قصه کودکانه میو میو بلیط نمیشه

داستان کوتاه میو میو بلیط نمیشه برای کودکان
یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدای مهربون هیچ کس نبود . یک روز گربه ای از پله های اتوبوس بالا رفت ، راننده اتوبوس بهش گفت اگه میخوای سوار اتوبوس بشی بلیط بده ، گربه گفت بلیط ندارم ، راننده گفت اگه بلیط نداری پس پیاده شو .
گربه خودش رو لوس کرد گفت اگه برات میو میو کنم میزاری سوار بشم . راننده گفت میو میو بلیط نمیشه پیاده شو...
بچه های عزیز اگر دوست دارید بدونید بقیه داستان میو میو بلیط نمیشه ... چی میشه ؟ به قصه صوتی کودکانه میو میو بلیط نمیشه ... گوش فرا دهید.
دانلود قصه صوتی کودکانه میو میو بلیط نمیشه