چنگ آلایندهها بر گلوی کجاباد

بهگزارش خبرگزاری تسنیم از تبریز، در حالی که صنایع بزرگ تبریز از جمله پالایشگاه، پلینار و پتروشیمی تبریز از اقدامات زیست محیطی خود سخن میگویند، شکایات و گزارشهای مردمی درباره بوی نامطبوع و آلودگی هوا در منطقه کجاباد تبریز (کوجوار) و دهستان مایان همچنان ادامه دارد.
آمار نگرانکننده و روبهفزونی بیماریهای ریوی، گسترش سرسامآور سرطان و دیگر بیمایهای ناشی از تنفس آلایندههای زیست محیطی این صنایع، تبدیل به یک جدال نفسگیر میان ساکنان بومی و صنایع نوپدید در این منطقه شده است که در چند دهه اخیر، پا در گستره زندگی انسان گذاشته و حیات طبیعی را به مخاطره انداختهاند.
ترکیب جمعیتی منطقه کجاباد بهعنوان یکی از محلات الحاقی تبریز که امروز در زمره مناطق 10گانه شهرداری تبریز قرار دارد و دهستان مایان که یکی از روستاهای نامآشنای شهرستان تبریز بهشمار میرود، اگر چه در سالهای اخیر بهدلیل آسیبهای زیست محیطی شاهد تغییر و دگرگونی در اثر کوچهای اجباری بوده است، اما هنوز بومیان بسیاری در این مناطق سکونت دارند که تنفس آلودگی بخشی از زندگی روزمرهشان شده و ساکنان بارها از بوی شدید مواد شیمیایی، سوزش گلو و چشم، و مشکلات تنفسی در کودکان ابراز نگرانی کردهاند.
در بازدیدی میدانی برای تهیه گزارش از اهالی منطقه کجاباد، میزان آلایندههای زیستمحیطی به حدی بود که در مدت اندک تهیه این گزارش، دچار سردرد شده و تأثیرات بوی متصاعد شده را در خود احساس کردم و به این اندیشیدم که زیستن در هوای سرطان حتی برای چند ساعتی در چند کیلومتری تبریز برای بسیاری از شهروندان تبریزی غیرقابل تحمل است.
حنجرههای زخمی کجاباد
صدای مردمان کجاباد زخمی است؛ زخمی که سالهاست نه التیام یافته، نه دیده شده. شاید واژه «زخم» تنها کلمهای باشد که بتواند ابعاد این رنج را بهدرستی بازتاب دهد. صدایی که از گلوی خشک کودکان، از حنجره زنان و مردان فروخورده، از اعماق ریههای پر از دود و غبار برمیخیزد؛ صدایی نجیب، اما لبریز از اندوهی بیصدا. صدایی که اعتراض نمیکند، چون سالهاست امیدی به شنیدهشدن ندارد.
در کوچههای کجاباد سکوت نه نشانه آرامش که علامت تسلیم است؛ تسلیم در برابر مرگی تدریجی. این جا تنفس، دیگر نشانه زندگی نیست. نفسکشیدن در کجاباد، معادل است با استنشاق تدریجی مرگ، مرگی که منشأ آن دودهای سمی است که شبانهروز، بیوقفه از دودکش صنایع اطراف بر سینه مردم مینشیند.
در گوشهای از این محله، مرد جوانی را میبینم که مشغول تعمیر دوچرخهای است. اهل روستای مایان است، اما بیشتر وقتش را در همین کوچههای کجاباد میگذراند. آچار را لحظهای زمین میگذارد و با صدایی خسته میگوید: مادرم به سرطان ریه مبتلا شد. ما هر روز داریم این هوا را نفس میکشیم. کجاباد و مایان؛ یعنی نفس کشیدن با زهر.
حرفی نمیماند. فقط سکوت است، سنگین و دردناک.
کودکان؛ قربانیان حادثههای ندیده
با مرد جوانی همصحبت میشوم. چهرهاش آرام است، اما صدایش، حنجرهاش و روحش زخمی است. زخمی از سالها نفس کشیدن در هوایی که باید زندگی میداد، اما فقط بیماری آورد. از او میخواهم به فارسی صحبت کند تا بشود از حرفهایش در گزارش ویدیویی استفاده کرد. لحظهای مکث میکند، انگار دنبال واژه نمیگردد، بلکه دارد اجازه میگیرد بغضش را رها کند.
وقتی لب به سخن باز میکند، کلماتش بریدهبریده، اما عمیق است. انگار این جملات را سالهاست در دلش بارها و بارها مرور کرده؛ برای روزی که شاید کسی واقعاً گوش کند.
از آسیبهای زیستمحیطی میگوید. از بوهای سنگینی که شبها در کوچهها میپیچد، از رنگ آسمانی که دیگر هیچ شباهتی به آبی ندارد و از خاکی که بوی نفت و گاز گرفته است.
صدایش میلرزد وقتی از کودکان سخن میگوید. نه کودکانی که در کوچه بازی میکنند، بلکه آنها که هرگز به دنیا نیامدند. با تلخی میگوید: مادرانی بودهاند که جنینشان رو از دست دادهاند، سقطهایی که گفتهاند بهخاطر آلایندهها بوده است.
درباره بیماریهای شایع منطقه میپرسم و آماری را بیدریغ، دقیق و شفاف نقل میکند؛ آماری که به گفته خودش از پروندههای ثبت شده در درمانگاه همین منطقه بیرون آمدهاند؛ بیش از 300 نفر مبتلا به بیماریهای ریوی.
چشمهایش خیس شدهاند، اما هنوز نگاهش را به زمین نمیدوزد. انگار میخواهد با همین نگاه، کسی را بالاخره وادار کند بشنود، ببیند و بالاخره کاری بکند.
کجاباد؛ ناکجای فراموشی
چند پیرمرد، سایه به سایه دیوارهای فرسوده کوچه ایستادهاند. به زبان ترکی با آنها سخن میگویم؛ واژههایم برایشان ناآشنا نیست، اما گویی بهسختی به صداقت جملههایم اعتماد میکنند. یکیشان با چشمانی پر از شک، لب به سخن باز میکند: واقعاً میخواهید از اینجا گزارش بنویسید؟
در صدایش هم تعجب هست و هم اندوه؛ گویی سالهاست نه خبرنگاری آمده، نه مسئولی. باور ندارد که صدای محلهاش – محلهای به نام کجاباد – روزی شنیده شود. برایش، فراموش شدگی دیگر عادت شده، نه گلایه.
باورش سخت است، اما میگوید: چند نفر آمدند، دوربین هم آوردند، گفتند میخواهیم گزارش بگیریم. ولی خبری نشد. نه صدا شدیم، نه تصویر. انگار ما اهل اینجا اصلاً وجود نداریم.
حرفهایش تلخ است، اما راست. اهالی کجاباد، مثل دیوارهای رنگپریده خانههاشان، آرامآرام در سکوت فراموشی فرومیروند. جایی میان دود پالایشگاه، بوی مرکاپتان و بیخبری رسانهها. محلهای که تنها در زمان وعدهها کسی به آن سر میزند – آن هم نه برای شنیدن، بلکه برای گفتن.
مسئولیت اجتماعی یا فرار از مسئولیت زیستمحیطی؟
در سالهای اخیر، بسیاری از صنایع بزرگ در کشور با عنوان «مسئولیت اجتماعی»، اقداماتی چون حمایت از فعالیتهای فرهنگی، ساخت مدرسه یا کمک به نیازمندان در مناطق محروم را در دستور کار قرار دادهاند.
این فعالیتها گرچه در نگاه نخست مثبت بهنظر میرسند، اما نباید به ابزاری برای «پوشاندن آثار منفی زیستمحیطی» فعالیتهای صنعتی تبدیل شوند.
در واقع، مسئولیت اجتماعی تنها به ساخت مدرسه یا توزیع بسته معیشتی ختم نمیشود. اصلیترین مسئولیت اجتماعی یک صنعت، جلوگیری از آلودگی هوا، آب و خاک است. وقتی شرکتی محیط زیست منطقه را تخریب میکند، حتی اگر هزار مدرسه هم بسازد، به حقوق مردم خیانت کرده است.
در بسیاری از مناطق صنعتی کشور، از جمله کجاباد بهعنوان یکی از مناطق الحاقی تبریز، اهالی از بوی نامطبوع، مشکلات تنفسی و نگرانی از بیماریهای ناشی از آلایندهها شکایت دارند؛ در حالی که صنایع مستقر در این مناطق با برخی اقدامات تحت عنوان مسئولیتهای تلاش میکنند چهرهای مثبت از خود به نمایش بگذارند.
به گفته اهالی کجاباد، حتی اقدامات پالایشگاه، پتروشیمی و پلی نار تبریز تحت عنوان مسئولیتهای اجتماعی رضایتبخش نیست و نتوانستهاند اقدام مثبتی برای تحقق خواستههای کجابادیها بردارند.
به باور کارشناسان، صنعتی که به تعهدات قانونیاش درباره آلایندهها عمل نمیکند، اصولاً صلاحیت ادعای مسئولیتپذیری اجتماعی را ندارد. هنگامی که مردم در اثر فعالیت آن صنعت بیمار میشوند یا کیفیت زندگیشان افت میکند، هر کمک مالیای صرفا نوعی تطهیر رسانهای است.
دارس در جوار صنایع
با همراهی چند تن از کجابادیها به سمت پالایشگاه حرکت میکنیم و در همان نزدیکی صنایع، دو مدرسه مشاهده میشود.
ساخت مدارس در نزدیکی پالایشگاهها، پتروشیمیها، کارخانههای شیمیایی و سایر واحدهای صنعتی آلاینده، سلامت کودکان را به خطر میاندازد و بررسیها نشان میدهد که حضور طولانی مدت کودکان در محیطهایی با غلظت بالای آلایندههای هوا با افزایش خطر ابتلا به بیماریهای تنفسی، آلرژی، اختلالات رشد ریه، افت تمرکز و حتی بروز سرطان در ارتباط است.
مطابق گزارشهای پژوهشی، کودکان نسبتبه بزرگسالان حدود دو برابر بیشتر در معرض آسیب از آلایندههای هوا قرار دارند؛ دلیل آن، نرخ تنفس بالاتر، تکاملنیافتگی سیستم ایمنی و حضور روزانه طولانی در مدرسه است و اگر مدرسه در منطقهای آلوده واقع شده باشد، خطرات دوچندان میشود.
سنجش آلایندگی محیطزیست در غیبت
دستگاه سنجش آلایندگی هوا که توسط اداره حفاظت محیط زیست در درمانگاه منطقه کجاباد نصب شده بود، قرار بود چشم بیدار جامعه برای رصد وضعیت هوای این محله صنعتی عمل میکرد، اما به گفته اهالی منطقه، دیگر نیست و سرنوشت آن همچنان در هالهای از ابهام به سر میبرد.
مردم کجاباد امید داشتند که حداقل بخشی از فشار ناشی از آلودگیهای ناشی از صنایع بزرگ اطراف مستند و کنترل شود، اما این دستگاه نیز بدون هیچ اطلاعرسانی رسمی و بیخبر از اهالی، از محوطه درمانگاه برچیده شده است.
یکی از اهالی کجاباد میگوید مسئولان محیط زیست تاکنون توضیح شفافی درباره دلیل جمعآوری یا ناپدید شدن این دستگاه ندادهاند. این سکوت، شک و تردیدها را میان مردم بیشتر کرده است؛ آیا این اقدام به معنای چشمپوشی از مشکلات محیطزیستی است؟ یا پشت پرده مسائلی وجود دارد که هنوز افشا نشدهاند؟
این سوال بیپاسخ همچنان بر فضای کجاباد سنگینی میکند؛ منطقهای که نفس کشیدن در آن، هر روز به یک چالش جدیتر تبدیل میشود و نبود کوچکترین رصد و پایش، بیمها را دوچندان میکند.
مدیران صنایع آلاینده، همسایه کجابادیها شوند
یکی از اهالی قدیمی کجاباد میگوید: خانههای سازمانی مدیران صنایع آلاینده نباید در مناطق مرفه و پرتجمل شهر باشد، بلکه باید در همان محلههایی مانند کجاباد که بیشترین آسیب را از فعالیت این صنایع میبینند، مستقر شوند.
این موضوع نه تنها نمادی از مسئولیتپذیری و همدلی با اهالی آسیبدیده است، بلکه میتواند به عنوان یک محرک قوی برای کاهش آلایندگی و توجه بیشتر مدیران به مشکلات واقعی زیستمحیطی عمل کند.
وقتی مدیران در نزدیکی محل زندگی مردم آسیبدیده حضور داشته باشند، بیتردید حساسیت و انگیزهشان برای اصلاح و بهبود شرایط افزایش مییابد.
سکونت در محلات متأثر از آلودگی، فرصتی است تا مدیران صنعتی بهجای دوری و انکار، مستقیماً با پیامدهای عملکرد خود روبرو شوند و درک بهتری از مشکلات مردم پیدا کنند.
این اقدام میتواند به نقطه آغازی برای عدالت محیطزیستی و ارتقای مسئولیت اجتماعی صنایع تبدیل شود؛ جایی که نه فقط در شعار، بلکه در عمل، مدیران به جایگاه واقعی خود در دل جامعه آسیبدیده احترام بگذارند و برای بهبود کیفیت زندگی ساکنان تلاش کنند.
فرماندار تبریز کجاست؟
فرماندار تبریز پس از موج گسترده اعتراضات مردم کجاباد و وعدههایی که برای رسیدگی به مشکلات زیستمحیطی و اجتماعی این منطقه داد، قرار بود جلسهای ویژه با حضور نمایندگان مردم در کوجوار برگزار کند، اما نزدیک به یک ماه است که از این وعده میگذرد و فرماندار حتی یک بار هم در میان مردم حضور نیافته است.
این بیتوجهی آشکار باعث شده اهالی کجاباد احساس کنند صدایشان عملاً به فراموشی سپرده شده است. مردم که در انتظار پیگیری جدی و عملی هستند، هر روز ناامیدتر میشوند و سؤالشان این است که چرا مسئولانی که روزی برای حل مشکلات قول دادهاند، اکنون غایب شدهاند و هیچ پاسخی نمیدهند.
یکی از ساکنان کجاباد، میگوید: فرماندار وعده داد جلسه بگذارد، اما حالا نزدیک به یک ماه است که نه جلسهای برگزار شده، نه حتی سر زده به اینجا آمدهاند. انگار ما را فراموش کردهاند.
این رفتار فرمانداری بهجای پاسخگویی، نشان از بیاعتنایی به مطالبات بهحق مردم است؛ بیتوجهیای که نه تنها وضعیت بحرانزده کجاباد را بهبود نمیبخشد، بلکه شکاف میان مردم و مسئولان را عمیقتر میکند.
در شرایطی که آلودگی هوا و بیماریهای مرتبط، جان ساکنان را تهدید میکند، این غفلت و کمکاری مسئولان از سوی مردم بهعنوان نادیدهگرفتن حق زندگی سالم تفسیر میشود و عملاً امیدها را در این منطقه به یأس بدل کرده است.
مردم کجاباد منتظر نیستند فقط وعده بشنوند؛ آنها خواهان اقدام و حضور مسئولان در کنار خود هستند، اما تاکنون هیچ نشانهای از آن دیده نشده است. این بیتوجهی فرماندار و مسئولان میتواند هزینهای جبرانناپذیر بر سلامت و آینده این جامعه وارد کند.
کارزار بیپاسخ
از تاریخ 12 تا 31 اردیبهشت 1404 کارزاری با 1594 امضا ثبت شد، اما تاکنون هیچ اقدامی از سوی نهادهای مسئول انجام نشده است.
این کارزار خطاب به رئیس جمهور، رئیس و نمایندگان مجلس شورای اسلامی، وزیر نفت، رئیس سازمان محیط زیست، استاندار آذربایجان شرقی، دادستان آذربایجان شرقی، نمایندگان شهرستان تبریز در مجلس شورای اسلامی، فرماندار و ریاست شورای تأمین شهرستان تبریز و مدیرکل محیط زیست استان آذربایجان شرقی بود که موضوع آن آلودگی هوای ناشی از مواد شیمیایی پالایشگاه و پتروشیمی تبریز و درخواست حق نفس کشیدن بود که توسط انجمن اسلامی مسجد امام زمان (عج) محله کوجووار راهاندازی شد.
متن این کارزار مجازی به این شرح بود که آلودگی هوا ناشی از تصاعد مواد شیمیایی و بوی نامطبوع توسط پالایشگاه و پتروشیمی تبریز، اهالی منطقه را کلافه کرده و خانوادهها شبها خواب ندارند و به امراض تنفسی گرفتار شدهاند. مسئول باوجدان با یک بازدید میدانی و پرسوجو از اهالی عمق فاجعه را خواهد فهمید. تقاضای رسیدگی فوری داریم؛ قانون به داد اهالی برسد.
«نفس»؛ مطالبهای ساده، اما فراموش شده
این روایت، ناگفتههایی است از زیستن در کجاباد تبریز، جایی که نفسکشیدن دیگر نشانه زندگی نیست، بلکه هشداری برای بیماری، اندوه و فراموشی است.
در این میان با وجود اقدامات نمایشی برخی صنایع تحت عنوان «مسئولیت اجتماعی» و وعدههای بیسرانجام مسئولان، صدای مردم همچنان بیپاسخ مانده و حتی کارزاری با بیش از یکهزار و 500 امضا نیز نتوانسته توجه جدی نهادهای مسئول را جلب کند.
نهتنها بحران زیستمحیطی منطقه در حال عمیقتر شدن است، بلکه شکاف بین مردم و ساختار تصمیمگیری روزبهروز بیشتر میشود.
کجاباد، آینهای از وضعیت بسیاری از محلات محروم صنعتی است؛ جایی که توسعه، بدون ملاحظات انسانی و زیستمحیطی، به بهای جان ساکنان پیش میرود. این وضعیت پیش از هر چیز، نیازمند یک بازنگری بنیادین در مفهوم مسئولیتپذیری صنایع، حضور واقعی مسئولان و بهرسمیت شناختن ابتداییترین حقوق شهروندی است.
انتهای پیام/