با این حال، در سالهای اخیر، شکاف عجیبی که بین فیلمهای باند و فیلمسازان بزرگ و مطرحی که ابراز علاقه به کارگردانی آنها کردهاند وجود داشت، کمکم دارد پر میشود. وقتی تارانتینو برای اولین بار علاقهاش به کارگردانی یک فیلم باند را ابراز کرد، بهنظر میرسید ترکیبی رویایی است، تقریباً بیشازحد خوب. اما هیچوقت پیش نرفت. همین اتفاق برای نولان هم افتاد، با این تفاوت که آن موقع دیگر گزارش شده بود که نولان خواستار اختیار کامل در تدوین نهایی بوده، چیزی که تهیهکنندگان قدیمی مجموعه، یعنی باربارا براکلی و برادر ناتنیاش، مایکل جی. ویلسون، هرگز اجازهاش را نمیدادند. بهنوعی، باید برای آن ماجراجوییهای جسورانهی باند که قرار نبود هرگز ساخته شوند، افسوس خورد. چون پیغام روشن بود: براکلی و ویلسون خودشان خالقان اصلی مجموعه بودند. آنها کنترل را واگذار نمیکردند.
اما حالا همهچیز تغییر کرده. مجموعهی جیمز باند تحت مالکیت آمازون و امجیام قرار گرفته. در ابتدا نسبت به این ادغام بدبین بودم و هنوز هم هستم. نمیخواهم مجموعه جیمز باند تکهتکه شود و به عنوان محتوای پخش استریم فروخته شود؛ یک «جهان باند» که شخصیتش را از بین ببرد و آن را تا مرز فرسودگی بازاری کند.
احیای ویژگیهای قدیمی باند
با این حال، خبر این هفته مبنی بر اینکه تهیهکنندگان جدید باند، ایمی پاسکال و دیوید هیمن، کارگردان فیلمهای «تلماسه»، دنی ویلنوو، را برای ساخت اولین فیلم باند آمازون انتخاب کردهاند، شرایط را بهکلی تغییر میدهد. ویلنوو در بهترین حالتش فیلمسازی خارقالعاده است؛ کسی که حس ششمی برای آغشته کردن درام به حس خطر دارد. آیا فیلم «زندانیان» او را در سال ۲۰۱۳ دیدهاید؟ شیرجهای نفسگیر به اعماق تاریکی است. و اگرچه من طرفدار جدی «تلماسه» نیستم، اما شکوه تاریکی که به آن فیلمها داده، خیرهکننده است. ویلنوو استاد دنیاسازی است. و برای ساختن یک فیلم بزرگ از جیمز باند در دنیای امروز، باید دنیای باند را از نو تصور و خلق کرد. همچنین، نباید از شخصیت باند عذرخواهی کرد؛ یعنی از ویژگیهایی که برخی آنها را کهنه میدانند. اگر چنین دیدی به باند دارید، احتمالاً اصلاً نباید فیلمی از او بسازید. برای برخی از ما، جذابیت خونسرد و مردانه باند نه کهنه بلکه جاودانه است. چیزی که مجموعهی باند اکنون نیاز دارد، فیلمسازی است که بتواند این کیفیت را بهگونهای زنده کند که جادوی اسطورهای باند را دوباره زنده کند.
این همان کاری بود که مارتین کمپبل و دنیل کریگ در «کازینو رویال» کردند. فیلمی که بیش از هر اثر ۰۰۷ دیگری در دهههای اخیر، به آثار کلاسیک شان کانری نزدیک شد و در عین حال یک عاشقانه پیچیده و احساسی هم بود. اشتباه بزرگ بعد از «کازینو رویال» این بود که تصمیم گرفتند باند در پایان آن فیلم، از درون سرد شده و دیگر چیزی جز مأموریتهایش برایش باقی نمانده است.
در دهه ۶۰، زنباره بودن باند او را به پدیدهای فرهنگی بدل کرد، چون تحولات اجتماعی تازه شروع شده بود. امروز، دوران پسا #من_هم ظاهراً این بخش از شخصیت باند را تبدیل به چیزی از مدافتاده کرده است. اما من معتقدم که دقیقاً بهخاطر همین دوران، چیزی که از فیلم باند میخواهیم بازکشف خطر باند است؛ خطری شخصی، روحی، اغواگر و مرگبار. این همان چیزی است که کریگ در «کازینو رویال» به نمایش گذاشت: باندی سرسخت و خشن که در تلاش بود غرایزش را مهار کند. حس میکنم دنی ویلنوو هم میتواند چنین کاری بکند. او باید باند را به یک جامعهستیز شیکپوش در کت و شلوار رسمی بازگرداند.
بازیگر باند باید کمی خشن باشد، نه نُنُر
البته، برای این کار به بازیگر درستی نیاز دارد. به نظر من، بازیگرانی که الآن دربارهشان صحبت میشود، جیکوب الوردی، تام هالند، هریس دیکینسون، با وجود استعدادشان، زیادی جواناند. همگی در اواخر دهه ۲۰ عمرشاناند. شان کانری در اولین ایفای نقش باند ۳۲ ساله بود، اما مسنتر به نظر میرسید؛ حالت مردی باتجربه را داشت. دنیل کریگ هم در ۳۸ سالگی این نقش را گرفت. بازیگران امروزی انگار اصلاً پیر نمیشوند (همهشان مثل گل تازهاند، و شاید به همین خاطر است که جذابیت فرسودهی برد پیت اینقدر گیراست). ولی باند، متأسفم، نمیتواند بچهننه باشد. از نظر من، بازیگری که باید نقش باند را بازی کند جاش اوکانر است، ۳۵ ساله، با جذابیتی نامعمول، خوشچهره به سبکی خاص و کمی خشن، درست چیزی که این نقش نیاز دارد.
شکی نیست که جیمز باند در نقطه عطفی تاریخی است. با مالکیت جدید، خطر محو شدن کاملش وجود دارد. اما حقیقت تلخ این است که باند همین حالا هم دارد به تدریج محو میشود. هرچند گفتنش ناراحتم میکند، اما فکر میکنم مجموعه دنیل کریگ، پس از شکوه و پیچیدگی خاص «کازینو رویال» به رشتهای از دنبالههای ناامیدکننده تبدیل شد. این مجموعه همچنان به مسیرش ادامه داد، اما فقط همین.
من یکی واقعاً از دیدن فیلمهای کلیشهای باند خستهام. اما وای که چقدر دلم میخواهد فیلمی ببینم که کیفیت خطر را به باند بازگرداند. کیفیتی که از تناقض ذاتیاش میآید: اینکه همزمان دو چیز است، فوقالعاده متمدن و مجاز به کشتار. یک وحشی نجیب که اغواگری بیرقیبش او را به موجودی عاشقپیشه تبدیل میکند. اگر دنی ویلنوو این کار را درست انجام دهد، جیمز باند ما را دوباره میلرزاند و برمیانگیزد.