قصه کودکانه شیر کوچولو و قدرت معذرت خواهی

داستان معذرت خواهی کن شیر کوچولو!
یک روز بهاری زرافه توی برکه ی وسط جنگل مشغول آبتنی و حمام کردن بود. اون برای آخرین بار گردن درازش رو توی آب فرو برد و صورتش رو توی آب تکون داد تا حسابی تمیز بشه .. حالا کارش تموم شده بود و حسابی تمیز شده بود. بعد آروم از توی برکه بیرون اومد و زیر درخت مورد علاقش نشست. بعد از یک حمام درست و حسابی حالا نهار و یک چرت کوچولو حسابی می چسبید.
زرافه به کپه برگی که از قبل از درخت کنده بود و آماده کرده بود نزدیک شد و درحالیکه آب از دهانش راه افتاده بود گفت:” هووووم .. حالا موقع خوردن نهار خوشمزمه ” بعد گردن درازش رو پایین آورد و در حالیکه چشمهاش رو بسته بود شروع به جویدن برگها کرد. اون با لذت در حال خوردن برگهای تازه بود و ملچ و مولوچ می کرد که یکدفعه صدای بلندی رو شنید ” گرووومپ” و وقتی چشمهاش رو باز کرد لیون ، شیر کوچولو رو دید که با شدت جلوش پرید.. لیون درست وسط برگها یعنی نهار زرافه پرید! یکدفعه همه برگها توی هوا پخش شدند و همه صورت و بدن زرافه پر از خاک و گل شد!
زرافه با عصبانیت داد زد:” معلوم هست چیکار می کنی لیون؟ اون نهار من بود!!”
لیون در حالیکه توی گل ها قل می خورد و شالاپ شولوپ می کرد با خنده گفت:” اوه این فقط یه شوخی بود زرافه !”
زرافه که خیلی عصبانی به نظر میرسید گفت:” ببین با من چیکار کردی؟ من تازه حمام کرده بودم! خیلی هم گرسنه بودم … چطوری تونستی این کار رو بکنی؟” زرافه انقدر ناراحت بود که نزدیک بود گریش بگیره ..
حیوانات مختلف که سر و صدای زرافه و لیون رو شنیده بودند دورشون جمع شدند. فیل در حالیکه خرطومش رو تکون می داد گفت:” باید معذرت خواهی کنی شیر کوچولو! تو غذای زرافه رو که ساعتها براش زحمت کشیده بوده رو از بین بردی .. اون خیلی ناراحته ..”
لیون با بی توجهی گفت:”من که کاری نکردم فقط مثل همیشه پریدم ! اون زیادی حساسه..!”
خوک با دیدن رفتار لیون غرشی کرد و گفت:” الان وقتشه که معذرت خواهی کنی و بگی متاسفم! مگه نمی دونی که کلمه متاسفم یک کلمه جادوویه که می تونه اوضاع رو روبه راه بکنه ؟ مخصوصا وقتی که به دوستهات آسیب زدی!”
لیون در حالیکه قدم میزد و از اونجا دور میشد با غرغر گفت:” چرا باید بگم متاسفم؟ اون فقط یه شوخی بود! شماها خیلی موضوع رو جدی گرفتید!!”
بعد با بی توجهی شروع به دویدن کرد. اون از روی سنگها پرید و بعد از رد شدن از سنگها خودش رو به اون طرف رودخانه رسوند.
یک دفعه صدای دوستش کی کی رو شنید که فریاد زد:” لیووون!” کی کی یک شاخه درخت رو گرفته بود و در حالیکه تاب می خورد با سرعت به طرف لیون اومد و یک دفعه جلوی لیون پرید..
لیون که جا خورده بود با ناراحتی کی کی رو هل داد و با صدای بلند گفت: ” اوووه بسه کی کی! تو منو ترسوندی! ”
کی کی که از این رفتار لیون ناراحت شده بود گفت:” اصلا کارت قشنگ نبود لیون ! من اومده بودم باهات بازی کنم ..”
لیون اخمهاش رو توی هم کرد و در حالیکه شانه هاش رو بالا می انداخت گفت:” حتما باید از تو هم معذرت خواهی کنم! ولی من به هیچ کس نمی گم متاسفم ..!”
بعد تنهایی از اونجا دور شد و به گوشه ای از جنگل رفت و در حالیکه به زرافه و دوستش کی کی فکر می کرد با غرش گفت:” من نمی خوام معذرت خواهی کنم !”
بعد در حالیکه ناراحت بود و زیر لب غرغر می کرد زیر درخت اقاقیا دراز کشید. همون موقع شترمرغ که داشت از اونجا رد می شد و به ابرها نگاه می کرد سنگ کوچیکی که توی منقارش داشت رو پرت کرد و سنگ درست توی سر لیون که زیر درخت خوابیده بود خورد!
لیون با عصبانیت از جا پرید و گفت:” این دیگه چی بود؟” شترمرغ گفت:” تقصیر من نبود .. تو باید حواست رو جمع می کردی لیون!”
لیون با عصبانیت گفت:” تو با یک سنگ محکم کوبیدی توی سر من ! باید معذرت خواهی کنی و بگی متاسفم !”
شترمرغ پوزخندی زد و گفت:” اوووه تو خیلی جدی گرفتی ! اون فقط یک سنگ کوچیک بود نه تخته سنگ! تو باید بیشتر مراقب اطرافت باشی شیر کوچولو !”
لیون گفت: “من چطوری می تونم همه اطرافم رو نگاه کنم و مراقب باشم؟ بهتره به جای این حرفها معذرت خواهی کنی و بگی متاسفم ! مگه نمی دونی که این کلمه ها جادویی اند ، معجزه می کنند و همه چیز رو رو به راه می کنند؟!”
شترمرغ می خواست جواب لیون رو بده که یکدفعه صدای خنده شنیدند.
اونها زرافه و فیل و خوک و کی کی دوست لیون بودند که با شنیدن حرفهای لیون می خندیدند..
لیون با ناراحتی گفت:” آهای این اصلا خنده نداره و کارتون قشنگ نیست! شما دوستهای من هستید! ” بعد در حالیکه سرش رو می مالید گفت:” سرم هنوز درد می کنه!”
کی کی در حالیکه لبخند میزد گفت:” اوه متاسفیم! راستی داشتی الان می گفتی که معذرت خواهی و کلمه متاسفم می تونه معجزه بکنه! پس چرا خودت بهش عمل نمی کنی؟”
لیون که خجالت کشیده بود و گونه هاش قرمز شده بود سرش رو پایین انداخت و به آرومی گفت:” درست می گی…” بعد رو کرد به زرافه و گفت:” متاسفم زرافه .. معذرت می خوام..”
زرافه در حالیکه با مهربونی گردنش رو نزدیک لیون آورده بود گفت:” بله درسته .. متاسفم یک کلمه جادوویه که همه چیز رو بهتر می کنه!”
لیون لبخند زد بعد رو کرد به کی کی و گفت:” متاسفم کی کی ، از تو هم معذرت می خوام!” کی کی به سمت لیون پرید و اون رو محکم بغل کرد و گفت:” منم متاسفم اگر نا خواسته باعث شدم تو بترسی … من فقط می خواستم باهات بازی کنم لیون ..”
حالا نوبت شترمرغ بود که به طرف لیون اومد و گفت:” من هم متاسفم لیون.. ازت معذرت می خوام!” لیون که حالا سرش بهتر شده بود به شترمرغ لبخند زد..
حالا دوباره همه حیوانات خوشحال و راضی بودند و همگی به طرف برکه راه افتادند تا مثل همیشه با هم بازی کنند..
خب بچه ها جونم بگید ببینم شما اگر کار اشتباهی بکنید چطوری سعی می کنید اون اشتباه رو جبران کنید؟ معذرت خواهی می کنید؟ دیگه چه کارهایی به ذهنتون میرسه؟ یه کم بهش فکر کنید حتما راههای خوبی رو پیدا می کنید..