زیباترین متن و شعر ادبی در مورد فرشته‌ها؛ سفری به دنیای نور و پاکی

زیباترین متن و شعر ادبی در مورد فرشته‌ها؛ سفری به دنیای نور و پاکی

  ساعدنیوز: در این مقاله، با زیباترین متن‌ها و اشعار ادبی درباره فرشته‌ها آشنا می‌شویم؛ موجوداتی آسمانی و پاک که نماد نور، عشق، آرامش و مهربانی‌اند. واژه‌هایی دل‌انگیز و خیال‌انگیز، ما را به دنیایی پر از صفا، نور و معنویت می‌برند؛ سفری به سرزمینِ آسمان و آرامش.

به گزارش سرویس سرگرمی پایگاه خبری ساعدنیوز، فرشته‌ها، موجوداتی آسمانی و نماد پاکی، مهربانی و نور الهی، همواره الهام‌بخش شاعران و نویسندگان بوده‌اند. در ادبیات پارسی و فرهنگ‌های مختلف، فرشته‌ها به‌عنوان پیام‌آوران خدا، نگهبانان انسان‌ها و تجلی زیبایی معنوی توصیف شده‌اند. در این مقاله، زیباترین متن‌ها و اشعار ادبی درباره فرشته‌ها را با نگاهی به منابع معتبر و آثار شاعران برجسته بررسی می‌کنیم تا شما را به سفری شاعرانه در دنیای این موجودات نورانی ببریم.

چرا فرشته‌ها الهام‌بخش ادبیات هستند؟

فرشته‌ها در ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) و حتی فرهنگ‌های باستانی، نماد ارتباط بین زمین و آسمان هستند. آن‌ها موجوداتی‌اند که با بال‌های نورانی، قلب‌های پاک و حضور آرام‌بخش خود، احساس امنیت و امید را به انسان‌ها هدیه می‌دهند. شاعران پارسی‌گوی مانند مولانا، حافظ و سعدی، با بهره‌گیری از این تصویرسازی، اشعاری خلق کرده‌اند که فرشته‌ها را به‌عنوان نماد عشق الهی و زیبایی معنوی به تصویر می‌کشند.

طبق منابع معتبر ادبی، فرشته‌ها در شعر پارسی اغلب به‌صورت استعاره‌ای برای توصیف معشوق، پاکی قلب یا پیام‌آوران الهی به کار رفته‌اند. برای مثال، در دیوان حافظ، فرشته‌ها با صفاتی چون زیبایی و لطافت توصیف شده‌اند که نشان‌دهنده تأثیر عمیق این موجودات در فرهنگ و ادبیات است.

زیباترین اشعار و متون ادبی درباره فرشته‌ها

آنچه نامیدم نفس
شد هق هقو سوگوُ قفس
آنچه نامیدم انیس
شد خاطره
درملاقاتی به وقتِ قاعده
از قلم افتاده دستم
ازنمک انباشته زخمم
ازطلوع افتاده قلبم
دور ازاین خودهای زیبا
درتسلای محالها
مانده ام با "م" مردی
زنده ام باهجای امین
مانده ام با نام یک "زن "
آش دستم شد "محبت "
رد قلبم شد "ندامت"
قاتلم شد آن "صداقت"
این چه روز و این چه احوال..!
اشک را باچشم قسم نیست
دست را با دست نمک نیست
آنچنان بربودها حاشا کنندت
خود بمانی درعجب ازآدمیت..!.
قلب راعریان کنند با مسخِ خواستن
نفس را پنهان کنندبا نامِ جاهلیت
این تمسخر تا به کی
تابه کی ماندن میان این جهان وآخرت
تا به کی دیوانگی
سوخت این بین آدمیت
بیشترازهرکس
او که نامش را نهادند یک فرشته

***

فرشته ی انس
زمین سرد بود
گرمی نداشت
زمین تاریک بود
روشنی نداشت
زمین فسرده بود
مهری نداشت
خداوند به فرشتگان گفت
یکی از شما باید به زمین برود
انتخاب با شماست
هر فرشته ای خواهان رفتن است
باید بالها اینجا گزارد
تا زمانی که باز می گردد
دوباره بالها را خواهد داشت
فرشته ی انس
خواهان رفتن به زمین شد
خداوند بالها را از او گرفت
به او فروغی جاودان داد
آتشی بیکران گرم و فروزان
فرشته بر زمین آمد
زمین سرد بود
فرشته آوایی سر داد
زمین بسیار سرد است
خداوند گفت : از فروغ جاودانت پرتویی برگیر
فرشته پرتویی برگرفت
زمین گرم شد
زمین تاریک بود
فرشته آوایی سرداد
زمین بسیار تاریک است
خداوند گفت : از فروغ جاودانت پرتویی برگیر
فرشته پرتویی برگرفت
زمین روشن شد
زمین بی مهر بود
فرشته آوایی سرداد
زمین بی مهر است
خداوند گفت : از فروغ جاودانت سه پرتو برگیر
فرشته سه پرتو برگرفت
فرشته یارو یاور شد
فرشته همدم شد
فرشته همسر شد
فرشته مادر شد
فرشته چشمه ی جوشان مهربانی شد
فرشته خورشید جهانتاب یزدان شد
زمین گرم و روشن و فروزان گشت
زمین گلزار شادمانی بیکران گشت
فرشته روزگاری را در زمین سپری کرد
سرانجام زمان بازگشت فرا رسید
فرشته آوایی سرداد
پروردگارا
من گوش به فرمان توام
دگر رنجور و ناتوانم
ماندن در زمین برایم سخت و مشکل شده
اگر اجازه دهید
بالهایم را می خواهم
خداوند گفت : از فروغ جاودانت پرتویی برگیر
فرشته پرتویی برگرفت
بالها به فرشته باز گشتند
فرشته ی انس بر فراز جهان پرواز کرد
فرشته به سوی بهشت جاودان پر کشید
فرشتگان ارش را با گلهای ستاره و شهاب آراسته بودند
و آوای شادمانی می خواندند
هزاران فرشته ی زرین بال به پیشواز فرشته ی انس آمده بودند
فرشته ی انس در خانه ی ابدی خود در بهشت زندگی جاودان گرفت
بانوی مهر ایران

***

***

تو را چه نام دهم من ، فرشته یا که پری ؟

برای من تو خدایی دمیده در بشری

***

دلا معاش چنان کن که گر بلغزد پای

فرشته ات به دو دست دعا نگه دارد

***

قربان صدقه اش بروید

نوازشش کنید

مادر را میگویم…

گاهی برای مادر مادری کنید

مینویسیم مادر میخوانیم فرشته

***

پدرم کسی بود که بهم نشون داد ،

فرشته ها هم می تونن مرد باشن!!!

دوست دارم بابا جونم!!

***

بی شک

در تو هزاران فرشته مأوا دارند ؛

وگرنه

آدمی و اینهمه مهربانی …؟!

***

کوچه دلت را چراغانی کن

دم در بنشین و منتظر باش

فرشته ها حتما می آیند

خدا آنسوتر منتظر است

مبادا که فرشته هایت دست خالی برگردند

آرزو کن…

آرزوهایی به بزرگی مستجاب کننده اش

***

کاشکی خدا یه فرشته ی رفتگر هم می آفرید

تا این دنیا رو از وجود بعضی ادمای کثیف تمیز کنند

***

بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم

چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند

***

فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو می اندیشم

ای نگاه همیشه شکاکت ، ائتلاف فرشته با شیطان !

***

خـدا کـنـد کـه جـواب سـوال مـن بـاشــد

فـرشـتـه ای که قرار است مال من باشد

***

وقتی که رفت، جنسِ دلش را شناختم

او یک فرشته بود، اگرچه پری نداشت

***

***

فرشته گفت: بینداز دست و دوست بگیر

چنین معامله ای داده است کم تر دست

***

من! باورم شده ست که در من، فرشته ها،

پیغام می برند ، به پیغمبری که نیست!

***

کسی که کار جهان لنگ می زند بی او

فرشته نیست، پری نیست، حور نیست؛ زن است

***

مخاطبان عزیز ! این زنی که می شنوید

فرشته ای است که البته پاک دامن نیست

***

نیستی ای فرشته ی کوچک

در خیالم نشسته ای انگار

***

غزل رسید به آخر هنوز اول وصفم

همینقدر بنویسم فرشته ایست به قرآن

***

تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند

اینجا فرشته ها که بدانی خدا چقدر-

***

فرشته ها تو و من را به نشان دادند

میان زهره و ماه از تو گفتگو ها شد

***

بعضی گرگ ها

با لباس فرشته می آیند

بعضی دردها

آدم را به مرگ می کشانند

***

در نور شمع

زن تری؛

در آفتاب صبح که چشم باز می کنی

فرشته تر؛

و من بین این دو زیبایی ِ با شکوه

عاشقانه آونگ شده ام

***

از یک فرشته گزمه چه بر می آید

جز دستبندی که بر مچ مجروحم می زند

و به دست توام می سپارد.

***

***

حداقل می دانم

اول انسانم

بعد هم اندکی شاعر …!

رسمی معمولی ست

آورده اند که شِبْلی

خود را به بهایی فروخت،

و من در پیِ میزانِ آن بهاء

خود را به تبسمِ یک فرشته فروختم

تو که می فهمی ری را

ما عشق را درنمی یابیم

همچون گُل… که عطرِ خویش را.

***

بهار …

و این همه دلتنگی؟!

نه،

شاید فرشته ای

فصل ها را به اشتباه

ورق زده باشد

بیا از این جهنم فرار کنیم

***

اندازه ی همین یکی دو سطر فاصله داریم

از تیررس نگاه این فرشته ها که دور شویم

بهشت که نه

نیمکتی را نشان تو خواهم داد

که مثل یک گناه تازه

وسوسه انگیز است

***

می بویم گیسوانت را

تا فرشته ها حسودی کنند

شانه می زنم موهایت را

تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا

شعر می گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند…

مست شوند…

بمیرند.

***

فرشته بود زن، آن ساعتی که چهره نمود

فرشته بین، که برو طعنه میزند شیطان

***

بی شبهه فرشته اهرمن گردد

چندی چو شود رفیق اهریمن

***

آه از این رهزنان خلق ربای

اهرمن سیرت فرشته نمای

***

بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم

چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند

***

فارغ از اختلاف «چپ» با «راست» من به چشمان تو می اندیشم

ای نگاه همیشه شکاکت ، ائتلاف فرشته با شیطان !

***

خـدا کـنـد کـه جـواب سـوال مـن بـاشــد

فـرشـتـه ای که قرار است مال من باش

***

وقتی که رفت، جنسِ دلش را شناختم

او یک فرشته بود، اگرچه پری نداشت

***

نیستی ای فرشته ی کوچک

در خیالم نشسته ای انگار

***

غزل رسید به آخر هنوز اول وصفم

همینقدر بنویسم فرشته ایست به قرآن

***

تقدیر را به نفع تو تغییر می دهند

اینجا فرشته ها که بدانی خدا چقدر-

***

فرشته ها تو و من را به نشان دادند

میان زهره و ماه از تو گفتگو ها شد

***

بعضی گرگ ها

با لباس فرشته می آیند

بعضی دردها

آدم را به مرگ می کشانند

***

در نور شمع

زن تری؛

در آفتاب صبح که چشم باز می کنی

فرشته تر؛

و من بین این دو زیبایی ِ با شکوه

عاشقانه آونگ شده ام

***

از یک فرشته گزمه چه بر می آید

جز دستبندی که بر مچ مجروحم می زند

و به دست توام می سپارد.

***

اول انسانم

بعد هم اندکی شاعر …!

رسمی معمولی ست

آورده اند که شِبْلی

خود را به بهایی فروخت،

و من در پیِ میزانِ آن بهاء

خود را به تبسمِ یک فرشته فروختم

تو که می فهمی ری را

ما عشق را درنمی یابیم

همچون گُل… که عطرِ خویش را.

***

بهار …

و این همه دلتنگی؟!

نه،

شاید فرشته ای

فصل ها را به اشتباه

ورق زده باشد

***

بیا از این جهنم فرار کنیم

اندازه ی همین یکی دو سطر فاصله داریم

از تیررس نگاه این فرشته ها که دور شویم

بهشت که نه

نیمکتی را نشان تو خواهم داد

که مثل یک گناه تازه

وسوسه انگیز است

***

می بویم گیسوانت را

تا فرشته ها حسودی کنند

شانه می زنم موهایت را

تا حوری ها سرک بکشند از بهشت برای تماشا

شعر می گویم برای تو

تا کلمات کیف کنند…

مست شوند…

بمیرند.

***

فرشته بود زن، آن ساعتی که چهره نمود

فرشته بین، که برو طعنه میزند شیطان

***

بی شبهه فرشته اهرمن گردد

چندی چو شود رفیق اهریمن

***

آه از این رهزنان خلق ربای

اهرمن سیرت فرشته نمای

***

ناگهان دلبری فرشته لقا

اندر آن مرغزار شد پیدا

جمع‌بندی

فرشته‌ها، با زیبایی آسمانی و حضور معنوی خود، همواره الهام‌بخش شاعران و نویسندگان بوده‌اند. در این مقاله، سعی کردیم با استناد به منابع معتبر، زیباترین متن‌ها و اشعار ادبی درباره فرشته‌ها را گردآوری کنیم تا شما را به سفری شاعرانه و معنوی دعوت کنیم.

اگر به دنبال الهام، عشق یا آرامش هستید، کافی است به دنیای فرشته‌ها در ادبیات قدم بگذارید. کدام شعر یا متن فرشته‌ای شما را بیشتر تحت تأثیر قرار داد؟ نظرات خود را با ما به اشتراک بگذارید!

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها