زنگ خطر افت تحصیلی و تبعات عمیق آن

به گزارش گروه اجتماعی خبرگزاری تسنیم، عباس فرجی، کارشناس آموزش و پرورش در یادداشتی درباره افت تحصیلی دانش آموزان نوشت: در سالهایی نهچندان دور، مدارس ایران با همه کاستیهایشان، هنوز بهعنوان یکی از جدیترین مسیرهای ارتقاء اجتماعی شناخته میشدند. اما اکنون آمارها حکایت از روندی نگرانکننده دارند؛ روندی که نهفقط در کیفیت آموزشی، بلکه در آینده ذهنی و روانی نسلی از جوانان ایرانی تأثیرگذار است.
کاهش چشمگیر معدل دانشآموزان در دهه گذشته، بهویژه در رشتههایی چون ریاضی، بهوضوح نشان میدهد که نظام آموزشی ما با بحرانهایی فراتر از تغییرات محتوایی روبهرو است؛ بحرانی ساختاری، که اگر مهار نشود، میتواند زنجیرهای از پیامدهای فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و روانشناختی را برای جامعه ایران به دنبال داشته باشد.
بر اساس آمار رسمی وزارت آموزش و پرورش، معدل دانشآموزان رشته تجربی از 13.1 در سال 1393 به 11.2 در سال 1403 کاهش یافته که نشان از افتی معادل 14 درصد دارد.
در رشته ریاضی، که زمانی پرچمدار دانشپژوهی و ورود به رشتههای مهندسی در دانشگاهها بود، این افت از 13.9 به 10.7 رسیده و رقمی نزدیک به 23 درصد را نشان میدهد؛ افتی بیسابقه که باید بهمثابه زنگ خطری جدی تلقی شود. رشته علوم انسانی نیز از این روند مستثنا نیست؛ معدل این رشته از 10.3 به 8.7 تنزل یافته و افتی 16 درصدی را به ثبت رسانده است.
مهمترین نکته در این دادهها، نهفقط افت میانگین نمرات، بلکه معنای نهفته در پشت این تغییرات است. نمره، اگرچه تنها یکی از شاخصهای سنجش عملکرد تحصیلی است، اما در نظام آموزشی ایران که هنوز بهشدت بر ارزشیابی کمی متکی است، نقش محوری دارد. وقتی میانگین نمره دانشآموزان در رشته انسانی به زیر 9 میرسد، به این معناست که طیف وسیعی از دانشآموزان با مفاهیم پایهای دروس خود درگیرند. چنین شرایطی نشاندهنده ضعف گستردهای در فهم مفهومی، مهارت تحلیل، و توانایی تطبیق آموختهها با نیازهای اجتماعی و فردی است.
اما شاید نگرانکنندهترین بخش ماجرا، وضعیت رشته ریاضی باشد. رشتهای که در یک دهه گذشته نهفقط با افت شدید نمرات مواجه بوده، بلکه جایگاه آن در میان دانشآموزان نیز بهشدت تضعیف شده است.
گزارشها از دانشگاهها حکایت از افزایش بیسابقه صندلیهای خالی در رشتههای مهندسی دارد. این یعنی جامعه ایرانی، بهتدریج نگاه علمی و مهندسی به آینده خود را از دست میدهد. در جهانی که اقتصاد دیجیتال، هوش مصنوعی و فناوریهای نوظهور در حال بازتعریف مرزهای قدرت هستند، کمرنگ شدن علاقه به علوم پایه و ریاضیات میتواند ما را به حاشیه جریان توسعه جهانی پرتاب کند.
این وضعیت زمانی نگرانکنندهتر میشود که عملکرد بینالمللی دانشآموزان ایرانی نیز در آزمونهای معتبر جهانی، این روند را تأیید میکند. ایران در آخرین دور از آزمون تیمز (TIMSS) که عملکرد دانشآموزان در پایههای چهارم و هشتم را در ریاضی و علوم اندازهگیری میکند، رتبهای پایینتر از میانگین جهانی کسب کرده و نسبت به سالهای گذشته، با افت محسوسی مواجه شده است. در مقابل، کشورهایی مانند ترکیه توانستهاند با برنامهریزی گسترده و سیاستگذاری پایدار، جایگاه خود را در این آزمونها ارتقا دهند و در برخی شاخصها حتی از میانگین جهانی پیشی بگیرند. ترکیه با سرمایهگذاری هدفمند در آموزش عمومی، بازنگری محتوای درسی، آموزش حرفهای معلمان و تمرکز بر عدالت آموزشی، نشان داد که جهش در نظام آموزشی با اراده سیاسی و اجتماعی ممکن است. در حالیکه ایران، باوجود پتانسیلهای بالا و منابع انسانی گسترده، بهتدریج جایگاه خود را در میان کشورهای همسطح نیز از دست میدهد.
این عقبگرد آموزشی را نمیتوان صرفاً یک مسئله درونمدرسهای تلقی کرد. در واقع، افت تحصیلی بهمثابه نخستین حلقه از زنجیرهای گستردهتر عمل میکند که تبعات آن بهمرور در ساحتهای مختلف زندگی جمعی ظاهر میشود.
در سطوح فردی، کاهش موفقیت تحصیلی به تضعیف عزتنفس، افزایش اضطراب، و شکلگیری احساس بیکفایتی در نوجوانان میانجامد. نوجوانی که احساس کند در مدرسه ناکام است، اعتمادش به نظام اجتماعی متزلزل شده و احتمال کنارهگیریاش از مشارکتهای سازنده افزایش مییابد. این انزوا میتواند خود را در قالب پرخاشگری، رفتارهای پرخطر، یا حتی گرایش به مهاجرت نشان دهد.
در ساحت اجتماعی نیز، افت کیفیت آموزشی منجر به شکافهای جدیدی در عدالت فرهنگی میشود. طبقات فرودست، که دسترسی کمتری به آموزش خصوصی و منابع مکمل دارند، بیش از دیگران از این افول آسیب میبینند و چرخه نابرابری بازتولید میشود. مدارس محروم، با معلمان کمانگیزه و امکانات فرسوده، قادر نیستند دانشآموزان را برای رقابت علمی و اجتماعی آماده کنند. در نتیجه، نابرابری آموزشی به نابرابری فرصتها، مشاغل، و در نهایت کیفیت زندگی تبدیل میشود.
از نظر فرهنگی، تضعیف سیستم آموزشی به تدریج اعتماد به نهاد دانش را در جامعه کاهش میدهد. وقتی مدرسه دیگر قادر نباشد معنا، مهارت و امید به آینده را منتقل کند، دانشآموزان و والدین به منابع موازی یا حتی غیررسمی روی میآورند. این شرایط میتواند به رشد جریانهای ضدعلم، تقویت شایعهباوری، و تضعیف عقلانیت جمعی بینجامد؛ وضعیتی که برای جامعهای در حال گذار، میتواند بهشدت خطرناک باشد.
در نهایت، از منظر اقتصادی نیز، افت تحصیلی مساوی با کاهش کیفیت سرمایه انسانی است. جامعهای که نیروی کار آن فاقد مهارتهای پایهای ریاضی، تفکر انتقادی و سواد علمی باشد، توان رقابت در بازارهای جهانی را از دست خواهد داد. در دورانی که کشورها با جذب مغزهای متفکر در پی تقویت نوآوری و بهرهوری هستند، ایران نهفقط دچار فرار مغزها شده، بلکه در حال از دست دادن توان پرورش آنها در داخل کشور است.
حل این بحران نیازمند یک تجدید نظر اساسی در نگرش به آموزش است. باید آموزش را نهفقط یک وظیفه وزارتخانهای، بلکه پروژهای ملی و فراساختاری تلقی کنیم. اگر امروز آموزش نتواند از مسیرهای تکراری و بیرمق بیرون بیاید، فردا جامعهای خواهیم داشت که نه فقط در فناوری و اقتصاد، بلکه در بنیانهای اخلاقی و هویتی دچار لغزش شده است. احیای نظام آموزشی، نیازمند آن است که معلم بهمثابه کنشگر اصلی این نظام، اختیارات و منزلت حرفهای پیدا کند، محتوای درسی بر پایه واقعیتهای روز و نیازهای بینرشتهای بازطراحی شود، و مدرسه به فضایی برای زیست خلاق و متفکرانه نوجوانان بدل گردد؛ نه صرفاً میدان آزمون و خطاهای بیپایان.
نظام آموزشی باید به دانشآموز اجازه دهد خودش را کشف کند، معنا بسازد، و حس تعلق به آینده را در خود بپروراند. اینها نه شعار، بلکه بنیانهایی هستند که کشورهای موفق در اصلاح آموزشی بر آنها تکیه کردهاند. اگر ایران میخواهد از این چرخه فروپاشی بیرون بیاید، راهی جز اعتماد به نیروی درونزای تحول در آموزش ندارد؛ نیرویی که از مدرسه آغاز میشود، اما در قلب جامعه ضربان پیدا میکند.
انتهای پیام/