به گزارش ایرنا، روستایی به نام «ارکان» در دامنههای آرام و ساکت کوهستانهای خراسان شمالی؛ جایی در ۱۵ کیلومتری جنوب بجنورد خودنمایی میکند.
روستایی ساده اما سرشار از زندگی، اصالت و امید؛ اما آنچه این روستا را فراتر از یک نقطه بر روی نقشه میسازد، جمعههایش است؛ روزی که زمین خاکی اطراف جاده، رنگوبوی دیگری میگیرد و مردم با دستهای پینهبسته و قلبهایی مالامال از شور، گرد هم میآیند تا آنچه حاصل دسترنجشان است با دیگران تقسیم کنند.
اینجا بازارچه محلی ارکان است؛ جایی که اقتصاد، فرهنگ، انسانیت و طبیعت در هم تنیدهاند.
شروعی از دل طبیعت و مردم
صبح زود جمعه، وقتی هنوز مه نازک کوهستان از روی شاخههای سپیدار کنار نرفته و هوا بوی نان تنوری و خاک خیس میدهد، وانتبارها یکییکی از جاده فرعی وارد محوطه میشوند.
زنان و مردان روستایی، گونیهای پر از سبزی تازه، سبدهای پر از ماست و پنیر، کوزههای پر از دوغ، شیشههای عسل کوهی و بستههایی از نان داغ را با دقت میچینند.
چشمها میدرخشد، نه بهخاطر معامله یا پول، بلکه از آن احساس اصیل و کهنِ «ارزشمند بودن».
پیرزنی به نام «بیبی زهرا» یکی از فروشندگان در بازارچه ارکان است؛ زنی با دستانی پینهخورده که نان محلی تنوریاش مشتریانی از خود بجنورد هم دارد، با لهجه شیرین کرمانجیاش میگوید: «این نان فقط آرد و آب نیست، نیت مادری مهربان به همراه دارد و دعای زندگی سالم در آن دمیده است.»
بازارچهای فراتر از خرید و فروش
اما بازارچه ارکان تنها جایی برای خرید و فروش نیست، اینجا مدرسهای برای بچههای روستاست، کارگاهی زنده برای آموزش مهارتهای سنتی، موزهای از آدابورسوم و در نهایت قلب تپنده روستایی که با عشق میزند و دختران جوان کنار مادرانشان ایستادهاند و نحوه فروش، حسابوکتاب و رفتار با مشتری را یاد میگیرند.
پیرمردی در گوشهای از بازارچه با ساز قوشمهاش نغمهای محلی مینوازد؛ نغمهای که در دل تکتک حاضران آشناست و خاطرات کودکیشان را زنده میکند.
مردم شهر بجنورد نیز هر هفته با خانوادههایشان به این بازارچه میآیند، نه فقط برای خرید، بلکه برای دیدن سادگی زندگی، برای استشمام هوای بیواسطه، برای لمس صداقت در نگاه یک کشاورز و گرمی که در لبخند یک زن روستایی موج می زند.
نقش اقتصادی در دل فرهنگ بومی
برپایی این بازارچه، تاثیری فراتر از درآمدهای هفتگی بر زندگی مردم گذاشته است، بسیاری از زنان خانهدار از طریق این بازارچه به استقلال اقتصادی دست یافتهاند.
خانوادههایی که تا چند سال پیش تنها مصرفکننده بودند، حالا تولیدکنندهاند. بازارچه، واسطهها را حذف کرده و فرصت داده تا تولیدکننده واقعی، بدون فریب و فشار، محصولش را بفروشد و لبخند رضایت بر لب بنشاند.
برادران احمدی، جوانان اهل همین روستا، حالا یک برند کوچک لبنیات راه انداختهاند؛ از همین بازارچه شروع کردند و حالا سفارشهایی از شهرهای اطراف میگیرند.
علی برادر بزرگ این خانواده پنج نفره با افتخار می گوید: «ما یاد گرفتیم میشه با شیر گاو خودمون، پنیر بفروشیم نه فقط لبنیات خام تحویل بدیم.»
بازارچه ارکان، فقط امروز را نمیسازد، بلکه فردا را هم پایهریزی میکند، کودکانی که هر جمعه در کنار مادران خود در این بازارچه بزرگ میشوند، فرهنگ کار، صداقت، تولید و همدلی را از همین جا یاد میگیرند.
روزگاری که شهرها پر از ساختمانهای بیروح و فروشگاههای سرد و بیاحساس شدهاند، بازارچه ارکان مثل نبضی گرم در قلب طبیعت میتپد؛ گویی این خاک هنوز زنده است، هنوز زندگی را معنا میکند.