پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : 
سرویس تاریخ «انتخاب»: این کتاب شرح مسافرت، خاطرات ایام و اقامت سی ساله "اریک کارلبری "ژاندارم ارتش کشور سوئد به ایران است. او در سال ۱۹۱۲ م ۱۲۹۱ /. ش/ ۱۳۳۱ ه. ق، در اواخر دوره قاجار به منظور تاسیس هنگ ژاندارمری ایران با تعدادی از افسران سوئدی به ایران آمد.
یورش ناجوانمردانه
ناو پلنگ به فرماندهی شادروان ناخدا میلانیان برای حفاظت پالایشگاه آبادان در کنار یکی از اسکلههای این بندر پهلو گرفته بود در روز شب واقعه که ناوهای دشمن بر ما یورش آوردند یک ناو انگلیسی وارد آبهای آبادان شد و در نزدیکی ناو پلنگ پهلو گرفت. در چنین مواقعی معمولاً رسم بینالمللی بر این است که فرمانده ناو ارشدتر آجودانش را بدیدار فرمانده ناو دیگر میفرستند و بعد فرمانده آن ناو بدیدن همکار ارشد خود میرود و آنگاه فرمانده ارشد هم به بازدید ناو او میرود.
روز دوم شهریور بود که آجودان ناخدای انگلیسی به دیدن ناخدا میلانیان فرمانده نازو پلنگ رفت و ناخدا میلانیان پس از بازدید از فرمانده انگلیسی و انجام تشریفات وقتی تصمیم به مراجعت گرفت از فرمانده نا و انگلیسی دعوت نمود و فرمانده نـاو انگلیسی به او گفت: امروز وقت نیست فردا اول وقت به بازدید شما خواهم آمد». ناخدا میلانیان هم به ناو پلنگ برگشت و در مورد تشریفات بازدید فردا دستورهایی داد و با خیال بازدید فرمانده نا و انگلیسی بخواب رفت.
آن شب قریب صد نفر از افسران و ملوانان و دیگر کارکنان ناو نیز بی خبر از همه جا به خواب رفتند سحرگاه شوم و خونین سوم شهریور درست سر، ساعت ۴ صبح که کشتیهای تحت فرماندهی سرهنگ آدامز (Adams) به کشتیهای ایرانی در بندر شاهپور حمله کردند، در همان موقع فرمانده نا و انگلیسی نیز با نهایت ناجوانمردی آتش توپهایش را بروی ناو پلنگ که کارکنان و سرنشینان آن بخواب فرو رفته بودند گشود و آن را با همه سرنشینانش در زیر آب مدفون ساخت البته در این میان ناخدا میلانیان که زخمی شده بود نجات یافت و او را در بیمارستانی که زیر نظر انگلیسیها اداره میشد بستری کردند، ولی این افسر شجاع و وطن دوست که از ناجوانمردی انگلیسیها بشدت به خشم آمده بود مصراً خواست که او را به بیمارستان دیگری منتقل کنند ولی برای انتقالش به مرکز وسیلهای موجود نبود.
چهل و هشت ساعت طول کشید تا بالاخره او را با قطار باری به تهران آوردند. اما وقتی به بیمارستان رسید بعلت چرکین شدن جراحاتش از پای درآمد در این ماجرا افسران غیوری نظیر ناوبان، کهنموئی ناوبان ریاضی و بیش از صد نفر درجه دار دیگر در همان لحظه اول حمله ناگهانی نا و انگلیسی و انفجار ناو پلنگ شهید شدند دریادار بایندر چگونه شهید شد؟ متن گفتههای راننده شادروان تیمساری دریادار بایندر در بازداشتگاه زبیر که در تاریخ ۶ شهریور ماه ۱۳۲۰ توسط ناوبان یکم عبدالحسین وهابی یادداشت شده است بشرح زیر است:
ساعت ۵ بعد از ظهر روز یکشنبه دوم شهریور ۱۳۲۰ تیمسار دریادار بایندر با کرجی شسگ در معیت سرهنگ نخجوان و سرهنگ معصومی فرمانده تیپ و فرمانده هنگ به آبادان رفت و در اسکله مرغابی اسکلهٔ شمارهٔ (۱) پیاده شد. منظور تیمسار سرکشی پستهای مرزی بود قبل از حرکت از خرمشهر تیمسار دستور داده بود که اتومبیلش در مقابل اسکله مزبور ساعت ۶ منتظر او باشد ساعت ۷ بعد از ظهر تیمسار تنها به خرمشهر مراجعت نمود و به من دستور داد که شبانه اتومبیل را برای سرکشی به پاسگاههای پل نو و حفار به آنطرف رودخانه قسمت شمالی رودخانه کارون ببرم.
ساعت ۳ صبح روز سوم شهریور اتومبیل را به آن طرف رودخانه بردم، ولی هنوز ماشین از محیله وسیله حمل و نقل بر روی کارون در آن زمان، چون در روی کارون در خرمشهر پل وجود نداشت مردم برای حمل وسایل از وسیله شناوری بنام محیله یا کلک استفاده میکردند که با طناب به دو طرف رودخانه کشیده میشد پیاده نشده بود؛ که به سمت ناو ببر که در خرمشهر بود تیراندازی کردند. اتومبیل را فوراً به منزل تیمسار بردم مهناوی یکم جمالزاده گفت تیمسار در منزل نیست. آشپز تیمسار گفت با کرجی فرماندهی به ستاد نیروی دریایی رفته است.
پس از یک ربع ساعت تیمسار مراجعت کرد فوری سوار اتومبیل شده و مستقیماً به پل نو آمد و پس از دادن دستورات لازم به سروان عبدی فرمانده گردان پل نو با سروان مکری نژاد فرمانده آتش بار به اتومبیل بازگشت و گفت به حفار برویم. حفار نام محلی است که محل انبار مهمات نیروی دریایی در آن محل قرار دارد تقریباً در حدود ساعت ۶ صبح روز ۳ شهریور سال ۱۳۲۰ در شش کیلومتری حفار به چهار زره پوش و تعداد زیادی اتومبیل حامل نیروهای انگلیسی برخوردیم آنها بلافاصله شروع به تیراندازی کردند تیمسار بایندر گفت به خرمشهر برگردیم.
نزدیک میدان بیسیم باز هم تعداد زیادی زره پوش انگلیسی و عدهای سرباز انگلیسی که موضع گرفته بودند مشاهده شد. اتومبیل را نگاه داشتم، تیمسار بایندر و سروان مکری نژاد پیاده شدند تیمسار بایندر یک تفنگ برنو و سروان مکری نژاد یک هفت تیر با خود داشتند. تیمسار به من دستور داد همانجا بایستم و اگر توضیحی خواستند بگویم نمیدانم بعداً تیمسار با سروان مکری نژاد در نهر جاسبی سنگر گرفته و به طرف خرمشهر روان شدند.
سربازان انگلیسی آنها را تعقیب کرده و بطرف آنها تیراندازی مینمودند تیمسار هم دو تیر به طرف سربازان انگلیسی شلیک کرد و سروان مکری نژاد هم با هفت تیر خود تیراندازی مینمود هنوز صدمتر از محلی که اتومبیل متوقف شده بود دور نشده بودند که گلوهای بپای تیمسار بایندر خورد و افتاد ولی فوراً برخاست و با کمک سروان مکری نژاد مجدداً به راه خود ادامه داد. در این موقع در زیر رگبار مسلسل سربازان انگلیسی که همچنان آنها را تعقیب میکردند قرار گرفتند و بلافاصله هر دو به زمین افتادند سربازان انگلیسی دست از تیراندازی برداشته و به سمت اجساد تیمسار بایندر و سروان مکری نژاد رفتند نعش تیمسار بایندر و سروان مکری نژاد را به یکی از اتاقهای بیسیم برده و در اطراف آن محل چهار نگهبان گذاشتند. بعد یک سرهنگ داخل اتاق شده و پس از دیدن نعشها به سمت ماشین آمده و از من پرسید: آیا این ارباب تو بوده؟ اول اظهار بی اطلاعی کردم و بعد گفتم او یک افسر نیروی دریایی بود. آن سرهنگ داخل ماشین را بازرسی کرد و پرچم کوچک فرماندهی تیمسار را دید مجدداً به اتاق داخل رفت و من هم بدنبال او بودم، درجههای تیمسار بایندر را نگاهی کرد و پس از خارج شدن به افسر دیگری که بالاتر از او بود جریان را گزارش داد. او گفت این تیمسار دریادار بایندر بود که کشته شده است.
وقتی من داخل اتاق بیسیم شدم تیمسار بایندر هنوز زنده بود و آخرین کلمهاش آب بود. آنوقت یک نگهبان بالای جسد تیمسار گذاشتند و محل بیسیم را ترک کرده و مرا با خود به پل نو بردند در پل نو تمام افراد تفنگهای خود را زمین گذاشته و پرچم سفیدی در دست یکی از آنها بود سروان عبدی هم در کنار افرادی که بوسیلهٔ سربازان هندی محاصره شده بودند ایستاده بود. تمام افراد را سوار کامیون کرده و به سمت بصره روان شدند. آنچه در بالا نوشته شده است عین تقریرات راننده شادروان دریادار بایندر بود که در بعد از ظهر روز ۶ شهریور ۲۰ با حضور ناوسروان فرج الله رسائی فرمانده ناو شهباز پس از ادای سوگند و باستناد مشهودات خود بیان کرد و من یادداشت نمودم-عبدالحسین وهابی