قصه کودکانه: لیا، دختر رویاپرداز

قصه کودکانه: لیا، دختر رویاپرداز
 لیا دختری است که با نگاه به آسمان، دنیایی از خیال را می بیند. داستانی جذاب برای کودکان که تخیل را پرورش می دهد.

داستان تصویری کوتاه لیا، دختر رویاپرداز برای کودکان

لیا یک دختر رویاپردازه! اون وقتی توی آسمون نگاه میکنه، ابرها رو معمولی نمیبینه!

به جاش، لیا قوهایی رو میبینه که دارن پرواز میکنن، ماهی هایی که میپرن و گوسفندهایی که میدون!

یک روز بعد از ظهر، مامان از خونه اومد بیرون و گفت: لیا! خیال کردن دیگه بسه! باید بری و آب بیاری!

لیا بلند شد و به پاهاش نگاه کرد و به اونا لبحند زد! اون به پاهاش گفت: پاهای عزیزم! زود باشید بریم! شما راه رو بهتر بلدید!

لیا به سمت شیر آب به راه افتاد! او از روی سنگ ها بالا رفت!

اون از جلوی خونه ی مامان بزرگ نلی رد شد و به جاده رسید!

یک صف بزرگ جلوی شیر آب بود! لیا به پاهاش گفت: ای وای! نه!

اونا باید توی صف منتظر می ایستادن و هیچ خیال پردازی هم در کار نبود!

ولی ناگهان لیا یک چیزی توی بوته ها دید! اون با خودش گفت: اون چیه که اونجا میدرخشه؟ یعنی کی کفشش رو گم کرده؟!قصه کودکانه

نکنه اون مال یک دختر مثل منه؟!

یا شاید هم کفش کس دیگه ای باشه!

وااای! اون چیه زیر بوته ها؟! صدای جیک جیک میاد!

و این سایه ی بزرگ چیه؟ ای وای! اون مامانه! مامان میگه: لیا! حواست کجاست؟ سطل آبت قل خورده و رفته! لیا میگه: ببخشید مامان! من دوباره توی خیالات گم شدم!

لیا و مادرش با هم ظرف آبشون رو پر کردن! لیا به خورشید نگاه کرد که داشت پشت کوه ها قایم می شد!

مامان به لیا گفت: زود باش بیا بریم دختر خیال پرداز من!

لیا به مامان گفت: وای مامان! اون خوک صورتی چیه که توی آسمونه؟ مامان گفت: لیااااا! اون فقط یه تیکه ابره!

لیا دست های مامان رو محکم گرفت و تا خونه کنار اون قدم زد!

separator line

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها