توهم پروژه لیبیسازیِ ایران

در بحبوحه برگزاری پنج دور مذاکرات هستهای غیرمستقیم میان ایران و آمریکا، شاهد طرح ابتکارها و طرحهای مختلف با هدف آنچه رفع اختلافات میان ایران و آمریکا در مورد پرونده هسته ای ایران عنوان می شود، بوده ایم. به عنوان مثال، طرف آمریکایی از ایده ایجاد یک کنسرسیوم هسته ای صحبت می کند که در قالب آن ایران باید فعالیت های هستهای خود نظیر غنی سازی اورانیوم و غیره را تعطیل و در عوض، در چهارچوب یک کنسروسیوم با حضور ایران، آمریکا و شماری از کشورهای عربی حاشیه خلج فارس، تداوم فعالیت های هسته ایاش را دنبال کند.
در این چهارچوب، در آن زمان، معمر قذافی رهبر وقت لیبی کلیه توانمندیهای هسته ای کشورش را در ازای لغو تحریم ها علیه لیبی تسبلیم کرد. در آن دوره، دولت های غربی کلیه توانمندی های هسته ای لیبی را با کشتی از این کشور خارج ساختند و بخش زیادی را نیز منهدم کردند. با این حال، در نهایت نه تحریم ها علیه لیبی لغو شد و نه این کشور توانست تضمین های امنیتی جدی را داشته باشد. کما اینکه چند سال بعد، دولت لیبی به رهبری معمر قذافی با همکاری قدرت های غربی و سازمان ناتو، سرنگون شد.
جالب اینکه مقام های ارشد رژیم اسرائیل نیز بارها گفته اند که سناریوی مطلوب برای آن ها در مورد توان هستهای ایران، اجرای پروژه لیبیسازی است. با این همه، حداقل به 4 دلیل عمده و محوری، این سناریو اساسا در مورد ایران کارایی ندارد و اساسا مقایسه کردن ایران و لیبی، تداعی کننده نوعی قیاس معالفارق است که هیچ نسبتی با واقعیت های میدانی ندارد. از این رو، بیراه نیست اگر بگوییم ترامپیست ها به نوعی به توهمِ لیبیسازی ایران دچار هستند.
1: ساختارهای سیاسی متفاوت در مدیریت پرونده هسته ای
رژیم سابق لیبی یکی نظام سیاسی به شدت اقتدارگرا و البته متمرکز بود. در قالب این نظام سیاسی، کلیه تصمیمات توسط شخص معمر قذافی دیکتاتور اسبق این کشور گرفته می شد. این در حالی است که در ایران برخلاف لیبی، شاهد یک نظام متمرکز نیستیم و طیف متنوعی از نهادهای حکمرانی وجود دارند که به دقت روند تحولات مرتبط با پرونده هسته ای ایران را را رصد میکنند و متناسب با آن ها به تصمیم سازی در حوزه مذکور دست می زنند.
این جنس از مدیریت پرونده هسته ای، بیش از حکومتی اقتداگرا و متمرکز می تواند تامین کننده منافع ملی یک کشور باشد. در واقع، نظام محاسباتی نظام سیاسی ایران در مدیریت پرونده هسته ای این کشور، در قیاس با لیبی که در آن قذافی تصمیمگیرنده اول و آخر بود، دقیقتر عمل می کند و این خود، تا حد زیادی تضمینکننده منافع ملی ایران است. از این رو، فلسفه حکمرانی در ایران و لیبیِ قذافی به کل متفاوت است و این مساله، بروندادهای متفاوتی را در مورد پرونده هسته ای ایران تولید می کند.
2: لیبیِ قذافی از عمق راهبردی برخوردار نبود
رژیم سابق لیبی تحت رهبری معمر قذافی به هیچ عنوان از عمق راهبردی برخوردار نبود. این در حالی است که نظام سیاسی ایران هم در داخل و هم در محیط منطقه ای و بین المللی، از عمق راهبردی قابل توجهی برخوردار است و این مساله برای این کشور قدرتساز است. در عرصه داخلی، مسائل و رشته های مختلفی وجود دارند که عملا مردم را به نظام سیاسی و باورها و گفتمان های حاکم درآن پیوند می زنند. در عین حال، در محیط منطقهای و بین المللی نیز گفتمان ایران هواداران جدی دارد.
به طور خاص در سطح منطقه غرب آسیا، محور مقاومتِ تحت رهبری ایران یک شبکه پیچیده از قدرت است که اهرم های اعمال قدرت جدی را برای ایران ایجاد می کند و این مساله در بحبوحه تحولات مهم بین المللی، یک برگ برنده مهم و موثر برای ایران است. از یاد نبریم که رژیم سابق لیبی یک نظام سیاسی کاملا منزوی و ضعیف از منظر سیاسی بود این در حالی است که ایران نه از نظر نظامی و نه سیاسی، شبیه به لیبیِ قذافی نیست و همین مساله، تایید می کند که اساسا در نظر داشتن پروژه لیبی سازی از سوی جهان غرب برای ایران، یک گزاره به شدت غیرواقعبینانه است.
3: توانمندی های هسته ای ایران وارداتی نیست
توان هسته ای رژیم سابق لیبی، تا حد زیادی وارداتی و البته در مراحل اولیه قرار داشت. این در حالی است که ایران در طی بیش از 20 سال اخیر، توانسته در حوزه های مختلف توان هسته ای خود به پیشرفت های قابلتوجهی برسد و البته که هم از حیث نیروی انسانی و هم تولید تجهیزات هسته ای، یک بازیگر مستقل است. ورای همه اینها، تاسیسات هستهای ایران و البته مراکز تحقیق و توسعه این کشور در حوزه مذکور نیز متنوع و در جغرافیای ایران پراکنده هستند.
این مساله سبب می شود تا اقداماتی نظیر ترور یا خرابکاری، در بهترین حالت صرفا بتوانند وقفه های موقت و کوتاهی را در قالب پرونده هسته ای ایران ایجاد کنند. در سال های گذشته در چندین نوبت شاهد ترور دانشمندان هسته ای برجسته ایران و همچنین خرابکاری در برخی تاسیسات هسته ای این کشور بوده ایم با این حال، مشاهده روند تاریخی سیر پرونده هسته ای ایران نشان می دهد که هر چه به جلو حرکت کره ایم، ایران در حوزه مذکور قویتر شده که ضعیف نشده است. از این منظر نیز اساسا ایران هیچ شباهتی با رژیم لیبیِ دوران قذافی و پرونده هستهای آن ندارد.
4: ماهیت گفتمانیِ پرونده هستهای ایران ریشهدار است
توانمندی های هسته ای ایران در طی سال های اخیر به نمادی از استقلال و قدرت ملی این کشور تبدیل شده است. حوزه ای که در قالب آن ایران شهدایی را تقدیم کرده و عقب نشینی از آن، نوعی تحقیر ملی قلمداد میشود. به بیان ساده تر، ایرانیان تا حد زیادی به توان هسته ای کشورشان به مثابه نمادی از پیشرفت و استقلال و عزتطلبی خود می نگرند. این با جنس نگاه رژیم قذافی به پرونده هسته ای اش که آن را ابزاری برای ایجاد امنیت برای رژیم سیاسی خود می دید متفاوت است.
از این منظر، توان هسته ای ایران از بنیان های هویتی جدی و ریشه داری برای مردم این کشور برخوردار است. در عین حال، ایران تجربه برجام را از سر گذرانده است. توافقی که در قالب آن ایران به تمامی تعهدات خود عمل کرد اما در عمل منافع واقعی را از توافق مذکور کسب نکرد.
حال بسیار غیرواقعبینانه خواهد بود اگر تصور کنیم که این کشور بار دیگر به دام بدعهدی های دولت آمریکا و به طور خاص ترامپیست ها بیفتد. دولت آمریکا به دنبال دستیابی به توافقی با ایران است که گستردهتر از برجام باشد اما ایران نیز به دنبال توافقی است که نواقص برجام را نداشته باشد و تضمین کننده حقوق و منافع ملی ایران باشد. در این نقطه نیز ایران تفاوت های جدی با پرونده هسته ای رژیم سابق لیبی دارد.