تنها شاه ایرانی که به واسطه زبان متفاوتش، نیست انگاشته می‌شود

 تنها شاه ایرانی که به واسطه زبان متفاوتش، نیست انگاشته می‌شود
  معرفی او به عنوان چهره‌ای خشونت‌ورز بی منطق و جلاد و در بهترین حالت یک شاه از میان شاهان بسیار تاریخ ایران خنجر به سرمایه‌ای است که امروز در دوردست‌ها مایه اندیشه حضور و عرفان است.

کتاب «بازیابی تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی: کندوکاوی پیرامون سنت گمشده خطایی» تالیف سیدجواد میری و زینب شریعتی‌نیا از سوی انتشارات نقد فرهنگ منتشر شد. این کتاب پس از پیش‌گفتار و مقدمه به شاه اسماعیل صفوی و اهمیت تراث حکمی در جهان اسلام، پیش‌داوری‌های شناختی در مواجهه با تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی، طبقه‌بندی زبانی و حذف تراث حکمی شاه اسماعیل، بازخوانی تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی، جامعه‌شناسی معرفت و نسبت آن با دیوان شاه اسماعیل، زبان، دین و مذهب در اندیشه ایرانی در نسبت با تراث حکمی شاه اسماعیل خطایی، تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی، حقیقت در اندیشه شاه اسماعیل صفوی، محبت در تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی، سلوک در تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی، نگاهی به چارچوب نظری سیدحیدر آملی و شیخ صفی‌الدین اردبیلی و نسبت آنها با ظهور شاه اسماعیل: مبتنی بر پیوند «تشیع و تصوف» و ایده محوری «حکمت و حکومت»، تأثیر سیدحیدر آملی بر شاه اسماعیل: تشیع و تصوف می‌پردازد.

شاه اسماعیل موسس سلسله صفویه

شاید سخن‌ گفتن از شاه اسماعیل بسیار ساده به نظر برسد؛ او موسس سلسله صفویه بوده و در تاریخ ایران نقش بسیار مهمی داشته است. براساس مطالعات تاریخی دانسته است که او کیست، در کجا به دنیا آمد، پدر او چه کسی بود، چگونه در دوران خفا در گیلان زندگی کرد و سپس با قزلباش‌ها به‌تدریج تحولات بزرگی را در ایران و اردبیل و آذربایجان و حتی فراتر از مرزهای کنونی ایران انجام داد. با این وجود او یکی از غریب‌ترین و ناشناخته‌ترین شخصیت‌های مهم اردبیل، آذربایجان، ایران و اگر اغراق نباشد، جهان اسلام و حتی جهان است که بازخوانی و مطالعه جدی ابعاد متنوع او را ضرورت می‌بخشد. به دلیل تغییر و تحولاتی که منسوب به شاه اسماعیل است و تاثیراتی که در حوزه سیاست جهانی با تاسیس دولت صفوی در ایران داشته است، شاه اسماعیل صفوی تاکنون در جهان فرد مهمی شناخته می‌شود و برای همه آشناست؛ با این وجود ناآشناست. این دیالکتیک آشنایی و ناآشنایی را چگونه باید تبیین کرد و چرا اصحاب علوم انسانی درباره این پدیده کاملا در وضعیت انفعالی قرار گرفته‌اند.

در این کتاب، تلاش اصلی نویسندگان این بوده است که این پرسش را مطرح کنند که چرا شاه اسماعیل در تاریخ، اندیشه، فکر، عرفان و حکمت به بوته فراموشی سپرده شده است؟ شاه اسماعیل صاحب دیوانی به زبان ترکی است و فرزند او سام‌ میرزا کتابی با عنوان «تحفه سامی» نگاشته بود و در آن کتاب به پدر خود و آثار حکمی شاه اسماعیل به سه زبان ترکی، فارسی و عربی اشاره کرده بود. سام میرزا در کتاب خویش به این نکته اشاره می‌کند که پدرش هم صاحب دیوان ترکی و هم صاحب دیوان فارسی بوده است و اشعار عربی او انگشت‌شمار بوده‌اند؛ اما نکته این‌جاست که چرا در تاریخ تحولات اندیشه در ایران صرفا در باب جایگاه شاه اسماعیل به‌ مثابه فرمانروا سخن گفته شده است؛ ولی درباره ابعاد حکمی او هیچ اثر مستقلی در این پانصد سال اخیر در ایران نگاشته نشده است؟ البته می‌دانیم که او صوفی و مرشد طریقت صفویه بوده در بین شیعیان آناتولی علویان (بالکان) قزلباشان و آلبانی (بکتاشیه) جایگاه مهمی داشته و دارد. بنابراین در این کتاب به ساحت حکمی شاه اسماعیل و سنت خطایی (تخلص شاعرانه شاه اسماعیل) پرداخته شده است.

اهمیت پرداختن به تراث حکمی در جهان اسلام

نخستین بخش کتاب به اهمیت پرداختن به تراث حکمی در جهان اسلام و نیز تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی می‌پردازد. بخش دوم کتاب درباره این موضوع است که چگونه تراث حکمی شاه اسماعیل از دسترس خارج شده است؟ درواقع تراث حکمی که در متن دیوان شاه اسماعیل و متون دیگر و سنت واقع در زبان ترکی و حکمت اهل‌بیت صفوی متبلور شده، چگونه از دسترس خارج شده است؟

در بخش سوم به بحث زبان پرداخته می‌شود و نویسندگان در پی پاسخ به سه پرسش اساسی هستند: ۱. زبان چیست؟ ۲. در ادبیات اجتماعی ما مفهومی به نام «زبان محلی» وجود دارد؛ بحث زبان محلی چگونه صورت‌بندی شده است و بر چه مبانی‌ای استوار است؟ ۳. این بحث در بستر «فلسفه زبان» چگونه صورت‌بندی می‌شود؟

در بخش چهارم کتاب به یکی دیگر از دلایل خارج‌شدن از دسترس میراث حکمی شاه اسماعیل، یعنی به حاشیه رانده‌شدن اشاره شده است. در بخش پنجم کتاب جامعه‌شناسی معرفت و نسبت آن با دیوان شاه اسماعیل بررسی شده است؛ درواقع موضوع این بخش به گونه‌ای است که نیاز به نوعی آشنایی‌زدایی دارد. در دیگر بخش‌های این کتاب زبان و دین و مذهب در اندیشه ایرانی و تراث حکمی شاه اسماعیل، حقیقت و محبت در تراث او و… بررسی شده است.

۵۲۰ سال از خطبه تاریخی شاه اسماعیل در تبریز می‌گذرد

شاه اسماعیل تنها یکی از حکمایی است که امروز به واسطه زبان متفاوتش با زبان رسمی نیست انگاشته می‌شود. معرفی او به عنوان چهره‌ای خشونت‌ورز بی منطق و جلاد و در بهترین حالت یک شاه از میان شاهان بسیار تاریخ ایران خنجر به سرمایه‌ای است که امروز در دوردست‌ها مایه اندیشه حضور و عرفان است. آن‌چه نام اهل‌بیت را با خود دارد و به میمنت اوست که رنگ ایرانی نیز به جهان غیرایرانی می‌دهد. مایه دوستی صلح و آشتی ما با بسیاری از انسان‌ها چنین با ندیدن شاه اسماعیل نادیده انگاشته می‌شود و ما از بخشی از خودمان محروم مانده‌ایم امروز که در حدود ۵۲۰ سال از خطبه تاریخی شاه اسماعیل در تبریز می‌گذرد، این تاج‌دار موسس گمنام و نادیده انگاشته شده مانده و سؤال این است که آیا سخن از حکمت خطایی و اندیشیدن درباره بخشی از تاریخ مکتوم ایران در آذربایجان به نوعی بازشناسی هویت ایرانی نیست؟

آیا از این رو این ضروری نیست که ما بتوانیم گامی در تقویم هویت ایرانی بگذاریم تا هم انسجام یابیم و هم با آگاهی از آچه بوده‌ایم بتوانیم آینده‌ای درخور داشته باشیم. در دورانی که سیطره سوبژکتیویسم انسان را از منادات هستی جدا کرده است شاید بازخوانی و دیالوگ با حکمت و عرفان بتواند ناتوانی انسان را التیام بخشد و روحی دوباره برای پرواز به سوی یکپارچگی در او بدمد.

اگر از زبان جامعه‌شناسی و نظریه‌های اجتماعی کمک بگیریم، شاید یکی از کارهایی که ما به عنوان پژوهشگر می‌توانیم انجام دهیم این است که چگونه می‌شود از شاه اسماعیل آشنازدایی کرد؟ برخلاف تصور اولیه‌ای که از شاه اسماعیل داریم، باید گفت شاه اسماعیل و مهم‌تر از آن شاه اسماعیل در کسوت «خطایی» (شاعر و حکیم و عارف و شاه و کتابدار) بسیار ناشناخته است. شاید زمان آن فرا رسیده باشد که یک بازخوانی جدی در باب شاه اسماعیل صفوی داشته باشیم در این راستا باید تلاش کنیم که به دور از حب و بغض سخن بگوییم.

شاه اسماعیل به عنوان یک متن همراه ماست

مولف کتاب می‌گوید: این پژوهش شاید طلیعه و یک آغاز خوش‌یمن باشد که حرکت دیگران را به عنوان متولیان این جریان برانگیزد. اما هر حرکت و تحقیقی نیاز به یک مسئله و پرسش یا مجموعه‌ای از پرسش‌ها دارد و آن پرسش‌ها باید یک مناقشه را شکل دهد. در زبان فلسفه علم مناقشه به معنای منازعه و جدل نیست؛ بلکه به معنای این است که یک نقاش و مسئله عینی و واقعی وجود داشته باشد و افراد و اندیشمندانی از چشم‌اندازهای مختلف به آن بیندیشند و در باب آن مسئله تأمل کنند و به نتایجی برسند. ممکن است همه متفکرین متفق بر آن نتایج نباشند و خود این تفاوت در مشرب و نگاه باعث می‌شود سؤالات متعددی پیرامون آن مسئله شکل گیرد و حوزه تحقیقاتی و مناقشات فکری وسیعی به وجود آید. این مناقشات موجب تنومند شدن یک سنت می‌شوند.

امروز شاه اسماعیل به عنوان یک فرد همراه ما نیست؛ اما شاه اسماعیل به عنوان یک متن همراه ماست. متن دیوان شاه اسماعیل را استاد رسول اسماعیل‌زاده تصحیح و منتشر کرده است (اسماعیل زاده، ۱۳۹۰) اما «شاه اسماعیل به مثابه یک متن یعنی چه؟ چگونه و براساس چه مبانی و استراتژی‌هایی این متن در تاریخ تحولات فرهنگی و اندیشه‌ای ایرانیان ناپدید شده است؟ بسیاری از مورخان و فیلسوفان تاریخ چه ایرانی و چه غیر ایرانی - معتقدند که بعد از فروپاشی ساسانیان اولین دولت فراگیر که به نام ایران در سرتاسر پهنه ایران شکل گرفته است، به دست شاه اسماعیل صفوی بوده است. البته این مفروض قابل بحث و مناقشه است اما در اینجا مقصود وارد شدن در مباحث تاریخی صرف نیست بلکه تلاش این است که در باب استراتژی‌های به فراموشی سپرده شدن شاه اسماعیل به مثابه خطایی تحقیق و تأمل کنیم.

تاریخ‌نگاری فرهنگی و تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی

به عبارت دیگر متن دیوان شاه اسماعیل خطایی چگونه از دسترس ما خارج شده است؟ ذکر سه نکته در اینجا ضروری است. اولین نکته آن است که دو جریان بزرگ در حوزه تاریخ‌نگاری وجود دارد: تاریخ‌نگاری فرهنگی و تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی. تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی که مبتنی بر ایده دولت ملت مدرن است تاریخ تحولات یک تمدن یا یک سرزمین را صورت‌بندی می‌کند. تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی نوعی از تاریخ‌نگاری است که وقتی در حوزه اندیشه فکر و شخصیت‌های فرهنگی سخن می‌گوید صرفاً در چهارچوب اکنون و اینجا، گذشته را مورد صورت‌بندی نظری قرار می‌دهد. به عنوان مثال در سال‌های ۱۷۰۰ کشوری به نام آلمان به صورت امروزی وجود نداشت و کسانی که به زبان آلمانی می‌نوشتند به نحوی که در آلمان امروز وجود دارد نمی‌نوشتند اما وقتی ملت دولت آلمان شکل می‌گیرد و محققان می‌کوشند تاریخ‌نگاری کنند که آلمان چگونه شکل گرفت و از کجا آغاز شد، برای صورت‌بندی تاریخ تحولات انسان آلمانی از گذشته به آن نگاه نمی‌کنند تا به اکنون و آینده برسند؛ بلکه نقطه آغاز را اکنون و اینجا قرار می‌دهند و به گذشته می‌روند.

به عبارتی دیگر گذشته را در آینه اکنون و اینجای خود مفصل‌بندی تئوریک می‌کنند و این باعث می‌شود که تنوع و تکثری که در گذشته در حوزه فرهنگ دین مذهب و گرایش‌های فکری وجود داشته ذیل تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی محدود شود یا به حاشیه رانده شود یا حتی سرکوب نظری شود. اما تاریخ‌نگاری، فرهنگی فرهنگ را بر اساس مرزبندی‌هایی که در چهارچوب و پارامترهای ناسیونالیستی شکل گرفته است، صورت‌بندی نمی‌کند بلکه در سنت تاریخ‌نگاری فرهنگی تاریخ فرهنگ وسیع‌تر و فراتر از مرزهای ملی است که امروز کشیده شده است. امروز بر اساس نگاه‌های غالب ناسیونالیستی تمامی کشورها کم و بیش ذیل نظام فرهنگی سیاسی ملت دولت زندگی می‌کنند و اساساً امر اجتماعی و امر جمعی خود را بر آن اساس تخیل و برساخت می‌کنند. مطابق این نظام هر کشوری یک زبان معیار دارد و بر آن اساس ما تاریخ یا حوزه فرهنگی آن ملت را صورت‌بندی می‌کنیم.

امروز زبان رسمی ایرانیان زبان فارسی است اما در پهنه ایران به مثابه یک حوزه فرهنگی زبان‌های بسیاری وجود داشته است که یک ثراث و حتی مجموعه‌ای از تراث‌ها را ایجاد کرده است. این تراث نه در یک شب و یک روز بلکه در سیر تحولات تاریخی فرهنگی و تمدنی انسان‌هایی که در این سرزمین بزرگ می‌زیستند به وجود آمده است. یکی از زبان‌های مهم در این سیر تحولات زبان ترکی بوده و هست در این زبان آثار و متونی خلق شده است که اگر با تاریخ‌نگاری فرهنگی نه تاریخ‌نگاری ناسیونالیسمی بخواهیم تاریخ فرهنگی ایران را صورت‌بندی نظری کنیم؛ آن‌گاه می‌توان این متون را باز دید یعنی دوباره آنها را از نو بازشناخت و با سنت حکمی شاعر - عارفان و شاعر حکیمانی که در این پهنه می‌زیستند مواجهه داشت.

٤٠ هزار سال فاصله علمی و اجتماعی فروغی و شاه اسماعیل

مولفان کتاب می‌گویند: در آغاز قرن گذشته یعنی در اوایل سال‌های ۱۳۰۰ خورشیدی اثری از سوی محمدعلی فروغی نوشته شده است. او یکی از مهمترین عناصر و شخصیت‌هایی است که هم در حوزه فرهنگ و هم در حوزه سیاست ایران نقش اساسی داشته است. عنوان کتاب فروغی «سیر حکمت در اروپا» است اما واقعاً در باب حکمت در اروپا نیست؛ بلکه در باب عقلانیت هلنی و فلسفه یونانی است که بعداً در غرب جدید با افرادی مثل دکارت و کانت شکل می‌گیرد تا به قرن بیستم می‌رسد و فروغی به آن اشاره کرده است. اما اگر از روی تسامح بپذیریم که در باب حکمت سخن گفته شده است آنگاه یک پرسش مهم مطرح می‌شود. چگونه کسی در باب سیر حکمت کتابی نوشته و به عنوان فردی مؤثر و یکی از معماران ایران و تجدد متقدم در ایران بوده است اما هیچ اشاره‌ای به شاه اسماعیل صفوی نکرده است؟

فاصله تقویمی محمدعلی فروغی با شاه اسماعیل شاید چهار سده بوده است؛ اما فاصله علمی و اجتماعی او گویی ٤٠ هزار سال بوده است. گویی اصلاً شخصی به نام شاه اسماعیل صفوی مشهور به خطایی به عنوان یک حکیم که توانسته افکار و آرای خویش را در قالب اشعار بسراید وجود خارجی نداشته است. نکته دیگر آن است که یکی از مهم‌ترین پرسش‌هایی که فلاسفه، متألهین، عرفا و فقهیان حداقل در ۲۵۰۰ سال اخیر نه فقط در تمدن ایرانی یا اسلامی بلکه در تمدن‌های متعدد مانند هند و چین و یونان باستان و تمدن غرب جدید مطرح کرده‌اند این است که نسبت بین «حکمت» و «حکومت» چیست؟ چگونه می‌توان بین این دو یک دیالکتیک ایجاد کرد و یک صورت‌بندی از زندگی اجتماعی داشت که نسبتی با حکمت و دانایی و تدبیر و اندیشه داشته باشد؟

تلاش بسیاری از فلاسفه و مهم‌ترین فیلسوف در تاریخ فلسفه غرب یعنی افلاطون پاسخگویی به این پرسش بود که چگونه می‌توان نظام اجتماعی را صورت‌بندی کرد که نسبتی با عقل و دانایی و سوفیا و عقلانیت و حکمت داشته باشد؟ افلاطون به جزیره‌ای در ایتالیا می‌رود تا نظام فکری خود را پیاده کند اما موفق نمی‌شود و تصمیم می‌گیرد دیگر وارد عرصه عملی سیاست نشود و فقط در عالم نظر سیر کند؛ زیرا عالم واقع قابل تغییر نیست و اساساً این عالم چیزی جز سایه مثل نیست.

کتاب «بازیابی تراث حکمی شاه اسماعیل صفوی: کندوکاوی پیرامون سنت گمشدۀ خطایی» تالیف سیدجواد میری و زینب شریعتی‌نیا در ۲۲۲ صفحه و قیمت ۲۲۰ هزار تومان از سوی انتشارات نقد فرهنگ منتشر شد.

تنها شاه ایرانی که به واسطه زبان متفاوتش، نیست انگاشته می‌شود

رویدادها، تحلیل‌ها و مطالب فرهنگی را در خوشه خبر بخوانید

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها