ویدئو| از چنگ تا ابدیت در مثنوی معنوی؛ داستان پیرمردی که به دنبال جاودانگی بود

در عهد عمر، رامشگری چنگنواز زندگی میکرد که آواز دلنواز او همچون دم اسرافیل، مردگان را زندگی و نشاط میبخشید. او سالها به نواختن چنگ پرداخت و مجلسها را با صدای دلنشینش منور میکرد. اما با گذشت زمان و پیری، محبوبیتش کم شد و او در فقر و تنهایی فرو رفت.
در اوج ناامیدی، پیرمرد چنگ را برداشت و به گورستان رفت. در آنجا، چنگ را نواخت و آوازی سر داد که تمامی موجودات را تحت تأثیر قرار داد. حتی فرشتگان آسمان به سوی او آمدند و به او گوش فرا دادند.
پیرمرد چنگنواز با عشق به موسیقی و نواختن چنگ، در عالم موسیقی فانی شد و به مقامات بالای معنوی رسید. این داستان نشان میدهد که عشق به هر چیزی میتواند ما را به سوی کمال و نزدیکی به خداوند هدایت کند.
موسیقی و هنر در این داستان نماد راهی برای رسیدن به حقایق پنهان و ارتباط با عالم بالا است. آواز دلنواز پیرمرد چنگنواز، دروازههایی را به سوی عالم ملکوت گشود.
پیرمرد چنگنواز با فانی شدن در عشق به موسیقی، به مقاماتی رسید که برای دیگران دستنیافتنی بود. این نشان میدهد که برای رسیدن به کمال باید از خود گذشت و در عشق به خداوند محو شد.
پیرمرد چنگنواز سالها تلاش کرد تا به این مقام برسد. این داستان به ما میآموزد که برای رسیدن به هر هدفی باید تلاش و کوشش کرد.
داستان پیرمرد چنگنواز به ما میآموزد که با عشق و تلاش میتوان به مقامات بالای معنوی رسید. موسیقی و هنر میتوانند راهی برای ارتباط با عالم بالا و کشف حقایق پنهان باشند. همچنین، این داستان به ما یادآوری میکند که فانی شدن در عشق به خداوند، بالاترین مقام و سعادت است.
این داستان در دفتر اول مثنوی معنوی آمده است.
مولانا در این داستان از نمادهای بسیاری استفاده کرده است که هرکدام میتوانند مفاهیم عمیقی را در خود داشته باشند.
داستان پیرمرد چنگنواز یکی از مشهورترین و محبوبترین داستانهای مثنوی معنوی است.