطن فقط واژهیی شاعرانه نیست؛ در باور عامهی مردم، وطن «ناموس» است. خانهی پدری است، خاک نیاکان است و قبلهی آمال...
جایی که اجداد ما بر بستر نرم آن خوابیدهاند و آیندهی فرزندانمان در آن کاشته و بارور میشود. جایی که حتی اگر خاک شود، بوسیدنش افتخار است.
در آئین ما، دین مبین اسلام، وطن جلوهای از ایمان است. حدیث شریف «حب الوطن من الإیمان»، خاک را از نگاه مومن، عزیز و محترم میسازد.
انتهای پیام