حکایتهای سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان حکایت شماره 35: داستان عاقبت سفر با کشتی + فایل صوتی و نسخههای قدیمی

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، سعدی معلم بیچونوچرای همه ماست. از همان کودکی با حکایتهایش خو گرفته و نکات ریز اخلاقی و آنچه باید باشیم و نباید باشیم را از او فراگرفتهایم. ابیات نغز و داستانهای پرحکمتش بر سر زبان بزرگترهای ما و حتی نسل پیش از آنها بود و در کوچه و بازار هم نقل او را میشنیدیم. گاه حتی اگر پی ضربالمثلی را بگیریم به سعدی میرسیم که چه ساده اما پرمایه مفهومی را در بیت و یا مصرعی برای ما بازگو کرده است. سعدی نقش پررنگی نهتنها در آموزش که در پرورش ما دارد و کیست که وامدار این استاد سخنپرور نباشد؛ او که بهترین وصف برای آثارش سهلِ ممتنع بودن آنهاست. کافی است اندکی از این آثار را خوانده باشیم تا این وصف دکتر شفیعی کدکنی در باب آثار سعدی که گفته است «آثار سعدی دارای مخاطب انسانی است» برای ما بهوضوح مشخص شود. سعدی جامع و کاملا انسانی مینویسد و آنچه در ابیات و حکایاتش آمده همگی برخاسته از یک زندگی روزمره و قابلادراک برای همه اشخاص است.
جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.
بابهای گلستان سعدی
گلستان سعدی علاوه بر دیباچه شامل هشت باب است که «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و «آداب صحبت» نام دارند. حکایات سعدی در حین موجز بودن سرشار از پند هستند. او استاد خلاصه گفتن است و گاه حتی در یک جمله تمام معنا را به خواننده منتقل میسازد.
سعدی قصهگو!
و این شیوه اوست که حکایاتش را با ابیاتی عجین میسازد. گلستان سعدی آمیخته از داستان و حکایت است. اگرچه درون همان داستانها هم گاه پند و اندرزی نهفته است اما سعدی قالب داستان را برای بیان آن موضوع انتخاب کرده است. در کل اما میتوان گفت که نغز و شیرین بودن آنهاست که سبب شده تا نسل به نسل و دهانبهدهان نقل شوند و تا به امروز ماندگار باشند:
معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوبتر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.
شیوهی روایت در حکایتهای گلستان سعدی
سعدی در روایتهایش در گلستان گاه به شیوهای معمولی و از ابتدا تا انتهای ماجرا پیش میرود و در میانهها فرازوفرود دارد و جریان را برای مخاطب خود تعریف میکند اما در موارد اندکی به شیوهای هیجانانگیزتر اوج ماجرا را در ابتدای آن قرار داده و داستانش را از همان نقطه اوج شروع میکند.
ساختار بسیاری از حکایات گلستان سعدی ترکیبی از مسائل اجتماعی و نکات اخلاقی است. او طنز را در قالب این حکایات و روایات ریخته و گاه حتی خواننده را در تمام طول داستان میخکوب میکند. سعدی استاد قرار دادن تضادها در مقابل هم و در یک روایت است. بهخوبی از پس شرح و تفصیل هردو برآمده و به زیبایی هرچهتمامتر نتیجهگیری میکند. او از اینکه پند خود را بهصورت مستقیم به روی مخاطب بیاورد واهمهای ندارد، هرچند گاه اندرزهایش را در لفاف داستان میپیچد و همینطور که خواننده را پیش میبرد آنها را در جان او میریزد. استاد سخن مناظره را نیز میپسندیده و از این شیوه هم بهره برده است.
باب اول در سیرت پادشاهان: حکایت شماره 35
با طایفهٔ بزرگان به کشتیدر، نشسته بودم.
زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند.
یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.
ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.
گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل.
ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانهای خوردهام در طفلی.
گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا.
تا توانی درونِ کس مخراش
کاندر این راه خارها باشد
کارِ درویشِ مستمند بر آر
که تو را نیز کارها باشد
فایل صوتی باب اول در سیرت پادشاهان: حکایت شماره 35
معنی حکایت شماره 35، باب اول گلستان سعدی
در این متن، راوی درباره یک تجربه شخصی در سفر با بزرگان صحبت میکند. آنها در حال عبور از آبی بودند که ناگهان دو برادر در گرداب غرق شدند. یکی از بزرگان از ملاح خواست تا یکی از برادران را نجات دهد و وعده پول داد. ملاح در تلاش برای نجات یکی از برادران، دیگری را از دست داد. راوی به این نکته اشاره میکند که ممکن است دلیل تأخیر ملاح در نجات یکی از برادران، خاطره تلخی از گذشتهاش باشد. در پایان، به این نتیجه میرسد که افراد در موقعیتهای مختلف باید به یکدیگر کمک کنند و از مشکلات خود نگران نباشند.
برگردان به زبان ساده
# با طایفهٔ بزرگان به کشتیدر، نشسته بودم.
هوش مصنوعی: من در کنار گروهی از افراد مهم و برجسته نشسته بودم.
# زَورقی در پیِ ما غرق شد، دو برادر به گِردابی در افتادند.
هوش مصنوعی: یک قایق در جستجوی ما غرق شد و دو برادر به درون یک گرداب افتادند.
# یکی از بزرگان گفت ملاح را که: بگیر این هر دو را که به هر یکی پنجاه دینارت دهم.
هوش مصنوعی: یکی از بزرگترها به ملاح گفت: «این دو نفر را بگیر، من به هر کدام پنجاه دینار میدهم.»
# ملّاح در آب افتاد و تا یکی را برهانید، آن دیگر هلاک شد.
هوش مصنوعی: ملّاح به درون آب افتاد و وقتی یک نفر را نجات داد، فرد دیگر غرق شد.
# گفتم: بقیّتِ عمرش نمانده بود، از این سبب در گرفتنِ او تأخیر کرد و در آن دگر تعجیل.
هوش مصنوعی: گفتم: زمان زیادی از عمر او باقی نمانده بود، به همین خاطر در گرفتن او تعلل کرد و در آن موارد دیگر عجله کرد.
# ملاح بخندید و گفت: آنچه تو گفتی یقین است، و دگر میل خاطر من به رهانیدن این بیشتر بود که وقتی در بیابانی مانده بودم و مرا بر شتری نشاند، و از دست آن دگر تازیانهای خوردهام در طفلی.
هوش مصنوعی: ملاح با خنده گفت: آنچه تو گفتی درست است، و دیگر اینکه احساس من بیشتر تمایل به نجات این موضوع دارد چون زمانی که در بیابان مانده بودم و بر شتری سوار شده بودم، از دست آن فرد دیگری کتک خوردهام در کودکی.
# گفتم: صَدَقَ اللهُ: مَنْ عَمِلَ صالِحاً فَلِنَفْسِهِ و مَنْ أَساءَ فَعَلَیْهٰا.
گفتم: یزدان راست و درست فرمود که: «هر کس نیکی کند نیکوکاری به سود اوست و آنکه بدی کند بدکاری به زیان وی.»
# تا توانی درونِ کس مخراش
کاندر این راه خارها باشد
از رنجاندن کسان بپرهیز، چه در راه آزارِ دیگران مردمآزار خود نیز از خار جفا آسیب خواهد دید.
# کارِ درویشِ مستمند بر آر
که تو را نیز کارها باشد
حاجت مسکینان روا کن که تو را هم نیازهاست.
تصاویر نسخه های قدیمی گلستان سعدی
فانوس خیال
کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری
گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال 1271 هجری قمری
گلستان به همراه بوستان در حاشیه
گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری
کلیات سعدی مذهب و مصور نسخهبرداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری