قصه دو دوست و اهمیت کتاب های خوب

داستان آموزنده دو دوست که با انتخاب های متفاوت در خواندن کتاب ها، درس های مهمی از زندگی می گیرند.
داستان کودکانه کتاب خوب
تو یک شهر ساحلی بسیار زیبا دو تا دوست بودن به نام های امیر و فرزاد. این دو تا دوست همیشه باهم به کتاب فروشی و کتابخانه ها می رفتند و کتاب میگرفتند. آقا امیر که پسر حرف گوش کنی بود همیشه قبل از کتاب گرفتن از پدر و مادر و معلمش می پرسید چه کتابی برای او خوبه و همون کتاب رو می گرفت و می خواند.
ولی آقا فرزاد قصه ما به حرف کسی گوش نمیداد و همیشه دنبال کتاب هایی می گشت که مفید نبودن یا برای سنِ او خوب نبودند. هرچی امیر به دوستش میگفت این کتاب ها برای تو خوب نیست ولی فرزاد گوش نمی داد.
سال ها گذشت و امیر و فرزاد بزرگ شدن و با کشتی به مسافرت رفتند ولی ناگهان هوا طوفانی شد و کشتی غرق شد امیر که شنا بلد بود فرزاد رو نجات داد و با شنا به یه جزیره کوچک رسید.
امیر بلافاصله شروع کرد به ساختن یه قایق که از تو کتاب ها یاد گرفته بود. فرزاد هم برای خودش یه قایق درست کرد و باهم راه افتادن تا به شهر خودشون برگردن اما بچه ها قایق آقا فرزاد همون اول تو ساحل زیر آب رفت.
امیر گفت یادته چقدر گفتم کتاب هایی بخون که فایده داشته باشه حالا بیا کمکم کن تا قایق من رو بزرگتر کنیم و باهم به خونه برگردیم. خلاصه امیر و فرزاد با قایق امیر به خونه رسیدن ولی فرزاد از اون به بعد فقط کتاب هایی رو می خوند که مفید و خوب باشند.
قصه ما به سر رسید امیدواریم همیشه سالم و موفق باشید.