به گزارش ایرنا، در گستره پهناور ادبیات پارسی، کمتر رودخانهای را میتوان یافت که همچون زاینده رود، آوازهاش از مرزهای جغرافیا فراتر رفته و در هزارتوی اشعار و نثرهای کهن، جاری شده باشد.
زاینده رود، این بزرگترین رودخانه فلات مرکزی ایران، که برای قرنهای متمادی از دل کوهساران سربه فلک کشیده زاده شده و در دامن تالاب گاوخونی به خوابی تلخ فرو می رفت، امروز در زیر سایه سنگین خشکسالی و بی مدیریتی، به جویباری بی رمق بدل گشته است. اما در ژرفای تاریخ، این رود نه تنها نماد حیات، که مظهر جاودانگی و الهامبخش شاعران و ادیبان بوده است.
کتاب «صورت الارض» اثر «ابو القاسم محمد بن حوقل نصیبی» از جمله کُتب تاریخی است که در آن از زاینده رود به عنوان رودی یاد شده که هرگز خشکیدنی نشناخت و همواره با آبی گوارا، زمینهای خشک اصفهان را سیراب میکرد.
یاقوت حموی در «معجم البلدان»، اصفهان را شهری میستاید که بر کرانههای زنده رود استوار شده، گویی این رود، رگ حیات شهری است که خود، گهواره تمدن بوده است.
طنز حافظ و شکوه صائب: زاینده رود در آیینه شعر پارسی
در میان شاعران، حافظ شیرازی، آن لسان الغیبِ سخن، با طنزی ظریف، زاینده رود را در ترازوی نقد نهاده و آن را در مقایسه با رکن آباد شیراز، ناچیز شمرده است.
«اگر چه زنده رود آب حیات است/ ولی شیراز ما از اصفهان به»
اما این طعنه، نه از بی مهری که از شیوایی ذوق حافظ حکایت دارد، گویی می خواهد بگوید هرچند این رود، نماد زندگی است، اما شکوه شیراز، فراتر از هر جاذبه ایست. در مقابل، صائب تبریزی، شاعر پرآوازه سبک هندی، با اشعاری آکنده از استعارههای ناب، زاینده رود را تا سطح اسطوره ارتقا میدهد و می سراید:
«چشمه حیوان ندارد آب و تاب زنده رود/ خضر و آب زندگانی، ما و آب زنده رود...
هر که بتواند سفیدی از سیاهی فرق کرد/ می شمارد به ز آب خضر، آب زنده رود»
صائب در این ابیات، رود را فراتر از «چشمه حیوان» (نماد جاودانگی در اساطیر) می نشاند و آب آن را برتر از آب حیات خضر نبی (ع) می داند. این گونه است که زاینده رود در شعر پارسی، از مرز یک پدیده طبیعی عبور کرده و به نمادی از زندگی، امید و زیبایی بدل می شود.
از سعدی تا امروز: رودی که در هر بیت جاریست
بررسی هشت قرن ادبیات فارسی نشان می دهد که کمتر شاعری از کنار این رود گذشته بی آنکه ردّی از آن در شعرش باقی بماند. تاریخ نگاران نیز در متون نثر، همواره از زاینده رود به نیکی یاد کردهاند.
سعدی شیرازی در مورد زاینده رود اصفهان در گلستان، باب هشتم، چنین میگوید:
«خوشا سپهر بلند و خوشا زمین فراخ
که دل به مهر تو پیوستم و گسستم از خویش
مرا در این شب دجله به خواب چنان نمود
که بغداد به یکبارگی گرفته است آتش
چو بخت من مدد کردی و زاینده رود
به اصفهان رسید از درونم آتش نشست»
در این بیت، سعدی ورود زاینده رود به اصفهان را به فرونشاندن آتش درونی خود تشبیه میکند. این نشان میدهد که زاینده رود برای سعدی نمادی از امید، زندگی و رهایی از غم و اندوه بوده است.
«احسن التقاسیم فی معرفت الاقالیم» از زنده رود به عنوان تنها رودی یاد می کند که منطقه «خوره» (اصفهان قدیم) را سیراب می کرده است. حتی در متون جغرافیای کهن آمده که در فاصله پرتاب یک تیر از «شست زره» (نقطه ای نامعلوم در مسیر رود)، آب زاینده رود همواره خروشان بوده است. این توصیفات، نه تنها بر اهمیت تاریخی رود تاکید دارد، بلکه گواهی است بر پیوند ناگسستنی مردمان این سرزمین با آبی که مایه حیاتشان بوده است.
زاینده رود هرچند امروز برخلاف گذشته نه چندان دور دیگر جاری نیست ولی یاد و خاطره آن، هنوز در جان مردمان این سرزمین جاریست و شاعران بسیاری برای آن شعرها سروده اند و می سرایند.
فریاد خاموش یک رود: زاینده رود در آستانه فراموشی
اما امروز، این رود افسانه ای که روزگاری حتی در خشک ترین سال ها جریان داشت، به رودخانه ای فصلی تقلیل یافته است. کاهش بارش در زادگاهش و برداشت بی رویه آب در بالا، میان و پایین دست، زاینده رود را به جویباری نحیف بدل کرده که تنها در فصل بارش، رمقی برای جاری شدن می یابد.
خشکی زاینده رود، نه تنها بحرانی زیست محیطی، که زخمی بر پیکره فرهنگ ایران است؛ چرا که این رود، در حافظه جمعی ایرانیان، با شعر، موسیقی و اسطوره پیوند خورده است.
بدون تردید، حرکت های فرهنگی برای احیای نام و تکیه بر اهمیت زنده رود می تواند گام مثبتی در راه احیای دایمی این رودخانه کهن باشد، مشروط بر آن که تعصبات کور منطقه ای و قومی را به کنار نهاد و اولویت را احیای رودخانه ای قرار داد که می تواند مظهر مفاهیمی چون ایثار، انتظار، گذشت و همدلی باشد.
زاینده رود: از اسطوره تا واقعیت
زاینده رود امروز، دیگر آن «آب حیات» توصیف شده در اشعار قُدما نیست، اما هنوز هم در ادبیات معاصر، نمادی است مقاوم برای سخن گفتن از بحران آب و فراموشی طبیعت.
این رود که روزی در «شیرازه شهر» اصفهان می پیچید و رگ های آن را سیراب می کرد، اکنون خود نیازمند جرعه ای توجه است. وضعیت زاینده رود شاید هشداری باشد برای نسل امروز که گسستن از طبیعت، گسستن از ریشه های فرهنگی است. همان گونه که هر حباب زاینده رود در شعر صائب، «صد پری در شیشه» داشت، امروز نیز هر قطره آب این رود، حامل پیامی از تاریخ و هویت این سرزمین است.
به گزارش ایرنا، زاینده رود، این شریان طلایی فلات مرکزی ایران، از زردکوه تا گاوخونی، نه تنها آب، که فرهنگ را نیز سیراب کرده است و این امید هنوز وجود دارد که دوباره، زمزمه آب این رود، همراه با ترنم اشعار شاعران، در گوش تاریخ طنین انداز شود.