بازخوانی یک سند تاریخی, نامه محرمانه پیمان به امام خمینی

 بازخوانی یک سند تاریخی, نامه محرمانه پیمان به امام خمینی
  کاریزما، هوش سیاسی فوق العاده امام خمینی، بنیانگذار فقید جمهوری اسلامی یکی از نکاتی است که حتی مخالفان و دشمنان انقلاب هم بدان باور دارند، روایت یک خطی و فوق العاده مینی مالیستی و مختصر و مفید از پیروزی اعجاب آور انقلاب بهمن ۵۷ این است که "یک مرجع تقلید گفت شاه باید برود و شاه رفت! "

بازخوانی یک سند تاریخی, نامه محرمانه پیمان به امام خمینی

به گزارش تابناک، اما در تحلیل برخی از گروه‌ها و جریان‌های سیاسی سکولار یا چپ گرا و حتی چهره های اپوزسیون چنین ادعا می‌شود که انقلاب مال آنها بود(!) و روحانیت و شخص امام خمینی، توانستند با زرنگی، انقلاب را در مسیر دلخواه خود هدایت کنند، این "تحلیل غلط "که نهایتا منجر به درگیری‌های خشن و خونین سال ۱۳۶۰ شد و البته هنوز هم ادامه دارد، ریشه بسیاری از کج فهمی‌ها در تاریخ انقلاب اسلامی است.

انصاف سیاسی حکم می کند بگوییم دیگر رهبران و احراب و گروهها و حتی گروههای مسلح چریکی اصولا توان رقابت با روحانیت و به خصوص امام خمینی را نداشتند و پیروزی انقلاب جز با راهبرد و رهبری امام خمینی ممکن نبود.

سندی که در پی می آید و برای اولین بار به مناسبت سی و ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی ، در تابناک منتشر می شود، نامه ای محرمانه از سوی دکتر حبیب الله پیمان، رهبر گروه "جنبش مسلمانان مبارز" از طیف چپ گرای جریان موسوم به ملی مذهبی است که در آبان سال پنحاه و هفت خطاب به رهبرانقلاب نگاشته شده است.

پیمان کیست؟

حبیب‌الله پیمان (زادهٔ ۱۳۱۴، شیراز) فعال سیاسی چپ‌گرای مذهبی و سوسیالیست ایرانی است. او از اعضای مؤسس و دبیرکل «جنبش مسلمانان مبارز» و عضو کمیته رهبری «شورای فعالان ملی مذهبی» است. پیمان در سال‌های نوجوانی به «نهضت خداپرستان سوسیالیست» پیوست و در نهضت ملی به رهبری محمد مصدق فعالیت کرد که منجر به بازداشت او پس از کودتای ۲۸ مرداد شد.

وی پس از تحصیل در دانشکده دندانپزشکی دانشگاه تهران، مسئولیت سازمان دانش‌آموزی «نهضت مقاومت ملی» را برعهده گرفت و در سال‌های ۱۳۳۴، ۱۳۳۶ و ۱۳۳۸ به دلیل فعالیت‌های سیاسی بازداشت شد. . پیمان پس از انقلاب نشریه «امت» را راه‌اندازی کرد و به عضویت شورای انقلاب درآمد.

ارزش تحلیلی نامه پیمان به امام خمینی چیست؟

نامه محرمانه و افشاگرایانه پیمان به امام خمینی ، چهار ماه قبل از پیروزی انقلاب، ارزش تحلیلی خاصی دارد، در این نامه، پیمان نه تنها رهبری بلامنازع امام خمینی و پیروزی انقلاب را پیش بینی می کند، بلکه سعی می کند با افشاگری خصوصی و ارائه تحلیل های شخصی و بیان نفاط ضعف از دیگر شخصیت های ملی و مذهبی، حتی دوستان و همراهان خودش، جایی برای خودش در تحولات آینده کشور باز کند و بر ذهنیت امام خمینی تاثیر بگذارد.

متن این نامه بدین شرح است:

بسم الله الرحمن الرحیم
مرجع عالی‌قدر حضرت آیت‌الله العظمی خمینی

اجازه بدهید با گرفتن چند دقیقه از وقت گرانبهایتان- مسائلی را که درباره‌ی سرنوشت جنبش ملت اسلامی به نظر یک سرباز ساده آن می‌رسد به عرضتان برسانم.

جنبش کنونی که به حق، رهبری آن را شما بر عهده دارید در یکی از حساس‌ترین مراحل رشد و تکامل خود قرار دارد. می‌گویم حساس، زیرا که در عین قدرتمندی و پویایی سخت آسیب‌پذیر و شکننده است. محرک من در نوشتن این سطور این باور غلط نیست که شما از نقاط ضعف و قدرت حرکت از هدف‌ها و از موقعیت خاص آن آگاهی ندارید بلکه به عنوان عضوی ساده از حرکتی که ریشه در تاریخ سیصد ساله ملت ایران دارد و خود تمام عمر بدون انقطاع در پی تحقق آرمان‌هایی بوده است که امروز بیش از هر موقع دیگری وصول بدان را نزدیک‌ می‌بینم و هم اکنون در متن آن و در برخورد نزدیک با عوامل گوناگون آن قرار دارم و برخود فرض می‌دانم آن چه را احساس و درک می‌کنم به اطلاع شما برسانم. زیرا به طور قطع مبنای تصمیم‌گیری‌ها و استنباتات آن مرجع بزرگوار چیزی جز حقایقی نیست که قاعدتاً باید از مسیر اشخاص قابل وثوق یا منابع خبری و وسایل ارتباطی جمع‌آوری گردد.

سعی خواهم کرد با ایجاز کامل، موقعیت کنونی را از ابعاد مختلف طرح و باز شکافم.

اول ریشه‌های تاریخی: صرف‌نظر از نقش قاطع تاریخی که اسلام و به خصوص اسلام شیعی در تمام دوران سلطه خلفای ستمگر و سلاطین مستبد و نظام‌های ضداسلامی و ضدمردمی در تبلور خواست‌های مردم و در هدایت و بسیج آنها در مبارزه برای آزادی و استقرار عدل اسلامی چه در دوران ائمه اطهار و چه بعد از آن و تا سلطه‌ی صفویه بر ایران داشته است. بعد از صفویه در دوران سلطنت قاجار تا به امروز این نقش به گونه‌هایی مختلف هم چنان پا بر جا مانده است. روحانیت شیعی در ایران در این دوره تدریجاً رهبری اعتراضات و شورش‌های مردم را علیه استبداد سلاطین و ظلم و ستم حکام و متنفذین محلی و مالکان و مأموران دولتی بر عهده گرفته است.

روحانیت شیعه که هرگز بر مشروعیت حکومت‌ها صحه نگذاشت اگرچه بخشی از آن و یا کل آن در دوره‌های بسیار کوتاهی با قدرت‌ها مماشات و همکاری ضمنی داشته، اما در مجموع خود تنها تکیه‌گاه و پناهگاه مردم در برابر قدرتمندان به حساب می‌آمد و اسلام، مبانی عقیدتی لازم برای نفی پایه‌های سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نظامات حاکم را در اختیار می‌گذاشت این نقش تاریخی تا نهضت مشروطیت در هر دو بعد دائماً تکامل می‌یافت یعنی روحانیان بیش از پیش مسؤولیت خود را در رهبری جنبش‌های مردمی توسعه می‌دادند - و هم متفکرین مسلمان و فقها راه حل‌هایی برای مشکلات سیاسی اجتماعی مردم از تعالیم اسلام و مبانی فقهی استخراج می‌نمودند- و اسلام را چنان که هست مبشر آزادی، عدل و مساوات و پاسخ‌گوی نیاز‌های متغیر بشر معرفی کردند.

هدف‌ها و خواست‌های اساسی مردم در این دوره‌ها عبارت بود از نفی حاکمیت استبدادی، دفع ظلم حاکم و مأموران دولتی و صاحبان قدرت و ثروت و دفع تجاوز و نفوذ و سلطه‌ی بیگانگان.

استبداد حاکم در مقابله با مردم بیش از پیش منافع و موقعیت خود را در پیوند با نفوذ استعمار خارجی می‌دید و لذا به گسترش سلطه‌ی استعماری کمک کرد- نفوذ استعمار با کسب امتیازات اقتصادی آغاز شد و با نفوذ فرهنگی و سلطه‌ی سیاسی همراه و تکمیل و مستحکم گردید. از آن به بعد مبارزه با استبداد و با ظلم و فقر و بی‌عدالتی از مبارزه با سلطه‌ی اقتصادی و سیاسی، فرهنگی استعمار جداشدنی نبود و نیست.

نهضت مشروطیت را روحانیت با بسیج و هدایت اعتراضات و شورش‌های مردم به آستانه‌ی پیروزی رساند. اما خود اولاً فاقد یک نیروی جانشین بود – ثانیاً طرح برنامه مشخص برای شکل سیاسی – اجتماعی آینده نداشت. ثالثاً خود را ملزم به اداره‌ی مستقیم مملکت نمی‌دید و مسؤولیتی احساس نمی‌کرد و رابعاً برنامه‌ی اجتماعی، اقتصادی و ایدئولوژیک برای حل مسائل گوناگون جامعه و پاسخ به نیاز‌های مردم آماده نداشت و حتی درباره‌ی شکل مرحله‌ی انتقالی موجود به یک نظام اسلامی تصور روشنی در ذهن نداشت و سرانجام نیروی مردمی را به شکل سازمان یافته (به صورت یک قدرت اجتماعی) در اختیار نگرفت یعنی فاقد تشکیلات و کادر رهبری ورزیده بود.

در نتیجه وقتی استبداد تسلیم شد، کسانی غیر از روحانیت طرح حکومت و نظام سیاسی جدید را نوشتند و رهبری و پیشبرد آن را بر عهده گرفتند و چنان که اتفاق افتاد نهضت نه در جهت یک تحول اصیل اسلامی و نه در جهت منافع مردم بلکه به سود اشراف و عمله استبداد و مزدوران بیگانه و یا خودباختگان فرهنگ و تمدن مغرب زمین سیر کرد.

روحانیت پا از صحنه کنارکشید و قدرت توده‌ی مردم مسلکان در هم شکسته شد. اقدامات و مقاومت‌های پراکنده بعدی هم نتوانست جنبش را حیات تازه بخشد؛ و کودتای رضاخان به این مقاومت‌های پراکنده اصیل مذهبی و ملی پایان داد و استعمار که اکنون با ایجاد یک قدرت مرکزی مهار سیاسی جامعه را در اختیار داشت با عبرت از گذشته و با آگاهی از قدرت مذهب و نیروی مقاومت آن در برابر بیگانگان (تجربه تحریم تنباکو و جنبش مشروطه) به سرکوبی عنصر مذهب پرداخته و برنامه اسلام‌زدایی از فرهنگ و جامعه و کشور‌های اسلامی تحت سلطه آغاز گردید.

بعد از شهریور ۲۰ و تا آغاز ملی کردن صنعت نفت، روحانیت و مذهب نقش فعالی در صحنه نداشتند و در حاشیه‌ی حوادث تماشاگر غیر فعال باقی ماندند ابتکار عمل مبارزه با رژیم ابتدا در دست‌های کمونیست‌ها و سپس میلیون متمرکز بود. ورود مرحوم آیت‌الله کاشانی روح تازه‌ای به جنبش داد و محرک مذهبی را وارد میدان کرد که متأسفانه ادامه نیافت و ریشه نگرفت تا کودتای ۲۸ مرداد پیش آمد از آن پس تا سال ۳۹ اختناق حاکم بود و فعالیت‌های محدود و مقاومت‌ها پراکنده و ضعیف بود.

در سال‌های ۳۹ تا ۴۲ در فرصتی که پدید آمد باز جنبش اسلامی در وضعیتی نبود که ابتکار عمل داشته باشد، اما در این سال مجدداً روحانیت پا به میدان مسؤولیت‌های اجتماعی و تاریخی خود گذاشت و درست موقعی که گروه‌ها و جریانات سیاسی دیگر صحنه را ترک می‌کردند حتی کمونیست‌ها راه سکوت و سازش و خیانت و میلیون سیاست صبر و انتظار پیش گرفتند، روحانیان و نیرو‌های اصیل مذهبی پرچم را از زمین بلند کرده، علم مخالفت برافراشتند.

تردید نیست که وجود شخص شما در رأس نهضت جدید موجب شد جریان از صورت یک اعتراض یا واکنش ساده (که رژیم خیلی سعی کرد در همان حد معرفی و بسیار مایل بود در همان سطح نگاهش دارد) خارج شود و به صورت یک نهضت پردوام و عمیق با هدف‌های اساسی بر ضد بنیان‌های رژیم درآید – قیام پانزده خرداد نقطه‌ی عطف بزرگی در تاریخچه‌ی مبارزات مردم ایران بشمار می‌رود –، زیرا از آن تاریخ به بعد جنبش ضداستعماری ضداستثماری مردم باردیگر ماهیت و مبنایی کاملا اسلامی به خود گرفت با این تقاوت که از لحاظ عمق – کیفیت – آگاهی و رهبری – نسبت به گذشته ارتقاء زیاد پیدا کرده بود. به همت و پایمردی و شجاعت و خردمندی شما و مقاومت و فداکاری مجاهدان این نهضت ۱۵ سال دشواری‌های سهمگین را پشت سرگذاشته اقدامات خرد کننده دشمن نه فقط آن را نابود نکرد، بلکه روز به روز رشد و تکامل بیشتری یافت و در جو مساعدی که از رهبری روحانیت مترقی پدید آمده بود، جوانان مسلمان در سازمان‌های پیشرو انقلابی متشکل شدند و سطح مبارزه را به سرعت ارتقاء بخشیدند ایمان مذهبی رشد و توسعه‌ی فوق العاده یافت و نسل جوان پیشرومبارزات و مقاومت قرار گرفت و متفکران و نویسندگان اصیل و متعهد در معرفی اسلام راستین به شوق آمدند و تلاش همه‌ی این گروه‌ها و فداکاری و جانبازی مجاهدان مسلمان و بالاتر از همه سرسختی آن مرجع آگاه سبب شد در پایان این دوره‌ی وحشت سیاه، جنبش نیرومند و رژیم ضعیف و شکست خورده در برنامه‌هایش در مقابل هم قرار گیرند.

در مقابل قدرت روز افزون جنبش و خطری که رژیم را تهدید می‌کرد طرح کارتری – دادن آزادی و باز کردن فضای سیاسی به منظور خنثی کردن یا از بین بردن عوامل حرکت و انحراف مسیر مبارزه اجرا شد. بحمدلله بدلیل رهبری خردمندانه امام و هوشیاری مردم تاکنون با شکست مواجه بوده است و به عکس رژیم را در برابر شورش‌ها و حرکت‌های عظیم مردم قرار داده است تمهیدات و شیوه‌های مختلفی که برای مقابله با مردم به کار رفت همه بی‌اثر بودند. درماندگی رژیم از آن جا ناشی شد که برای کنترل اوضاع یا باید به شیوه گذشته (سرکوبی وکشتار) بازگشت کند که در این صورت بدلیل تغییر شرایط آثار سوء آن برای رژیم شدیدتر و خردکننده‌تر بود و یا به این وضع ادامه دهد و شاهد نابودی خود باشد.

یکی از برنامه‌ها این بود که با تشویق عناصر وابسته به رژیم، اما ظاهرالصلاح (نظیر بنی‌احمد و پزشک‌پور) همچنین میدان دادن به عناصر غیر وابسته، اما در عین حال معتدل و محافظه‌کار و احیاناً فرصت‌طلب، مردم را از حرکت در پشت سر رهبری اصیل خود بازداشته در جریانات فوق‌الذکر و در پشت سر اشخاص نام برده تجزیه کند، زیرا خطر اصلی را از ناحیه جنبشی می‌دید که به رهبری امام و به همت نیرو‌های پیشرو و آگاه آشتی‌ناپذیر تصمیم دارند تا تحقق هدف‌های خود پیش بروند.

این تلاش‌ها همه با شکست مواجه شد و مردم یک پارچه اعتماد خود را به امام و اعتقاد به هدف اسستقرار حکومت اسلامی را مصراً اعلام می‌کنند. سرانجام خیمه شب‌بازی دموکراسی و آزادی و بساط فضای باز سیاسی در برابر سیل خروشان میلیون‌ها مردم مسلمان تاب مقاومت نیاورد و نمایش‌های عظیم روز‌های عید فطر و پنجشنبه ۱۶ شهریور عظمت و قدرت جنبش را و هم چنین خواست‌های آن را بی‌چون و چرا و ایمان و وابستگی آن را به رهبری امام نشان داد باطل بودن همه کوشش‌های پیشین را ثابت کرد رژیم در شرایط ناگواری که موقعیت خود را سخت در مخاطره می‌دید سرانجام برای مهار کردن اوضاع به کشتاری که انتظار می‌رفت و پیش‌بینی شده بود دست یازید. اما به زودی فهمید یا باید می‌دانست که شرایط با ۱۵ خرداد سال ۴۲ اختلاف اساسی دارد و این ضربه مردم را مأیوس و منکوب و خانه‌نشین نمی‌سازد، بلکه خشم آنها را تیزتر می‌کند و راه آشتی را مسدود لذا خیلی سریع اقدام به جبران آن کرد. نمایش روحوضی در داخل پارلمان و تخفیف ظاهری فشار و احیاناً لغو حکومت نظامی در آینده برای باز گذاشتن راه آشتی و گشودن بن بست است.

جهت تحولات حوادث آینده چند نکته به نظر قطعی می‌رسد.

۱- حفظ اساس رژیم برای آمریکا و متحدان آن و هم چنین برای مزدوران آن در داخل حیاتی و غیر قابل گذشت است.

۲- قدرت‌های کمونیستی جهان هم به دلیل مختصر منافع اقتصادی و روح سوداگری و هم به دلیل آن که جنبش ماهیت اسلامی دارد و پیروزی آن نفی جنبش کمونیستی در ایران است در کنار رژیم قرار دارند.

۳- قدرت‌های ارتجاعی منطقه (پاکستان – عربستان – ترکیه – کویت.) منافع‌شان با تغییر رژیم ایران سخت به خطر می‌افتد لذا از آن حمایت جدی می‌کنند.

۴- سرمایه‌داران بزرگ و غارت‌گر داخلی و دلال صفت و هم چنین امرای ارتش و دیگر متنفذان منافع حیاتی ایشان در بقای رژیم است. اما در عین حال همه می‌دانند که.

۵- حفظ رژیم به صورت پیش امکان‌پذیر نیست.

۶- ارتش تنها نیروی نگاه دارنده و مدافع رژیم است.

۷- باید به مصالحه و عقب‌نشینی‌های خیلی جدی برای حفظ اساسی رژیم تن بدهند. این عقب‌نشینی‌ها می‌تواند تا وادار کردن شاه به استعفا ادامه یابد به شرطی که به رفع بحران و تثبیت رژیم منجر گردد و اساس سلطنت بهم نخورد. از این راه علاوه بر شاه بسیاری از سردمداران رژیم را حاضرند قربانی کنند چنان که کم و بیش آغاز کرده‌اند.

۸- آمریکا و متحدان آن هم هردو ضرورت را حفظ رژیم و حل مسالمت‌آمیز و دموکراتیک بحران توصیه کرده‌اند.

۹- از نظر دشمنان جنبش پیروزی کامل جنبش اسلامی مساوی است با تغییر اساسی رژیم و نابودی منافع حیاتی آنها.

و، اما حقایقی درباره‌ی موقعیت کنونی جنبش
۱- جنبش اقشار بزرگی از توده‌ی مردم را در کنار خود دارد که به رهبری خود اعتماد دارند و حاضر به هرگونه فداکاری هستند

۲- شعار حکومت اسلامی که باید حل‌کننده تضاد‌ها و نابسامانی‌های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی نظام قبلی باشد جای خود را کم و بیش در بین روشنفکران مسلمان و توده‌ها باز کرده است، اما تعداد بسیار کمی درک درستی از این هدف و چگونگی تحقق آن دارند.

۳- جنبش فاقد سازمان و تشکل کافی و همچنین فاقد یک رهبری متمرکز در داخل است. عوامل محرک و قدرت جنبش علاوه بر فشار ناشی از حاکمیت ظلم و جور و استبداد و سلطه‌ی استعمار و استثمار و تضاد‌های مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی عبارتند از ایمان اسلامی، اعتماد به امام، دشمن مشترک، ضعف و نارسایی رهبری و گروه‌ها و جریانات سیاسی دیگر.

جنبش نه فقط متشکل نیست و رهبری متمرکز در داخل ندارد که دارای برنامه مشخصی برای مقابله با جریانات و تحولات سیاسی و هم چنین خط‌مشی مبارزاتی برای غلبه بر نیرو‌های دشمن نیست، یا لااقل برای اکثریت نیرو‌های آن این مسائل روشن نیست و نقطه نظر‌های آن را بسیاری مردم و حتی نیرو‌های آگاه آن نمی‌دانند. این ضعف‌ها وحدت و قدرت جنبش را آسیب‌پذیر و شکننده ساخته‌اند.

آسیب‌پذیری آن در دو مرحله قابل‌توجه است اول در صورت گسترش آزادی‌ها و توسعه‌ی فعالیت افراد و گروه‌های مختلف و طرح بسیاری مسائل و نقطه نظر‌ها جنبش ناچار از صحبت کردن و موضع‌گیری است ضعف در این بُعد سبب تجزیه‌ی نیرو‌های آن می‌شود. دوم فقدان تشکیلات مناسب برای حال و برای مبارزات سخت آینده، نداشتن کادر‌های وسیع رهبری در سطح توده مردم و افراد ورزیده و سازمان ده و هم چنین نداشتن استراتژی روشن برای مقابله با نیروی نظامی دشمن و بسیج و تشکل مردم در چنان مبارزه‌ای سبب می‌شود در مراحل دشوار آینده جنبش از رهبری حرکت عاجز بماند و آنگاه بدون تردید خلاء را مارکسیست‌ها پُر خواهند کرد و لااقل اکنون انتظار دارند و دل‌خوش هستند که آن موقع نوبت آنها می‌رسد نمونه‌ی ویتنام را مثال می‌آورند که بودائی‌ها با مبارزات و خودسوزی‌های خود راه را صاف و هموار کردند و، چون توانایی ادامه نداشتند نوبت به ما کمونیست‌ها رسید و تنها ما هستیم که قادریم یک انقلاب را علیه نظام‌های کهنه به ثمر برسانیم و حقیقت آن است که در چنان شرایطی تجربه نشان داده است که اکثریت مردم رهبری کسانی را که در عمل و در مبارزه موفقیت‌آمیز با دشمن شایستگی نشان دهند به آسانی می‌پذیرند و درباره نوع اعتقاداتشان حسایت زیاد نشان نمی‌دهند به اضافه که این موفقیت و شایستگی برای جوان‌ها سخت جاذبیت دارد.

موقعیت‌نیروها‌و‌عناصر‌مبارز؛ مذهبی‌و غیرمذهبی (نه به معنای ضدمذهبی)

۱ - جبهه‌ی ملی متشکل از: الف- حزب ایران یعنی کریم سنجابی و شاپور بختیار و تعدادی دوستان قدیمی آنها فاقد سازمان و نیروی متشکل حزبی و محروم از حمایت جوان‌ها و توده، دکتر سنجابی بین باقی‌مانده‌های جبهه‌ی ملی قدیم محبوبیتی دارد و بیشتر از نام جبهه اعتبار می‌گیرد و شخصاً غیروابسته تا حدودی مخلص در آنچه می‌گوید، قابل اعتماد، محافظه کار معتقد به قانون اساسی و پای‌بند به مذهب در امور سیاسی غیرمذهبی است. شاپور بختیار، فاقد خلوص و غیرقابل اعتماد خودبزرگ بین و تا حدودی ضدمذهبی است.

ب- حزب ملت ایران– شامل داریوش فروهر و تعدادی دوستان قدیمی‌اش که نسبتاً جوان ترند. ناسیونالیست، علاقه‌مند به رهبر شدن پر تحرک، پای‌بند و بیشتر متظاهر به مذهب و فاقد ایدئولوژی اسلامی.

ج- جامعه سوسیالیست‌ها. شامل معدودی باقی‌مانده از یاران خلیل ملکی، مارکسیست ملی منهای مسکو فاقد سازمان و نیرو.

د- تعداد بیشتری عناصر منفرد از جبهه‌ی ملی قدیم و همه از نسل گذشته و در مجموع جبهه‌ی ملی نان وجهه دکتر مصدق و نهضت ملی ایران را می‌خورد به همین دلیل معروفیت ملی و جهانی دارد. قدرت عمل آن بسیار محدود است و نقش تعیین کننده‌ای در جنبش کنونی ندارد. اما محافل خارجی و حتی داخلی برای تضعیف جنبش اسلامی و به دلیل خطر کمتری که از جانب آنها احساس می‌کنند و شناسایی روشن‌تری که از خواست‌های آنها دارند – پر و بال بیشتر داده در اخبار و تبلیغات خود آنها را بیش از آن چه هستند بزرگ کرده سعی می‌کنند نقش رهبری به آنها بدهند و در مقابل رهبری اصیل جنبش اسلامی را کوچک و ناچیز بشمارند.

محافل لیبرال غرب و به خصوص اروپا که معمولاً آزادی‌خواه غیرمذهبی هستند، به جبهه‌ی ملی که خصلت‌های انقلابی و مذهبی ندارند بیشتر علاقه‌مندند و آن را در برابر رژیم مورد حمایت قرار می‌دهند.

۲- نهضت آزادی– در داخل با کمیتی در حدود ۲۰ نفر که وجود چندین شخصیت برجسته مذهبی سیاسی در بین آنها است اعتبار آن بین عده‌ای از مردم شده است این گروه به طور جدی به شخص مهندس بازرگان وابسته است و تابع نقطه نظر‌ها و تمایلات وی می‌باشد – مهندس بازرگان معتقد پای‌بند به مذهب تا حدی شجاع، ضد شاه دارای تمایلات لیبرالیستی، تحت تأثیر فرهنگ و دموکراسی مغرب زمین، جاه‌طلب و علاقه‌مند به رهبری بلامنازع شخصی، تا حدودی خودرأی، نسبت به افراد و جریاناتی که شهرت و رهبری و محبوبیت او را تهدید کنند حساس و کینه‌توز.

نقطه نظر‌های اسلامی وی اکنون کم‌تر مورد پسند نیرو‌های پیشرو جنبش است و به خصوص در سال‌های اخیر برای روشنفکران مذهبی و جوان‌ها از این نظر مأیوس‌کننده بوده است معتقدند که دکتر شریعتی را بیشتر روی حسادت محکوم کرد تا مطالعه‌ی آثارش و نسبت به امام اظهارنظر‌هایی کرده است که غالباً موجب نارضایتی و گاه خشم افراد شده است. معتقد است که امام باید با ایشان مشورت کند و احیاناً تابع نظریات وی باشد. ایمان یک دست و تبعیت بی‌چون و چرای مردم از امام تا حد زیادی موجب ناراحتی و نارضایتی وی است.

تا آن جا که کمتر از آشکار کردن احساس خود خودداری می‌کند. شدیداً پای‌بند علایق گروهی (نهضت آزادی) است و این علقه گروهی همراه با حس جاه‌طلبی و رهبری، سبب شده است نهضت سخت سلطه‌جو و انحصارگر شود. یعنی بکوشد همه چیز را زیر چتر رهبری خود درآورد و در پیشبرد این مقصود در بسیاری موارد اصول تقوی و صداقت و اخلاص زیر پا نهاده می‌شود همین امر مشکلاتی در مناسبات آن با دیگر نیرو‌ها به وجود آورده است.

دکتر سحابی مسلمان مخلص و ساده دل ولی تابع بازرگان.

حسن نزیه وکیل دادگستری آزادی‌خواه و اهل زد و بند سیاسی است بیشتر لیبرال است تا یک مسلمان مبارز. اصالت فعالیت‌های سیاسی وی مورد سؤال است تکذیب نامه اخیر وی در کیهان نشانه دروغ‌گویی و تذبذب سیاسی وی بود.

احمد صدرحاج سید جوادی مسلمان و لیبرال اهل زد و بند‌های سیاسی دارای روابط گسترده با سیاسیون وابسته و غیروابسته از جمله علی امینی. این دو در حقیقت تنظیم‌کننده مشی سیاسی بازرگان و نهضت می‌باشند یکی دو چهره‌ی مورد سؤال دیگر هم دارند، بقیه جوان‌ها هستند که با اخلاص کار می‌کنند آنها تحت تأثیر جو حاکم و علایق عاطفی ریشه‌دار در دفاع از مواضع حزبشان و رهبرانشان تعصب به خرج می‌دهند و اگرچه به بسیاری ضعف‌ها معترفند، اما در عمل حاضر به ترک آن مواضع نیستند. در داخل نهضت هرگز وحدت عقیده وجود ندارد جوان‌تر‌ها با بازرگان اختلاف عقیده و روش دارند، اما سرانجام در تبعیت از او ناگزیرند. حساب آقای طالقانی از همه اینها جداست عاطفه دوستی، ایشان را در کنار مهندس و دوستانش نگاه داشته است.

۱- علی اصغر حاج سید جوادی و چند نفر از دوستانش از مارکسیست‌های ملی سابق و اکنون با همان زمینه فکری، اما با درک بسیار درست‌تر و بی‌غرضانه از اسلام با احترام نسبت بدان، بینش سیاسی، اجتماعی غیرمذهبی، سوسیالیست و ملی دارای روحیه‌ی کار انفرادی. در آن چه می‌گوید قابل اعتماد، محکم‌تر از بسیاری دیگر همکاران است.

۲- نهضت رادیکال: مقدم مراغه‌ای و ۷-۸ نفری از دوستانش به صورت یک باند، معروف به وابستگی

۳- به امینی، نماینده‌ی اسبق مجلس از حزب مردم (علم) می‌گویند: یک بار در رستاخیز شرکت کرده است. دارای افکار محافظه‌کارانه سازشکار بیشتر فرصت‌طلب، پدرش از دشمنان به نام مشروطیت بود. متظاهر به مذهب، معتقد به قانون اساسی و سلطنت مشروطه است. با آمریکا دشمنی ندارد و در یکی از اعلامیه‌های اساسی خود نفت را مسأله اقتصادی خواند نه سیاسی. فاقد نفوذ و محبوبیت در مردم و در یک سال اخیر به وسیله جراید دولتی به مردم معرفی شد و سعی کردند که از سران مخالفان رژیم معرفی‌اش کنند. به کمک بازرگان به جرگه میلیون راه یافت و به اصرار وی او را به کمیته دفاع از حقوق بشر و عضویت علی‌البدل هیأت اجرائیه آن پذیرفتند. یکی از موارد اختلاف بازرگان با فروهر مخالفت فروهر با مقدم مراغه‌ای است. ضمناً لازم به یادآوری است که بازرگان و سحابی رابطه آمد و شد خود را با علی امینی که در گذشته حفظ کرده بودند اخیراً توسعه داده و ملاقات‌هایی بین آنها صورت می‌گیرد.

۶- جمعیت دفاع از حقوق بشر را افرادی نامتجانس تشکیل می‌دهند. عده‌ای مذهبی و بعضی غیرمذهبی غلبه افکار و تمایلات مذهبی در آغاز سبب شد اساسنامه آن مطابق با تمایلات اسلامی اعضای مسلمان نوشته و تصویب شود. ابتدا دکتر سنجابی و دوستانش هم با علاقه شرکت می‌کردند. ولی بعد از آن که مهندس بازرگان تصمیم گرفت دبیری را به خود اختصاص دهد و روی این کار پافشاری نمود و سنجابی نیز توقع داشت و روی همین اصل انتخاب دبیر تا مدت‌ها به تأخیر افتاد و سرانجام بازرگان دبیر شد و سحابی رئیس جلسه، سنجابی از شرکت در جلسات آن خودداری کرد و به جبهه ملی رفت و اختلافات خو را با فروهر حل کرد و با آنها متحد شد. پیش از این سعی می‌کرد با بازرگان و دوستان مذهبی به توافق برسد. تحصن اخیر در خانه‌ی آقای شریعتمداری در قم را بعد از حکومت نظامی چند نفر از جمله آقای میناچی، نزیه و صدر حاج‌سیدجوادی سازمان دادند هفت نفر رفتند و خواست‌هائی، چون آزادی کلیه زندانیان، لغو حکومت نظامی، مجازات مسببین کشتارها، معرفی عامل اصلی بحران در مجلس و آزادی قلم و بیان اعلام و از دولت خواستند. اما همان روز اول نزیه به بهانه‌ای به تهران برمی‌گردد و در پایان شرکت در تحصن را در مطبوعات تکذیب می‌کند بعد هم که مهندس بازرگان آزاد شد برای پیوستن و یا تذکر به قم می‌رود همراه با سحابی. ولی مقدم رئیس ساواک با متحصنین تماس می‌گیرد و می‌گوید اعضای حقوق بشر را آزاد کرده و خواهیم کرد. شما در تهران آزادی عمل دارید و احتیاجی به تحصن نیست آنها می‌پذیرند و به تهران برمی‌گردند.

۱. اعضای سابق حزب مردم ایران که پیش از آن به خداپرستان سوسیالیست معروف بودند و جزء اولین گروه‌های سیاسی – مذهبی که با بینش و ایدوئولوژی اسلامی وارد صحنه‌ی مبارزه اجتماعی شدند و اکنون به صورت تشکل و حزبی فعالیت ندارند تعدادی از اعضای آن در عین حفظ ارتباط با هم به طور انفرادی در جنبش شرکت دارند و جنبش را تکامل تلاش‌های نخستین خود می‌دانند و لذا قصد تجدید سازمان حزب را ندارند با روحانیون مبارز – اعضای نهضت آزادی و دانشجویان مبارز و مسلمان، روابط و همکاری بسیار نزدیک دارند. عناصر مخلص آن بدون تظاهر در تهران و شهرستان‌ها و خارج کشور در جنبش فعال‌اند.

۸-تعدادی افسران بازنشسته مسلمان و آزادی‌خواه بعضی، چون سرلشکر قرنی متهم به وابستگی و بعضی، چون رحیمی، مسعودی، مسلمان و لیبرال، به صفت نظامی بودن عملاً فاقد ارزش مبارزاتی یا تأثیر روی ارتش می‌باشند، نفوذ و اعتباری در جامعه ندارند.
البته کسانی دیگر هم هستند که ذکر نام و مشخصات آنها در حال حاضر ضرورت زیادی ندارد – مثلاً در جمعیت دفاع از حقوق بشر عناصر منفردی با گرایش‌های مختلف بعضی (در بینش اجتماعی – سیاسی غیر‌مذهبی) بعضی با زمینه‌ی مارکسیستی، بعضی وابسته و فرصت‌طلب و بعضی، چون آقای سید ابولفضل زنجانی مخلص و بی‌ریا و مؤمن شرکت دارند. روی هم رفته غالب این گروه‌ها و شخصیت‌ها در عین حال که نقش کم و بیش مثبتی در تشدید مبارزه دارند فاقد خصوصیات اساسی برای رهبری در چهارچوب جنبش اسلامی هستند و بیش‌تر بعد از باز شدن فضای باز سیاسی و طرح دموکراسی کارتری وارد میدان شده‌اند و پیش از آن در لاک‌های خود خزیده بودند.

مسلم است جنبش اسلامی نمی‌تواند و نباید که سرنوشت خود را به دست این گونه اشخاص و سازمان‌ها بسپارد، بلکه باید استقلال عمل و راه و مسیر و خواست‌های خود را از هر جریان دیگری اعلام کند و اجازه ندهد هرکس روی انگیزه‌ها و خواست‌های خود سخنگوی آن شده و قدرت آن را مورد بهره‌برداری قرار دهد.

البته با کمال تأسف باید اعتراف کنم که جنبش از لحاظ نیروی انسانی ورزیده و کادر رهبری دچار فقر شدید است که علل آن را در تاریخ و موقعیت‌های اجتماعی باید جست‌و‌جو کرد.

ضعف‌های موجود در رهبران و در افراد برجسته در تمامی طول تاریخ مبارزات این ملت به قدری زیان‌بخش بوده است که اکنون حق داریم به شدت روی آن حساس باشیم. حسادت‌ها رقابت‌های شخصی میل به شهرت و محبوبیت، فرصت‌طلبی و بسیاری انگیزه‌های ضد تقوا و خلوص ضربات سنگینی به ما و جنبش وارد کرده و می‌کند. به حق یکی از بسیار عوامل جاذبه‌ی بی‌نظیر امام در میان میلیون‌¬ها مسلمان از توده زحمتکش تا روشنفکران و تحصیل کرده‌ها همین خلوص، صمیمیت و منزه بودن از هر محرک و انگیزه شخصی است که درخشندگی آن هرکس را جلب و جذب می‌کند و ما چقدر نیازمند پرتویی از این خلوص و صمیمیت و تقوی هستیم و به نظر من این نیاز اساسی فقط در سایه تربیت جوان‌های پاک و آلوده نشده و فداکار و خودسازی آنها در یک تشکیلات منضبط تأمین خواهد شد. باید کاری کنیم تا هزاران رهبر پاک و ورزیده و مطمئن از پایین نشو و نما کنند و جنبش مجبور نباشد سرنوشت خود را به سرنوشت سیاسی و شخصیت اخلاقی چند نفر وابسته کند.

تجربه کار مجاهدین نشان داد که اگر یک فعالیت متشکل و منطبق بر فرهنگ و اخلاقیات و ایدئولوژی اسلامی از پایین آغاز و رشد کند ده‌ها، صد‌ها و بلکه هزاران مجاهد پاک و آگاه و مجهز به قابلیت‌های رهبری و منزه از ضعف‌ها و خودبینی‌ها و نگ نظری‌ها در دامان خود می‌پروراند و به عکس اشکال قدیمی تشکل شبه آن چه احزاب بودند و هستند که سازمان متکی به یک یا چند شخصیت به وجود می‌آید هرگز زمینه‌ای برای تربیت و خودسازی واقعی به وجود نمی‌آورد و متکی بودن به شخصیت‌ها به جای اصول و معیار‌ها و میزان‌ها باعث می‌شود ضعف‌های شخصی باقی بماند و حتی قوی‌تر هم گردند.

من مطمئن هستم چنان که میلیون‌ها قلب مشتاق ایمان و اطمینان دارند و امید که آن رهبر خردمند چنان که تاکنون با درایت بی‌سابقه عمل کرده‌اند کار سازمان‌دهی جنبش را بر مبنایی که می‌بایست نیاز کنونی آن باشد و زمینه را برای پرورش مجاهدان پاک و مؤمن مساعد سازد با نظارت و هدایت خویش سامان دهند و توصیه‌های لازم را به اشخاص قابل اعتماد به خصوص در بین روحانیون مترقی و مبارز بنمایند و البته مذاکرات و تبادل نظر‌هایی با این اشخاص جریان دارد که در صورت امکان طرحی آماده شود و به اطلاع آن حضرت برسد.

هم اکنون در آستانه‌ی آغاز دانشگاه‌ها مارکسیست‌ها تصمیم دارند کنفدراسیون دانشجویی در ایران تشکیل دهند در شرایط موجود رژیم برای مقابله با جنبش سیاسی – اسلامی تقویت و تشویق سازمان‌های صنفی غیر سیاسی و سیاسی غیراسلامی را مفید می‌داند جوانان مسلمان مسلماً باید سازمان‌های خاص خودشان را داشته باشند. اگر امام ضمن یکی از پیام‌های خود خطاب به دانشجویان وظایف و رسالت و مسؤولیت‌هایشان را در ایجاد تشکل‌های اسلامی و ادامه مبارزه و سازمان یافتن در چهارچوب جنبش اصیل اسلامی یادآور شوند، بسیار به موقع و مؤثر خواهد بود.

توصیه‌ی من ظرف یکی دو سال اخیر به علاقه‌مندان جنبش در همه جا این بوده است که در انتظار تشکیل یک مرکزیت و رهبری از بالا ننشینید و هم چنین فریب فضای باز سیاسی را نخورید به فکر ایجاد یک سازمان واحد صنفی رسمی و علنی نیفتید. از طرف عناصر نهضتی به بعضی دانشجویان توصیه شده که انجمن‌های اسلامی نظیر آن چه در اروپا و آمریکا هست تشکیل دهند و رسماً و علناً فعالیت کنند و در همان حال انجمن‌ها کار سیاسی نکنند. همان اشتباه بزرگی که سال‌ها قبل در ایران و بعد از آن در اروپا و امریکا مرتکب شدند و عملاً اجازه ندادند ابتکار عمل به دست جوانان بیفتد.

در خارج کنفدراسیون یکه تاز میدان سیاسی شد و بسیاری دانشجویان ساده و ناآگاه را دور خود جمع کرد. انجمن‌ها تازه این اواخر متوجه خبط خود شدند و دارند جبران می‌کنند با وجود این هنوز هم مهندس بازرگان با گرایش تازه‌ی انجمن‌ها در خارج به دخالت مستقیم در فعالیت‌های سیاسی موافق نیست. در داخل که وضع سیاسی کشور کاملاً فرق دارد یک جنبش اصیل اسلامی هرگز نمی‌تواند رسماً فعالیت داشته باشد، زیرا رژیم بیش از هر جریان دیگر در برابر حرکت‌های اصیل حساس است و به شدت مقابله می‌کند. مگر آن که این سازمان‌ها فعالیت سیاسی نکنند و همین مطلوب رژیم است؛ که در این صورت توده‌ی دانشجو و توده مردم نمی‌پذیرند و به زودی منزوی می‌شود و شکست می‌خورد.

تازه به هیچ شکلی نمی‌توان فعالیت سیاسی را از متن اسلام اصیل و آموزش‌های اسلامی جدا کرد. چنان که مسجد را هم نمی‌توان از طرح مسائل سیاسی برکنار دانست. (این گفته‌ی اخیر آقای بازرگان که در مسجد نباید صحبت سیاسی کرد و فقط باید از مسائل مذهبی سخن گفت و سیاست باید در خیابان و میدان گفته شود اثر بسیار نامطلوبی در شنونده‌ها گذاشت) اگر سازمان بخواهد مسؤولیت‌های خود را انجام دهد از طرف رژیم ضربه‌ی سختی می‌خورد، همه‌ی کادر‌ها شناخته می‌شوند و با دستگیری مسؤولین مبارزه فلج می‌شود.

به این دلایل پیشنهاد آقایان به شدت از جانب دانشجویان رد شد و زمینه‌ی مساعد نیافت. دانشجویان آگاه جنبش به این نتیجه رسیدند که در هر دانشکده تشکل را تشویق کنند و سازمان‌های بنیادی را در زیر پنهان نگه دارند و فعالیت‌های علنی نظیر کتابخانه و نمایشگاه و سخنرانی و نظایر آن را هدایت و رهبری کنند. اگر در هر دانشکده افراد ترجیحاً در یک رابطه‌ی مشترک سازمان یابند ارتباط بین دانشکده با دانشگاه‌ها آسان‌تر می‌شود و تدریجاً مرکزیت واحد برای همه‌ی فعالیت‌های اسلامی دانشجویی به وجود می‌آید.

در حال حاضر بدون رشد طبیعی سازمان‌ها و تشکل‌ها از پایین نمی‌توان چند نفر را از هر دانشکده دعوت کرد و یک رهبری به وجود آورد. این طرز کار تصنعی بوده و هرگز مورد قبول همه‌ی دانشجویان مبارز و مسلمان قرار نمی‌گیرد. یک چنین وضعیتی با کمی اختلاف در مورد کل جنبش هم مطرح است که کار اساسی تشکل نیرو‌های جنبش از پایین است تا زمینه برای وحدت سازمانی و ایجاد یک مرکزیت نیرومند آماده شود. البته می‌توان مرکزیت‌هایی برای ایجاد هماهنگی و هدایت جنبش سیاسی کنونی به وجود آورد؛ و شاید ایجاد این مرکزیت سیاسی که از یک طرف با امام در رابطه باشد و از یک طرف با نیرو‌های جنبش الان ضروری به نظر می‌رسد، اما اختناق حاکم (علیرغم فضای باز) و تصمیم رژیم به سرکوبی نیرو‌های جنبش اسلامی بلافاصله سبب حمله به این مرکزیت خواهد شد پس یا باید این مرکزیت مخفی باشد و یا اگر علنی و رسمی اعلام شد ناچار است

محدودیت‌هایی را در فعالیت‌های خود بپذیرد. در حال حاضر بهتر است اگر هم موانع تشکیل این مرکزیت از میان برداشته شد تا روشن شدن وضع سیاسی از اعلام رسمی و علنی موجودیت آن خودداری شود.

به نظر من جدا از کار بنیادی تشکل و سازمان‌دهی جنبش که از پایین رشد خواهد کرد همان طوری که از سفارش‌های امام هم برمی‌آید بهتر است برای هر شهرستان یک ستاد رهبری فعالیت‌ها و مبارزات سیاسی به وجود آید و این مراکز با هم در ارتباط و هماهنگی باشند در این ستاد باید اشخاصی که مورد اعتماد امام و اعتماد مردم هستند جمع شده و در همان حال قدرت و استعداد کار و رهبری داشته باشند. این ستاد مستقل از هر جریان و حزب و گروهی به عنوان مظهر جنبش سیاسی اسلامی عمل کند. هرجا هستند در محله، کارگاه، مدرسه و دانشکده هر پنج نفرکه اطمینان کامل به هم دارند و روی چند اصل اساسی اتفاق نظردارند، یعنی مسلمان متعهد و مبارز بوده به رهبری امام مؤمن و به استقرار حکومت اسلامی به عنوان هدف نهایی پای‌بند هستند متشکل شوند و سازمان یافته عمل کنند و سعی کنند در فعالیت‌ها متکی به خود باشند این واحد‌ها که همه در یک جهت عمل می‌کنند در عمل و در جریان رشد به هم پیوسته سلول‌های یک پیکر واحد را تشکیل خواهند داد. ان شاالله طرح کاملی از وظایف و طرز کار واحد‌ها را که به صورت یک پیشنهاد است برای ملاحظه امام خواهم فرستاد. توصیه آن مرجع عالی‌قدر به همه‌ی نیرو‌های وابسته به جنبش مبنی بر این که همه باید در یک صف واحد متشکل شوند و همه موانع اتحاد نظر گروه‌بندی‌ها و حزب بازی و همچنین مسائل شخصی را دور ریزند در تشویق به اتحاد و سازمان‌دهی و تشکل کاملاً مؤثر است.

امید ما به اراده و مشیت و نصرت الهی و به هدایت‌های خردمندانه‌ی امام عزیزمان است که امیدواریم در این لحظات حساس یک آن ما را تنها نگذارند و، چون گذشته با رهنمود‌های به موقع خویش، جنبش را در پیشرفت به سوی هدف حمایت و هدایت فرمایند و اجازه ندهند و افراد و گروه‌های فاقد صلاحیت با سرنوشت جنبش بازی کنند و آن را با غرض‌ها، ضعف‌ها و خواسته‌های شخصی و گروهی خود آلوده سازند.

ضربه‌ی کشتار جمعه ۱۷ شهریور نیرو‌های جنبش را برای کار‌های عمیق‌تر و اساسی‌تر هم چنین تشکل و قبول انضباط آماده‌تر ساخته است. لازم است هرچه زودتر از سردرگمی نجات داده شوند. همه منتظرند ببینند در حال حاضر چه باید بکنند و چه خط‌مشی را دنبال کنند و لذا چشم به فرمان و رهنمود‌های امام دوخته‌اند. اگرچه امام ضرورت تشکل را بار‌ها تأکید فرموده‌اند، اما مردم راهنمایی دقیق‌تر و مشخص‌تری را طالبند. به خصوص وجود گروه‌ها و گرایش‌های متفاوت آنها را بی‌اعتماد و گیج می‌کند. آنها مشتاق یک مسیر واحد، یک تشکل واحد و نیرومند و یک رهبری قابل اعتماد هستند (بقول خودشان حزب فقط حزب‌الله) از پراکندگی در احزاب و سازمان‌های مختلف سخت گریزان و نسبت به رهبر‌های سنتی و قدیمی بی‌اعتمادند. جنبش اگر به فرمان و هدایت امام شکل سازمانی خود را پیدا کند حتی اگر بسیاری از این شخصیت‌های (بی‌محتوا) در آن نباشند گزندی به قدرت و انسجام آن وارد نمی‌شود. ضمناً با توجه به شرایط حاکم و ریاکاری رژیم در تظاهر احترام به آزادی و اصرار آن در سرکوبی مبارزان اصیل و ضرب و شتم و کشتار مردم مبارز، هر نوع سازمان‌دهی علنی به این علت محکوم به شکست است.

یک سازمان سیاسی علنی اگر نماینده‌ی جنبش سیاسی و مذهبی کنونی باشد و خواست‌های آن را منعکس سازد از طرف رژیم تحمل نخواهد شد و فوراً با شناسایی رهبران و کادر‌های آن به شدت سرکوب و متلاشی می‌گردد. اگر این سازمان بخواهد به کار علنی خود ادامه دهد باید محدودیت‌های رژیم را بپذیرد و مصالح اساسی آن را رعایت کند. در این صورت دیگر نماینده‌ی کامل جنبش نخواهد بود و اعتماد مردم را از دست می‌دهد. پس هیچ سازمان اسلامی و مبارز اصیل در حال حاضر نمی‌تواند اعلام موجودیت رسمی و علنی کند. بلکه اساس آن باید مخفی بماند و از شرایط موجود برای گسترش تبلیغات و تماس با مردم و آگاهی دادن به آنها استفاده کند. جنبش اسلامی هم اکنون برابر مسؤولیت‌های حساس دو مرحله از حیات و رشد و تکامل خود را دارد.

اول مرحله‌ی کنونی که او را به کسب پیروزی‌های مرحله‌ای (تاکتیکی) می‌رساند.

دوم مرحله‌ی اساسی که قدرت را یکسره در اختیار او می‌گذارد تا بنای جامعه‌ی اسلامی را آغاز کند؛ که در مرحله کنونی با مسائل و فوریت‌های زیر رو به رو است.

۱- سازمان دادن به جنبش برای جلوگیری از تجزیه و متلاشی شدن آن در گروه‌ها و احزاب و جریانات دیگر، برای تبدیل آن به یک قدرت سازمان یافته و رهبری شده؛ برای مقابله یکپارچه و متحد با حوادث و موقعیت‌ها و برای مقابله جدی‌تر با دشمن و سرانجام تکامل آن به یک نیروی متشکل خردکننده نظام.

۲- ایجاد یک مرکزیت رهبری‌کننده در داخل برای سامان دادن و هدایت جنبش و تحقق هدف فوق و هم چنین ارائه‌ی نظریات و نقطه نظر‌های آن و ایفای نقش سخن‌گویی در رابطه با امام و نوعی نمایندگی از جانب ایشان.

۳- تعیین نقطه نظر‌های جنبش در مورد یک راه حل سیاسی مرحله‌ای و این که در حال حاضر جنبش با چه تغییراتی در سطح سیاسی و شکل حکومت و در سطح اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی موافق است – به نظر می‌رسد که در حال حاضر جنبش ناچار است به تغییراتی نه در حد کمال مطلوب احیاناً موافقت کند و حکومتی را که منبعث از مردم باشد و متمایل به اسلام و تسلیم نظریات و خواست‌های کنونی جنبش باشد، تأیید کند و در همان حال مبارزه را برای به دست گرفتن قدرت کامل جهت استقرار یک نظام کامل اسلامی ادامه دهد. تعیین دقیق‌تر نوع تغییرات مورد تقاضای ما بسیار اهمیت دارد. مسلم است تغییر کامل رژیم تقاضایی است که با ضعف فعلی جنبش برای غلبه بر نیروی نظامی رژیم تناسب ندارد. اما تقاضایی از این قبیل منطقی و قابل بحث است: کناره‌گیری شاه و خلع ید از خاندان وی و جانشین شدن یک شورای سلطنت غیر مسؤول و آمدن یک حکومت مسؤول و منبعث از مردم و مسؤول در قبال مجلس و یک شورای مرجعیت؛ کناره‌گیری شاه و خلع ید از خاندان و آمدن پسرش به عنوان شاه غیر مسؤول و استقرار یک حکومت مسؤول در قبال مجلس ملی کنترل قوانین به وسیله‌ی شورای مراجع. ماندن شاه به صورت یک عنصر غیرمسؤول خلع ید و اخراج خاندان او و... به نظر می‌رسد مورد اخیر را امینی تقاضا و شرط کرده است.

از نقطه نظر جنبش اول (شورای سلطنت غیرمسؤول) در این مرحله البته نه به عنوان هدف نهایی باید مطلوب باشد و این همان است که امام در اعلامیه اخیر خود با اشاره به قانون اساسی قبل از کودتای ۱۲۹۹ آن را تأیید می‌کنند.

خواست‌های اساسی دیگر مثل: قطع وابستگی اقتصادی (کشاورزی – صنعتی) از استعمار و سرمایه داری بیگانه، آزادی زندانیان، انحلال مجلسین، محاکمه و مجازات مسببین کشتارها، خائنین متجاوزان به حقوق مردم و ثروت‌های ملی، خلع ید از سرمایه‌داران متجاوز، محو فرهنگ و اخلاقیات فاسد استعماری و منحط غربی آزادی بیان و قلم و اجتماعات در همه حال به صورت فوری مطرح است. با این نظر جنبش در این مرحله مستقیماً مسؤولیت کامل اداره کشور را به عهده نمی‌گیرد و به حکومت مورد تأیید خود فرصت می‌دهد تا در یک مدت زمان کافی بر موانع بزرگی، چون استبداد سلطنتی، نفوذ و سلسله‌ی استعماری و نفوذ و سلطه دزدان و خائنین داخلی غلبه کند؛ با ریشه‌کن کردن عوامل اصلی فقر، جهل، فساد، ظلم و عقب‌ماندگی راه را برای حاکمیت یک قدرت اسلامی تمام عیار هموار می‌سازد.

در این مدت بدیهی است که اگر رژیم قدم به قدم در برابر خواست‌های جنبش عقب‌نشینی کرد و اقدام به مقابله ننمود جنبش تدریجاً بر تمام شئون حکومت و سیاست و اقتصاد جامعه مسلط می‌شود و با یک تحول تاریخی جامعه‌ی اسلامی و توحیدی را پایه‌گذاری و کامل می‌کند؛ و اگر رژیم در برابر خواست‌های اساسی‌تر جنبش مقاومت کرد (که بیشتر محتمل است) و حتی آن را مجدداً سرکوب نمود جنبش به مبارزه خود بعد تازه‌ای می‌دهد و از جهت بسیج بیشتر و سازمان دادن و ایجاد یک قدرت نظامی بیشتر تلاش می‌کند و از همان راه به پیروزی می‌رسد. پس ما در این مرحله نباید بیش از پیروزی‌های تاکتیکی انتظار داشته باشیم. غلبه نهایی ما مستلزم غلیه بر قدرت نظامی رژیم است که در دراز مدت و باسازمان‌دهی درست عملی است.

نکته‌ی بسیار مهمی که توجه بدان لازم است این که رژیم و آمریکا برای حفظ اساس خود در نهایت امر و اگر ناچار شوند حاضرند حتی شاه را هم فدا کنند پس شعار نفی شاه و نفی استبداد به تنهایی معرف جنبش نیست که عنصری، چون امینی هم که نماینده‌ی آمریکا و مهره‌ای است برای حفظ رژیم در لحظات حساس، کم و بیش حذف شاه را مطرح می‌کند به عبارت دیگر باید دانست که رفتن شاه الزاماً به معنای تغییر رژیم نیست. اگر شاه مستقیماً به دنبال شورش مردم برود رژیم متزلزل می‌شود و در خطر می‌افتد، اما حتماً سقوط نمی‌کند. اگر شاه بعد از تثبیت رژیم و آرام کردن مردم (به کمک اسلحه یا آشتی و فریب) برود رژیم تغییر نمی‌کند و متزلزل هم نمی‌شود (این مورد همان است که رژیم به عنوان یک راه حل در نظر دارد و سعی می‌کند یک چنین تغییری را پس از اطمینان از تثبیت رژیم و خاموش کردن جنبش یا لااقل محرک‌های جنبش به عمل آورد).

البته اگر شاه به کمک نیروی نظامی مردم برود که قاعدتاً رژیم را هم با خود می‌برد ما برای رسیدن به مرحله‌ای که بتوانیم اساس رژیم را تغییر دهیم راه درازی در پیش داریم و این مطلب را باید به مردم فهماند و راه آن را هم نشان داد – در این مورد نباید مردم پیروزی نهایی را (از روی احساس و بی‌اطلاعی) خیلی نزدیک تصور کنند و امید غلط به وجود آید. زیرا نتایج آن از لحاظ ایجاد یِأس در جنبش خطرناک است. مردم باید واقعیات را خوب بدانند و انتظاراتشان در مرز واقعیات قرار گیرد، پیروزی‌های مرحله‌ای را از پیروزی نهایی تمیز دهند.

نتیجه آن که شعار علیه استعمار و سلطه بیگانه که بعضی طرف‌دار آن هستند موضع مردمی ندارد – هم اکنون در داخل وحدت عقیده و نظر و راه و گرایش در بین عناصر مؤثر در جنبش متأسفانه کم است و کار ایجاد یک مرکزیت واحد بسیار دشوار.

اقداماتی از مدت‌ها پیش شده است که غالباً ناکام بوده و هنوز هم اقداماتی جریان دارد و با روحانیان مسؤول مذاکراتی می‌شود و مشورت‌هایی برای یافتن یک راه حل و تنظیم یک طرح صورت می‌گیرد.

به اطلاع حضرت‌عالی برسانم که اشکالات عمده از این قرار است:

اگر قرار باشد مرکزیت از بالا شکل بگیرد، در درجه‌ی اول تفاوت نقطه‌نظر‌ها و سپس مواضع ناشی از خصلت‌ها و ضعف‌های انسانی و بالاخره تمایلات گروهی و حزبی از موانع اساسی و فوری به شمار می‌روند. مثلا دوستان نهضت آزادی با وجودی که از لحاظ کمیت بسیار ناچیزند (حدود ۲۰ عضو آن هم در تهران)، اما سخت علاقه‌مند به حفظ حزب و تسلط آن بر جنبش و اشغال مواضع رهبری است. اگر شرکت آنان در سازمان رهبری جنبش همراه با حفظ تعهد آنها نسبت به نهضت خودشان باشد اولاً وحدت نظر در سازمان جنبش از بین می‌رود. ثانیاً، چون فعالیت مستقل برای حزب خودشان می‌کنند و نقطه‌نظر‌های خاص خودشان مطرح می‌شود بلافاصله تناقضات و کشمکش‌های سختی را در داخل سازمان دامن می‌زند که سبب متلاشی شدن آن می‌گردد. تجربه‌های قبلی از جمله جبهه‌ی ملی دوم باید تکرار نشود پس در صورتی می‌توانند به طور موثر و ثمربخشی در سازمان شرکت کنند که فعالیت مستقل حزبی نداشته باشند، هیچ کس نداشته باشد مانند حزب مردم ایران (خداپرستان سوسیالیست اسبق) پذیرفته‌اند و تجدید سازمان نکرده‌اند و خود را درجنبش مستهلک می‌بینند و فعالیت مستقل را مغایر وحدت جنبش می‌دانند. اما نهضت آزادی نپذیرفته است و این یک اشکال بزرگ است. موانع دیگر نظیر غلبه‌ی انگیزه‌های شخصی (جاه‌طلبی) یا داشتن نقطه نظر‌های خاص عقیدتی در صورتی که سازمان‌دهی درست باشد و معیار‌ها و ضوابط بر روابط و تصمیمات حاکم گردد و به اصول در برابر نظریات شخصی برتری و اولویت داده شود، قابل حل‌اند.

بیش از یک سال کوشش مستمر و پی‌گیر ما برای ایجاد یک مرکزیت واحد برای جنبش در درجه اول به دلیل امتناع دوستان نهضت آزادی از قبول اصل خودداری از فعالیت مستقل حزبی با شکست مواجه شد. به هر تقدیر یک اشکال بزرگ این گروه‌اند که یا باید از فعالیت مستقل حزبی در سازمان جدید صرف‌نظر کنند و یا باید به کلی کنار گذاشته شوند. تصور می‌شود اگر جنبش تحت نظارت امام سازمان یابد و لزوم وحدت همه‌ی عناصر و نیرو‌ها در یک سازمان واحد و ترک فعالیت‌های مستقل از طرف آن حضرت توصیه شود آنها هم ناچار به وحدت تن بدهند.

در وهله اول به نظر می‌رسد که همکاری همه‌ی نیرو‌ها با حفظ استقلال خود در داخل یک جبهه‌ی متحد امری عادی و معمولی است. اما حقیقت آن است که در واقعیت این همکاری به صورتی که جبهه متحد را متلاشی نسازد غیرممکن است و تمایلات و خواست‌ها، نظریات گروهی و میل به تبلیغ نظریات حزبی وتسلط و بر مواضع تصمیم‌گیری و رهبری جنبش از طرف بعضی موجب برانگیخته شدن عناصر دیگر جنبش می‌شود و جبهه‌گیری و کشمکش بدون هیچ تردیدی جنبش را از داخل متلاشی و عقیم و به نابودی می‌کشاند به هر کیفیت تأخیر در امر سازمان‌دهی جنبش زیان‌های جبران‌ناپذیری در بردارد. این راه حل هم که هر حزب و گروهی مستقلاً فعالیت کند و هرکدام بخشی از نیرو‌های جنبش را جمع‌آوری کنند و سپس ازروی رقابت و اختلاف نظر عقیده رو به روی هم بایستند و به سر و کله هم بزنند نقض غرض است و راه‌حل خطرناکی است. پس در حال حاضر که چنین جنبش گسترده و یک پارچه‌ای به وجود آمده نباید این فرصت تاریخی را برای ایجاد یک سازمان و یک حرکت متشکل و نیرومند و متحد و یک پارچه اسلامی از دست داد.

باید به احزاب و سازمان‌ها و عناصری که مسلمان و مبارزند این حقیقت را یادآوری کرد که اگر در گذشته نهضت‌های ملی و مذهبی و یا فاقد ایدئولوژی و مبنای اسلامی بودند و یا فاقد برنامه‌ی اجتماعی، سیاسی و اقتصادی و لذا وجود احزابی که دارای هدف اسلامی باشند ضرورت داشت، امروز تمامی جنبش نه فقط محرک و خاستگاه اسلامی دارد و نه فقط نفی‌کننده موانع بزرگی، چون استبداد و استعمار است بلکه خود دارای هدف کامل اسلامی یعنی دارای مکتب آئین و برنامه مشخص اسلامی تمام عیار است و برای هرکس و هر نیرویی که خود را وابسته به جنبش می‌داند هیچ موجبی برای فعالیت و داشتن تشکیلات مستقل وجود ندارد – ایجاد احزاب اسلامی متعدد در زمان نهضت ملی دکتر مصدق طبیعی و لازم بود، اما امروزه جنبش خودش به طرف یک حزب اسلامی کامل سیر می‌کند همه باید داخل جنبش این حرکت را تکامل و تسریع کنند، روی مواضع فکری و برنامه‌های اجتماعی آینده‌ی آن کار کنند و در تربیت کادر و افراد ورزیده برای مبارزه و برای ادامه جامعه هر دو بکوشند.

روی هم رفته تا پدید آمدن شرایط لازم برای ایجاد یک تشکیلات گسترده و واحد که به تمامی مظهر جنبش از لحاظ ایدئولوژی و قدرت مردمی آن باشد، همان گونه که سیاست خردمندانه امام بوده است تأیید و بها دادن به یکی از گروه‌های خاص جنبش، قدرت و وحدت فعلی آن را به مخاطره می‌افکند. سیاست امام در حفظ کلیت جنبش تاکنون موفقیت چشم‌گیری به دنبال داشته است. عده‌ای سعی می‌کنند خود را متولی جنبش معرفی کنند، اما راه غلطی را انتخاب کرده‌اند. هیچ یک از شخصیت‌ها و احزاب موجود به تنهایی قابلیت و ظرفیت آن را ندارند که مظهر جنبش باشند. باید فرصت داد و تشویق کرد تا جوانان مسلمان به کار تشکیلاتی روی آورند و ضمن کار تشکیلاتی بر اساس فرهنگ و اخلاقیات اسلامی و بر پایه‌ی هدف‌های اساسی جنبش – به صورت رهبران بی‌شمار و شایسته آینده تربیت شوند آن وقت ما از انحراف یا سازش و یا حتی خیانت یک یا چند نفر بیم نخواهیم داشت، زیرا جنبش را از پایین هزاران کادر ورزیده و مومن پاسداری و هدایت می‌کنند. در حال حاضر فقدان یک چنین افراد با صلاحیتی جنبش را تهدید می‌کند.

وجود امام تاکنون خلاء رهبری را کاملا پر کرده و می‌کند، ولی حرکت درازمدت ما تا رسیدن به حکومت اسلامی به هزاران رهبر مومن، آگاه، صادق و عاری از ضعف‌ها و خودخواهی‌ها و فداکار و از جان گذشته نیاز دارد که امیدواریم این مهم هم با رهنمود‌های امام عزیزمان با سرعت بیشتری سامان گیرد. مثلا، اگر صلاح بدانید قدری دقیق‌تر به همه مردم به خصوص جوانان مسلمان و مبارز توصیه شود هرجا هستند اگر مسلمان صادق، مبارز، ضد رژیم، مومن به حکومت اسلامی و آگاه از راه و مشی دراز مدت انقلابی و سخت آینده و بالاخره تابع و وفادار به امام هستند هر چهار پنج نفر که به هم اعتماد کامل دارند و در خود ضعف‌های اساسی اخلاقی نمی‌بینند، در یک گروه متشکل شوند و وظیفه خود را هماهنگ با کل جنبش و در رابطه با امام و مبنی بر همان معیار‌ها و اهداف مشترک در زمینه آموزش مکتب، مقاومت در برابر رژیم، تمرین و کسب قابلیت‌های لازم برای مبارزات آینده هدایت مردم و بسیج و متشکل کردن آنها انجام دهند.

آخرین و اساسی‌ترین نیاز جنبش را مجددا مورد تأیید قرار می‌دهیم و آن ایجاد بازو‌های آهنین و شاخه‌های رزمنده‌ی نظامی است. زیرا سرنوشت آینده‌ی پیکار و انقلاب ایران را قدرت رزمی و نظامی سازمان‌های مبارز تعیین می‌کنند اگر جنبش اسلامی فاقد چنین قدرت تکامل یافته و متمرکزی باشد بدون تردید موفقیت از آن گروه‌های غیرمذهبی (البته مارکسیست‌ها) خواهد شد.

زیرا آنها بدون هیچ تردیدی و تأخیری در هر فرصت با تجربیات فروان جهانی که دارند و با حمایتی که از آنها می‌شود در این راه اقدام خواهند کرد اینکه ارتش تحت تاثیر جنبش در کوتاه مدت مدافع مردم وارد عمل شود قدری از واقعیت دور است ادامه‌ی مبارزه تدریجا افکار و تمایلاتی را در بین افسران جوان و افراد پایین رشد داده احتمالا متبلور می‌کند و زمینه برای تشکل هسته‌های مقاومت و عمل فراهم می‌سازد. اما این کار بدون حمایت و هدایت یک سازمان گسترده و انقلابی خارج از ارتش و به صورت خود به خودی غیرممکن است و اگر هم به وجود آید به مشی آن نمی‌توان اعتماد کرد.

مارکسیست‌ها از حمایت توده‌ها در حال حاضر محرومند و عمده‌ی روشنفکران و جوانان ما متوجه جنبش اسلامی هستند، اما اگر آنها شروع کنند اولاً حمایت خارجی دارند (این نکته اهمیت بسیار دارد) ثانیاً جاذبه عملیاتشان بسیاری را به سوی آنها می‌کشاند –، اما جنبش اسلامی اگرچه در اصل نباید جز بر نیروی خود متکی باشد، اما همیشه با اشکال تهیه‌ی منابع جنگ‌افزار از خارج رو به رو خواهد بود و آنها از این لحاظ خیلی کم‌تر اشکال و دشواری دارند. پس ما باید زود اقدام کنیم. البته سنجیده و حساب شده و با استفاده و عبرت از تجربیات گذشته. عامل عمده‌ی تضمین چنین حرکتی، سازمان یافتن جنبش کنونی در ابعاد وسیع و کلیت آن است. این سازمان مادر می‌تواند در دامن خود شاخه‌هایی رزمنده و تشکل‌های پیشتاز را تربیت کند و حمایت نماید –، اما در هر حال جستجوی نیرو‌های پشتیبان دربین جوامع مسلمان که هم منعکس کننده‌ی خواست‌های ما درجهان باشد وجنبش را از لحاظ معنوی و تبلیغاتی در سطح جهانی حمایت کنند و هم به موقع ابزار و وسایل لازم را تامین نمایند، ضروری به نظر می‌رسد. در جریان شورش‌ها و قیام‌های اخیر متوجه شدیم که چگونه دستگاه‌های تبلیغاتی دشمن و یا رقبا و ناآگاهان سعی کردند جنبش را به گونه‌ای مسخ شده و به عنوان یک حرکت ارتجاعی و مخالف آزادی و برابری و تجدد و نظایر آن معرفی کنند.

تأسیس دفتر‌های سیاسی مطمئن و وابسته به جنبش در سطح جهانی ضروری است. هم چنین باید با جنبش‌های اصیل اسلامی و ملی ممالک دیگر روابطی برقرار کرد و شاید در این برنامه که با عجله تنظیم گردید بعضی مسائل با اهمیت از قلم افتاده باشد و روی بعضی که اهمیت چندان نداشتند تاکید بیشتری به عمل آمده باشد. با اطمینان کاملی که به آگاهی و درایت و دقت نظر آن پیشوای عالی قدر دارم، یقین است آنچه را به سود و مصلحت جنبش مقدس کنونی است برداشت خواهند فرمود. پرداختن به جزئیات از آن نظر بود که قرائن و شواهد لازم جهت تشخیص انگیزه‌های اصلی به دست داده شود. امیدوارم در هر فرصت بتوانم سهم خود را آن چه از حقایق مربوط به جنبش دستگیرتان می‌شود به اطلاع شما برسانم.

سلامتی و طول عمر ثمربخش و موفقیت امام را در جهاد مقدس که در پیش داریم از خدای قادر و متعال خواستاریم. (وَمَا النَّصْرُ إِلاَّ مِنْ عِندِ اللّهِ الْعَزیزِ الْحَکیمِ) دو هفته بیش‌تر از نوشتن نامه می‌گذرد و امکانات ارسال آن فراهم نگردید- اکنون به نظر می‌رسد جهت سیر تحولات حوادث و موضع‌گیری گروه‌های سیاسی قدری روشن‌تر می‌شود و ملاحظات کلی را که در نامه آمده ست تأیید می‌نماید.

رژیم در برابر بن‌بست سیاسی و بحران کنونی دو راه اصلی دارد: یک راه حل که گروه باز‌ها در آمریکا و بعضی محافل ارتشی در ایران طرف‌دار آن هستند و عبارت است از سرکوبی وسیع جنبش و ایجاد یک حکومت خشن نظامی و دفاع از تمام مواضع کنونی رژیم- دیگری راه حل عرضه شده توسط جناح حاکم در آمریکا (کبوترها) و کارتر و سیاست‌مدارانی، چون امینی طرفدار آن هستند از ادامه‌ی سیاست آشتی و عقب‌نشینی.

اما موفقیت راه حل دوم در گرو جلب موافقت آقای خمینی است و این معنی را رژیم و آمریکائی‌ها به خوبی درک کرده‌اند و زاهدی حامل پیامی بود برای شاه که در آن امکان استعفای وی و جانشینی پسرش و تلاش برای جلب آقای خمینی و روی کار آوردن امینی مطرح شده بود. شاه هنوز در مورد خودش مقاومت می‌کند و امکان سازش با آقای خمینی را بعید می‌داند ولی امینی و محافل وابسته به او که تنها راه حل بحران را جلب موافقت شما می‌دانند، می‌کوشند با امینی و محافل وابسته به جبهه‌ی ملی و نهضت تماس بگیرند. جبهه مذاکره با دولت را رد و موفقیت هر راه حل را موکول به موافقت و تأیید قبلی آقای خمینی می‌داند. دوستان بازرگان معتقد به راه حل گام به گام هستند و هر قدم را پیروزی

می‌دانند می‌گویند نباید به آمریکا حمله کرد، زیرا بین آمریکا و شاه قائل به تضاداند (در اعلامیه اخیرشان منعکس است) این که باید راه حل وسطی را که حداکثر هدف آن رفتن شاه و توافق روی جانشین وی است با سکوت درباره هدف‌ها و منافع آمریکا، پذیرفت و می‌کوشند در درجه اول آقای خمینی را با این راه حل موافق سازند و در غیر این صورت پیش گرفتن راهی مستقل از آقای خمینی را توصیه می‌کنند و در محافل خصوصی صریحا دفاع می‌نمایند و موضع آقای خمینی را مانع عمده‌ای در راه گشودن بن بست و پیشرفت به سوی هدف دانسته و روش آقای خمینی را دور از واقع‌بینی و سیاست‌مداری معرفی می‌نمایند و حتی به دیگر محافل سیاسی ملی و مذهبی فشار می‌آورند که خود را از وابستگی به سیاست‌های آقای خمینی آزاد کرده سیاست مستقلی پیش گیرند و سیاست گام به گام را پذیرفته حول محور شعار رفتن شاه (نه سلطنت پهلوی و نه سلطه آمریکا و متحدین او) متحد شوند. فعلا با تمام قوا در پیشبرد این منظور می‌کوشند.

تلاش سخت آنها برای حفظ آرامش و پرهیز از برخورد در روز تعطیل دوشنبه در همین جهت صورت گرفت و سعی کردند حتی از آقای خمینی
توصیه‌ای برای مردم بگیرند که آن روز از خانه‌ها خارج نشوند، زیرا چنان که رویتر هم تفسیر کرد حفظ آرامش و عدم برخورد به پیروزی سیاست آشتی بین رژیم و مردم کمک می‌کند سر و صدای زیاد روی پیروزی علیه سانسور مطبوعات در همین جهت است در حالی که همه قرائن ازفریب و دروغ رژیم حکایت دارد. سیاست اعمال خشونت در مورد مردم و نیرو‌های مبارزه ادامه دارد و (حادثه کرمان و سپس بهبهان که مشابه کرمان عمل شد و احنمالا تکرار و توسعه‌ی آن در سایر نقاط جهت انتقام گرفتن و ایجاد ارعاب و سرکوب ساختن مردم به طور موضعی هدفی جز تضمین موفقیت برنامه سیاسی ندارد. اما از نقطه نظر جنبش به جایی رسیده‌ایم که یا باید به امتیازاتی که رژیم می‌دهد علی‌الحساب قناعت کنیم و یا ادامه دهیم. اما ادامه‌ی مبارزه در شکل کنونی و تسلسل تظاهرات و تعطیل و دادن قربانی در کوچه و خیابان، قطعا نه آسان و نه صحیح است. نباید تصور کرد که ادامه اعتراض و تظاهرات مردم ارتش را در کوتاه مدت از رژیم جدا و درکنار جنبش قرار می‌دهند تأثیرات روانی در ارتش محدود است و به طور قطع در آینده‌ی نزدیک منجر به یک کودتای اصیل ملی نخواهد شد.

جنبش چاره‌ای ندارد جز آن که ورود به مرحله مبارزه‌ی قهرآمیز و سازمان یافته و مسلحانه را تشویق کند و به عنوان تنها راه حل اساسی به ذهن مردم وارد نماید و آن را تبلیغ کند. این نکته اهمیت دارد که مردم را نباید به پیروزی قریب‌الوقوع امیدوار ساخت. امید دادن به پیروزی نهایی لازم است. اما الان بسیاری تصور می‌کنند ادامه همین تظاهرات و اعتصابات و قربانی دادن‌ها ظرف مدت کوتاهی آنها را به هدف می‌رساند و یا احتمالا ارتش به زودی کودتا می‌کند در حالی که چنین نیست و این امر سبب یاس و احساس درماندگی و عجز در مردم خواهد شد و رژیم الان در صدد رسیدن به این مرحله است. باید مقاومت‌های سازمان یافته و مسلحانه دنبال شود. البته احتمال جذب نیرو‌های اصیل ارتش را نباید منتفی دانست.

با تکامل جنبش و ادامه مقاومت در اشکال تازه‌اش که امیددهنده است. قطعاً بسیاری از نظامی‌ها جذب جنبش می‌شوند ولی افراد آگاه نمی‌توانند تنها با تکیه بر تظاهرات مردم امید پیروزی به دل راه دهند؛ لذا اگر آقای خمینی هر راه حل سازشی را که منجر به تثبیت رژیم می‌شود هم چنان رد و انکار می‌کنند به نظر می‌رسد که باید تلویحاً و یا صریحاً به مردم بفهمانند که جنبش کنونی ناچار باید از یک مرحله‌ی قیام مسلحانه عبور کند. مسلم است که هدف رژیم و آمریکا از پیشبرد سیاست آشتی با ملت نه فقط غلبه بر بحران کنونی بلکه در همان حال از بین بردن زمینه‌های مبارزه‌ی قهرآمیز و مسلحانه هم هست.

الان بیش از هر موقع مردم آمادگی قبول این راه را دارند و بسیاری جوان‌ها مستعد کار در این مسیرند آمریکائی‌ها با داشتن ده‌ها هزار کارشناس و مستشار در ایران هدف‌های آسیب‌پذیری هستند و هم چنین تأسیسات نظامی که دائر کردند، یک ضربه به آنها به سرعت ایجاد وحشت می‌کند به خصوص در جو کنونی که توده مردم به عصیان و شورش برآمده‌اند. پس موفقیت رژیم در مصالحه با مخالفان سبب می‌شود این زمینه مساعد از بین برود و برای یک دوره طولانی اساس رژیم تثبیت و تحکیم گردد. اگر رژیم در سیاست آشتی خود موفق شود (برای اینکار سعی می‌کند نشان دهد که مردم می‌توانند در وضع کنونی و بدون هیچ تغییر بنیادی به هدف‌های خود، لغو حکومت نظامی، آزادی بسیاری از زندانیان سیاسی، دستمزد و رفاه بیشتر، آزادی عقیده و مذهب و مبارزه با فساد و مجازات عوامل فساد پیشین و نظایر آن برسند به شرطی که آرامش را حفظ و از ستیز دست بکشند و حاضر باشند از امتیازات و آزادی‌های داده شده در چهارچوب قانون استفاده کنند) آن گاه با خیال راحت به تجدید قوا پرداخته هم بر بحران رو به رشد اقتصادی – اجتماعی غلبه کند و هم ریشه‌ی سازمان‌های پیشتاز را قطع و نیرو‌های مقاوم را سرکوب و جامعه را از زمینه‌ی فکری روحی و اجتماعی مبارزه خالی کند - و مسلمانان مبارز و پیشرو را منزوی سازد و به جرم فعالیت خارج از چهارچوب قوانین مجازات و معدوم سازد رژیم در عین حال امیدوار است اگر مردم فعالیت آزاد در شرایط کنونی را بپذیرند با ایجاد تفرقه و درگیری مسلکی و سیاسی بین مخالفان نیروی آنها را خنثی می‌کند.

به طور قطع اگر مخالفان فعالیت سیاسی باز و علنی در چهارچوب وضع موجود را آغاز کنند تناقضات و درگیری بین آنها آغاز و رشد می‌کند و این مطلوب رژیم است و آن را تشویق و دامن می‌زند. زمینه چنین درگیری‌ها به طور قوی وجود دارد، چه بین مسلمانان و مارکسیست‌ها و چه بین گروه‌های مارکسیست و شعب فکری مختلف اسلامی. اگر باید در باره‌ی یک راه حل سیاسی فکر کرد شاید تنها راه که به مصلحت جنبش و مردم است این که آمریکا یک حکومت ملی و مستقل را که وابسته به شوروی و کمونیست‌ها نیست و حتی خطر کمونیست را دورتر هم می‌کند و در ایران و منطقه بر طبق مصالح ملت و نه آمریکا عمل می‌نماید، اما مستقیما بر ضد آمریکا هم نخواهد بود بپذیرد. ولی به نظر من در شرایط کنونی با توجه به منافع عظیم اقتصادی و ضرورت تسلط بر منابع نفت و دیگر منابع زیرزمینی و ملاحظات استراتژیک قبول این راه حل از جانب آمریکایی‌ها نزدیک به محال است مگر آن که تحت فشار سیاسی نظامی مردم مجبور شوند ولی اشکال ندارد که آمریکایی‌ها و دیگر مردم جهان مواضع سیاسی و خط‌مشی‌های جنبش را با صراحت و روشنی بدانند و حتی خیلی هم لازم است که بدانند و سوء تفاهمات و تلقینات سوء دشمن از ذهن آنها دور شود.

بخش تایپ شده نامه در این جا تمام شده است. ادامه نامه (صفحه ۳۱) دست نوشته خود آقای دکتر پیمان است:
به هر تقدیر به نظر می‌رسد که نباید شرایط و فرصت مناسبی را که از لحاظ آمادگی و آگاهی مردم برای ادامه‌ی مبارزه بدست آمده است از کف داد. مردم بیش از هر وقت دیگر هشیار شده آماده فداکاری هستند و هدایت رهبری را در گام گذاشتن به مرحله بعدی مبارزه که قطعا شکل مسلحانه خواهد داشت

می‌پذیرند. عدم اعتماد و خصومت و کینه مردم نسبت به رژیم که عامل محرکه‌ی بزرگ مبارزه است امروز از هر وقت دیگری عمیق‌تر است. اگر این فاصله و تضاد جای خود را چنانچه خواست رژیم و محافظه‌کاران است به تفاهم و مشارکت و همکاری و مصالحه بدهد شکست بزرگی برای جنبش خواهد بود. جناح طرفدار سازش از این حقیقت غافلند که فشار مردم سبب شده است رژیم تا این حد عقب‌نشینی کند و اِلا آنها می‌خواستند با حداقل امتیاز مردم را ساکت کنند آنها، چون پیوند عمیقی با مردم ندارند از قدرت آنها بی‌خبرند البته کمال قدرت مردم ضمن تشکل و اتحاد آنها ظاهر می‌شود. به همین جهت ضرورت تشکل همچنان در درجه‌ی اول فوریت و اهمیت قرار دارد. هم اکنون از همه سو آقای خمینی را تحت فشار قرار دادند تا از هدف‌هایی که به خصوص در اعلامیه اخیر به صراحت اعلان کردند عدول نمایند. مردم هم چنان چشم و گوش به فرمان و رهنمود‌های شما دوخته‌اند و به هیچ رهبری دیگری به طور دربست اطمینان نمی‌کنند.

ما مطمئن هستیم هرکی راهی جز راه جنبش و آقای خمینی برگزیند خود را بی‌اعتبار ساخته و خودکشی سیاسی کرده است و بالاتر از آن ثابت کرده است که نسبت به اصالت راه جنبش و هدف‌های اصیل آن مومن نیست و یا از تحمل رنج و پایداری و استقامت و فداکاری عاجز است. نکته دیگر، در مبارزه سهمگینی که در پیش داریم جز درستی راه و نیروی ناس و حمایت الله توشه و سلاحی نداریم. طبقات زحمت‌کش کارگران و دهقانان از هم اکنون و به طور گسترده‌تری در آینده نیروی اصلی جنبش خواهند بود. مارکسیست‌ها خیلی سعی دارند خود را مدافع زحمت‌کشان معرفی نمایند. به جاست از این پس آقای خمینی به طور خاص این قشر‌ها را هم طرف خطاب قرار دهند و خواست‌های بر حق آنها را مطرح فرمایند و از آنها بخواهند تا برای تحقق خواست‌های خود به جنبش بپیوندند. هم ا کنون شرایط بسیار حساس است. از یک طرف هنوز احتمال هست که شاه دیوانگی کند و یا نظر آمریکا را جلب کند و یک اقدام ناگهانی نظامی علیه جنبش به عمل آورد و بعد از تثبیت اوضاع یک سرکوبی خونین، به نفع پسرش استعفا دهد.

خشونت‌های روزانه و حتی کشتار محصلین که هر روز اتفاق می‌افتد از آمادگی ارتش و پلیس برای قتل عام حکایت می‌کند.

از طرف دیگر گروه‌های طرف‌دار سازش هیئت‌هایی برای مذاکره با آقای خمینی گسیل داشته‌اند، اما در مجموع راهی را که تا اینجا آمده‌ایم به درستی و هشیاری و با توکل به خدا و استقامت و پایداری ادامه دهیم و با شهامت مرحله تازه‌ای را آغاز کنیم به پیروزی که وعده راست خداست می‌رسیم.

درست است که رژیم از حمایت قدرت‌های توسعه‌طلب شرق و غرب برخوردار است، اما تضاد‌های درونی و بحران‌های اقتصادی و اجتماعی و آگاهی و نفرت روزافزون مردم عوامل خردکننده‌ای علیه او هستند. امیدوارم خدای قهار و مهربان پیشوای محبوب و مجاهد جنبش را در کنف حمایت خودش نگه دارد و خلق را از هدایت‌های گران‌بهای ایشان محروم نگرداند.

حبیب‌الله پیمان ۲۹، ۷، ۱۳۵۷

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها