قصه کودکانه کوتاه پیاز دراز + فایل صوتی داستان

قصه کودکانه کوتاه پیاز دراز + فایل صوتی داستان
 قصه جذاب و آموزنده پیاز دراز که به دنبال پاسخ سوال خود در میان سبزیجات می گردد.

داستان کوتاه پیاز دراز برای کودکان

یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود غیر از خدا هیچکس نبود . پیازی بود که دراز بود برای همین رفت پیش بادمجان و از او پرسید چرا من درازم؟

بادمجان گفت : چه اشکالی داره ما بادمجان ها هم بعضی گرد و تپل و بعضی هم درازیم.

پیاز دراز رفت پیش هندوانه و پرسید چرا من درازم؟ هندوانه گفت تا حالا پیاز دراز ندیده بودم من پدر و مادرت را می شناسم تو شبیه هر دوی آنهایی. می خواهی قصه اش را برات بگم؟ پیاز دراز خوشحال شد و کنار هندوانه نشست.

هندوانه گفت چند وقت پیش خیاری توی این جالیز زندگی می کرد که خیلی خوشگل و خوش سر و زبان بود.قصه کودکانه

یکروز یه پیاز گرد و قلمبه یکدل نه صد دل عاشق خیار گل به سر شد و از او خواستگاری کرد. اما خیار قبول نکرد و گفت: چه داماد بوگندوای پیف پیف ... و همه به او خندیدند .

آقای پیاز ناراحت شد اما نامید نشد. هی رفت و امد و به خیار گل به سر مهربانی کرد و بهش هدیه داد. بعد چه روز کارت دعوتی بدست اهالی جالیز رسید که همه رو به عروسی پیاز گرد و قلمبه و خیار گل یه سر دعوت کرده بود.

تو بچه ی اونایی... مثل مادرت دراز و مثل پدرت بو گندویی. پیاز دراز از حرف هندوانه ناراحت نشد بلکه خندید و رفت تا هم به فامیل های پدرش سر بزنه و هم به فامیل های مادرش .

separator line

قصه صوتی پیاز دراز


separator line

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها

از بین اخبار