حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 27 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 27 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

  ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 27 را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای زوج منتظر بخش بعدی گلستان سعدی باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، سعدی معلم بی‌چون‌وچرای همه ماست. از همان کودکی با حکایت‌هایش خو گرفته و نکات ریز اخلاقی و آنچه باید باشیم و نباید باشیم را از او فراگرفته‌ایم. ابیات نغز و داستان‌های پرحکمتش بر سر زبان بزرگ‌ترهای ما و حتی نسل پیش از آنها بود و در کوچه و بازار هم نقل او را می‌شنیدیم. گاه حتی اگر پی ضرب‌المثلی را بگیریم به سعدی می‌رسیم که چه ساده اما پرمایه مفهومی را در بیت و یا مصرعی برای ما بازگو کرده است. سعدی نقش پررنگی نه‌تنها در آموزش که در پرورش ما دارد و کیست که وام‌دار این استاد سخن‌پرور نباشد؛ او که بهترین وصف برای آثارش سهلِ ممتنع بودن آنهاست. کافی است اندکی از این آثار را خوانده باشیم تا این وصف دکتر شفیعی کدکنی در باب آثار سعدی که گفته است «آثار سعدی دارای مخاطب انسانی است» برای ما به‌وضوح مشخص شود. سعدی جامع و کاملا انسانی می‌نویسد و آنچه در ابیات و حکایاتش آمده همگی برخاسته از یک زندگی روزمره و قابل‌ادراک برای همه اشخاص است.

جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.

باب‌های گلستان سعدی

گلستان سعدی علاوه بر دیباچه شامل هشت باب است که «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و «آداب صحبت» نام دارند. حکایات سعدی در حین موجز بودن سرشار از پند هستند. او استاد خلاصه گفتن است و گاه حتی در یک جمله تمام معنا را به خواننده منتقل می‌سازد.

سعدی قصه‌گو!

و این شیوه اوست که حکایاتش را با ابیاتی عجین می‌سازد. گلستان سعدی آمیخته از داستان و حکایت است. اگرچه درون همان داستان‌ها هم گاه پند و اندرزی نهفته است اما سعدی قالب داستان را برای بیان آن موضوع انتخاب کرده است. در کل اما می‌توان گفت که نغز و شیرین بودن آنهاست که سبب شده تا نسل به نسل و دهان‌به‌دهان نقل شوند و تا به امروز ماندگار باشند:

معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوب‌تر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.

شیوه‌ی روایت در حکایت‌های گلستان سعدی

سعدی در روایت‌هایش در گلستان گاه به شیوه‌ای معمولی و از ابتدا تا انتهای ماجرا پیش می‌رود و در میانه‌ها فرازوفرود دارد و جریان را برای مخاطب خود تعریف می‌کند اما در موارد اندکی به شیوه‌ای هیجان‌انگیزتر اوج ماجرا را در ابتدای آن قرار داده و داستانش را از همان نقطه اوج شروع می‌کند.

ساختار بسیاری از حکایات گلستان سعدی ترکیبی از مسائل اجتماعی و نکات اخلاقی است. او طنز را در قالب این حکایات و روایات ریخته و گاه حتی خواننده را در تمام طول داستان میخکوب می‌کند. سعدی استاد قرار دادن تضادها در مقابل هم و در یک روایت است. به‌خوبی از پس شرح و تفصیل هردو برآمده و به زیبایی هرچه‌تمام‌تر نتیجه‌گیری می‌کند. او از اینکه پند خود را به‌صورت مستقیم به روی مخاطب بیاورد واهمه‌ای ندارد، هرچند گاه اندرزهایش را در لفاف داستان می‌پیچد و همین‌طور که خواننده را پیش می‌برد آنها را در جان او می‌ریزد. استاد سخن مناظره را نیز می‌پسندیده و از این شیوه هم بهره برده است.

سعدی

باب اول در سیرت پادشاهان: حکایت شماره 27

یکی در صنعتِ کُشتی گرفتن سرآمده بود، سی‌صد و شصت بندِ فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کُشتی گرفتی. مگر گوشهٔ خاطرش با جمالِ یکی از شاگردان میلی داشت. سی‌صد و پنجاه و نُه بندش در‌آموخت مگر یک بند که در تعلیمِ آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فی‌الجمله پسر در قوّت و صنعت سر آمد و کسی را در زمانِ او با او امکانِ مقاومت نبود تا به حدّی که پیشِ مَلِکِ آن روزگار گفته بود: استاد را فضیلتی که بر من است از رویِ بزرگیست و حقِّ تربیت؛ وگرنه به قوّت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. مَلِک را این سخن دُشْخوار آمد. فرمود تا مُصارعت کنند.

مقامی مُتَّسِع ترتیب کردند و ارکانِ دولت و اعیانِ حضرت و زورآورانِ رویِ زمین حاضر شدند. پسر چون پیلِ مست اندر‌آمد به صَدمَتی که اگر کوهِ رویین بودی از جای بر‌کندی. استاد دانست که جوان به قوّت از او برتر است؛ بدان بندِ غریب که از وی نهان داشته بود، با او در‌آویخت. پسر دفعِ آن ندانست، به هم بر‌آمد. استاد به دو دست از زمینش بالایِ سَر برد و فرو‌کوفت. غریو از خلق برخاست. ملک فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورندهٔ خویش دعویِ مقاومت کردی و به سر نبردی. گفت: ای پادشاهِ روی زمین! به زورآوری بر من دست نیافت بلکه مرا از علمِ کُشتی دقیقه‌ای مانده بود و همه عمر از من دریغ همی‌داشت. امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد.

گفت: از بهرِ چنین روزی؛ که زیرکان گفته‌اند: دوست را چندان قوّت مده که دشمنی کند تواند. نشنیده‌ای که چه گفت آن که از پروردهٔ خویش جفا دید؟

یا وفا خود نبود در عالَم

یا مگر کس در این زمانه نکرد

کس نیاموخت علمِ تیر از من

که مرا عاقبت نشانه نکرد

معنی حکایت شماره 27، باب اول گلستان سعدی

در داستان، شخصی در صنعت کشتی‌گیری بسیار ماهر است و 360 بند از فنون این هنر را می‌داند. او هر روز به تمرین می‌پردازد، اما یکی از شاگردانش که به او علاقه‌مند است، نتوانسته تمامی فنون را یاد بگیرد و فقط 359 بند را آموزش دیده. این شاگرد، در قدرت و مهارت به حدی می‌رسد که با استاد خود برابر می‌شود. وقتی این مسئله به پادشاه گفته می‌شود، او دستور برگزاری یک مسابقه می‌دهد تا توانایی‌های هر کدام را بسنجند. در این رقابت، جوان با قدرت خود استاد را به زمین می‌زند.

اما پادشاه به جوان توبیخ می‌کند که چرا به استادش چالش کشیده و می‌گوید که او به خاطر علم استادش نتوانسته بر او پیروز شود. استاد نیز به جوان توضیح می‌دهد که او تنها به خاطر یک بند از علم که نگفته بود، شکست خورده است و اشاره می‌کند که در تربیت شاگردان باید اهمیت بیشتری به آموزش داده شود تا از قدرت آنها سوءاستفاده نشود. در نهایت، ماجرای این دو نفر درسی در مورد صداقت در آموزش و وفاداری است.

برگردان به زبان ساده

# یکی در صنعتِ کُشتی گرفتن سرآمده بود، سی‌صد و شصت بندِ فاخر بدانستی و هر روز به نوعی از آن کُشتی گرفتی. مگر گوشهٔ خاطرش با جمالِ یکی از شاگردان میلی داشت. سی‌صد و پنجاه و نُه بندش در‌آموخت مگر یک بند که در تعلیمِ آن دفع انداختی و تأخیر کردی. فی‌الجمله پسر در قوّت و صنعت سر آمد و کسی را در زمانِ او با او امکانِ مقاومت نبود تا به حدّی که پیشِ مَلِکِ آن روزگار گفته بود: استاد را فضیلتی که بر من است از رویِ بزرگیست و حقِّ تربیت؛ وگرنه به قوّت از او کمتر نیستم و به صنعت با او برابرم. مَلِک را این سخن دُشْخوار آمد. فرمود تا مُصارعت کنند.

هوش مصنوعی: یکی در صنعت کشتی‌گیری بسیار ماهر بود و 360 فنّ مختلف را یاد گرفته بود و هر روز به نوعی از آنها تمرین می‌کرد. اما در دلش به یکی از شاگردان جذبه‌ای داشت. او 359 فن را یاد گرفت اما یک فن را به تأخیر انداخت. در کل، پسر در قدرت و مهارت تا حدی برتر بود که هیچ‌کس در زمان او نمی‌توانست با او رقابت کند. به حدی که به پادشاه آن دوره گفت: "استاد من از بزرگی و قدر و مقام برتر است، وگرنه من از نظر قدرت از او کمتر نیستم و در مهارت نیز هم‌ترازش هستم." این سخن برای پادشاه ناخوشایند بود و دستور داد که مسابقه‌ای بین آن دو برگزار کنند.

# مقامی مُتَّسِع ترتیب کردند و ارکانِ دولت و اعیانِ حضرت و زورآورانِ رویِ زمین حاضر شدند. پسر چون پیلِ مست اندر‌آمد به صَدمَتی که اگر کوهِ رویین بودی از جای بر‌کندی. استاد دانست که جوان به قوّت از او برتر است؛ بدان بندِ غریب که از وی نهان داشته بود، با او در‌آویخت. پسر دفعِ آن ندانست، به هم بر‌آمد. استاد به دو دست از زمینش بالایِ سَر برد و فرو‌کوفت. غریو از خلق برخاست. ملک فرمود استاد را خلعت و نعمت دادن و پسر را زجر و ملامت کرد که با پرورندهٔ خویش دعویِ مقاومت کردی و به سر نبردی. گفت: ای پادشاهِ روی زمین! به زورآوری بر من دست نیافت بلکه مرا از علمِ کُشتی دقیقه‌ای مانده بود و همه عمر از من دریغ همی‌داشت. امروز بدان دقیقه بر من غالب آمد.

هوش مصنوعی: مقامی بزرگ ترتیب داده شد و تمام ارکان و شخصیت‌های مهم دولت و قدرتمندان در آنجا حاضر شدند. پسر، همچون فیل مستی، وارد شد و ضربه‌اش به قدری قوی بود که اگر کوه آهنین بود، از جایش کنده می‌شد. استاد متوجه شد که این جوان از او قوی‌تر است و با بندی عجیب که او از پسر پنهان کرده بود، به مبارزه پرداخت. پسر نتوانست از آن بند دفاع کند و نهایتاً به هم افتادند. استاد با دو دست پسر را از زمین بالا برد و به زمین کوبید. صدای وحشت‌زده‌ای از جمعیت برخواست. پادشاه دستور داد که به استاد جایزه و نعمت داده شود، و به پسر توبیخ و سرزنش کرد که چرا با مربی خود مبارزه کرد و شکست خورد. پسر پاسخ داد: "ای پادشاه زمان، من به خاطر قدرت تو نتوانستم بر تو غالب شوم، بلکه فقط از مهارت در فنون کشتی‌ای که تمام عمر از من پنهان شده بود، مغلوب شدم و امروز به آن مسلط شدم."

# گفت: از بهرِ چنین روزی؛ که زیرکان گفته‌اند: دوست را چندان قوّت مده که دشمنی کند تواند. نشنیده‌ای که چه گفت آن که از پروردهٔ خویش جفا دید؟

هوش مصنوعی: گفت: برای چنین روزی است که حکیمان گفته‌اند: به دوست آن‌قدر قدرت نده که بتواند دشمنی کند. آیا نشنیده‌ای کسی که از تربیت خود آزار دید، چه گفت؟

# یا وفا خود نبود در عالَم

یا مگر کس در این زمانه نکرد

یا عهد به سر بردن (وفاداری) و پیمان نگاهداشتن از آغاز در جهان موجود نبود، یا بود و کسی به روزگار ما به راه وفا نپویید.

# کس نیاموخت علمِ تیر از من

که مرا عاقبت نشانه نکرد

هیچکس تیراندازی از من نیاموخت جز آنکه عاقبت مرا آماجِ [تیر] ساخت.

تصاویر نسخه های قدیمی گلستان سعدی

فانوس خیال

فانوس خیال

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران

گلستان به خط شکستهٔ خوانا و زیبا تحریر شده در دارالخلافهٔ طهران

کلیات سعدی نسخهٔ 1034 هجری قمری

 کلیات سعدی نسخهٔ 1034 هجری قمری

گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال 1271 هجری قمری

گلستان سعدی به خط خوانا و زیبای میرزا محمدحسین شیرازی سال 1271 هجری قمری

گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال 975 هجری قمری در بخارا

گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال 975 هجری قمری در بخارا

گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری

گلستان سعدی خوشنویسی شده و مذهب مورخ بیستم شوال 1135 هجری قمری

کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری

کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها