قصه صوتی کلاغی که دوست داشت عقاب باشد

داستان صوتی کلاغی که دوست داشت عقاب باشه
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . توی یک دشت بزرگ روی یک درخت بلند یک کلاغ سیاه و با یک عغاب طلایی بزرگ باهم زندگی می کردند . اونها دوست بودند بالای دشت پهناور زندگی می کردند . اما بال های کلاغ توانایی زیادی نداشت و نمیتونست مثل عقاب یالای آسمونها بره و مثل اون پرواز کنه و …
خب بچه ها اگه دوست دارید بدونید سرانجام این داستان چی میشه می تونید این قصه رو از همینجا گوش کنین .
دانلود قصه صوتی کلاغی که دوست داشت عقاب باشه