حکایت های خواندنی/ زرگر ناسپاس و مار مهربان/ عاقبت نیکی کردن به مردمان ناسپاس که از حیوانات نیز کم ارزشترند

حکایت های خواندنی/ زرگر ناسپاس و مار مهربان/ عاقبت نیکی کردن به مردمان ناسپاس که از حیوانات نیز کم ارزشترند
  ساعدنیوز: مجموعه‌ای از داستان‌های اخلاقی است که با شخصیت‌های حیوانات به آموزش مفاهیم انسانی می‌پردازد. این کتاب ابتدا به زبان سانسکریت در هند نوشته شد و سپس به زبان پهلوی ترجمه گردید. شخصیت‌های اصلی آن، کلیله و دمنه، مشاوران پادشاهان حیوانات هستند که از طریق داستان‌ها، پیام‌های اخلاقی و حکمت‌های زندگی را منتقل می‌کنند.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر ساعدنیوز، کلیله و دمنه یکی از آثار ادبی برجسته فارسی است که به زبان پهلوی (فارسی میانه) نوشته شده است. این کتاب مجموعه‌ای از داستان‌های آموزنده و حکایات اخلاقی است که با استفاده از شخصیت‌های حیوانات به تبیین مفاهیم مختلف زندگی و رفتارهای انسانی پرداخته می‌شود. کلیله و دمنه ابتدا در هند نوشته شد و سپس توسط برسوم به زبان پهلوی ترجمه گردید. بعدها این اثر توسط ابوالفضل بیهقی و دیگر مترجمان به فارسی منتقل شد. داستان‌های این کتاب به نوعی شبیه به تمثیل و مثل‌های اخلاقی هستند که در قالب داستان‌هایی ساده و با کاراکترهای حیوانی نقل می‌شوند. در کتاب کلیله و دمنه، دو شخصیت اصلی به نام‌های کلیله و دمنه هستند که نقش مشاوران و مربیان پادشاهان حیوانات را دارند. این دو شخصیت در هر داستان، از رفتارهای مختلف حیوانات برای بیان پیام‌های اخلاقی و حکمت‌های زندگی استفاده می‌کنند. به طور کلی، کلیله و دمنه یک اثر مهم در تاریخ ادبیات فارسی و جهانی است که از آن زمان تا به امروز همواره مورد توجه قرار گرفته است و داستان‌های آن همچنان آموزنده و قابل تأمل هستند.

متن داستان الصائغ و السیاح از کلیله و دمنه

آورده‌اند که جماعتی از صیادان در بیابانی از برای دد، چاهی فروبردند، ببری و بوزنه‌ای و ماری دران افتادند. و بر اثر ایشان زرگری هم بدان مضبوط گشت؛ و ایشان از رنج خود به ایذای او نرسیدند. و روزها بر آن قرار بماندند تا یک‌روز سیاحی بریشان گذشت و آن حال مشاهدت کرد و با خود گفت: این مرد را از این محنت خلاصی طلبم و ثواب آن ذخیره آخرت گردانم. رشته فرو گذاشت، بوزنه دران آویخت، بار دیگر مار مسابقت کرد، بار سوم ببر. چون هر سه به هامون رسیدند او را گفتند: ترا بر هریک از ما نعمتی تمام متوجه شد. در این وقت، مجازات میسر نمی‌گردد. بوزنه گفت: وطن من در کوه است پیوسته شهر بوراخور؛ و ببر گفت: در آن حوالی بیشه‌ای است، من آنجا باشم؛ و مار گفت: من درباره آن شهر خانه دارم، اگر آنجا گذری افتد و توفیق مساعدت نماید به قدر امکان عذر این احسان بخواهیم، و حالی نصیحتی داریم؛ آن مرد را بیرون میار، که آدمی بدعهد باشد و پاداش نیکی بدی لازم پندارد، به جمال ظاهر ایشان فریفته نباید شد، که قبح باطن بران راجع است.

خوب‌رویان زشت‌پیوندند

همه گریان‌کنان خوش خندند

علی الخصوص این مرد، که روزها با ما رفیق بود، اخلاق او را شناختیم؛ البته مرد وفا نیست و هر آینه روزی پشیمان گردی. قول ایشان باور نداشت و نصیحت ایشان را به سمع قبول استماع نیآورد.

و کم آمر بالرشد غیر مطاع.

رشته فروگذاشت تا زرگر به‌سر چاه آمد. سیاح را خدمت‌ها کرد و عذرها خواست و وصایت نمود که وقتی بروگذرد و او را بطلبد، تا خدمتی و مکافاتی واجب دارد. بر این ملاطفت یک دیگر وداع کردند، و هرکس به جانبی رفت. یک چندی بود، سیاح را بدان شهر گذر افتاد. بوزنه او را در راه بدید تبصبصی و تواضعی تمام آورد و گفت: بوزنگان را محلی نباشد و از من خدمتی نیاید، اما ساعتی توقف کن تا قدری میوه آرم. و بر فور بازگشت و میوه بسیار آورد. سیاح به قدر حاجت بخورد و روان شد. از دور نظر بر ببر افگند، بترسید، خواست که تحرزی نماید. گفت: ایمن باش، که اگر خدمت ما ترا فراموش شده‌ست ما را حق نعمت تو یاد است هنوز.

پیش آمد و در تقریر شکر و عذر افراط نمود و گفت: یک لحظه آمدن مرا انتظار واجب بین. سیاح توقفی کرد و ببر در باغی رفت و دختر امیر را بکشت و پیرایه او به نزدیک سیاح آورد. سیاح آن برداشت و ملاطفت او را به معذرت مقابله کرد و روی به شهر آورد. در این میان از آن زرگر یاد کرد و گفت: در بهایم این حسن عهد بود و معرفت ایشان چندین ثمرت داد، اگر او از وصول من خبر یاود ابواب تلطف و تکلف لازم شمرد، و به قدوم من اهتزازی تمام نماید و به معونت و ارشاد و مظاهرت او این پیرایه به نرخی نیک خرج شود.

در جمله، چندانکه به شهر رسید او را طلب کرد. چون بدو رسید زرگر استبشاری تمام فرمود و او را به اعزاز و اجلال فرود آورد، و ساعتی غم و شادی گفتند و از مجاری احوال یک دیگر استعلامی کردند. در اثنای مفاوضت سیاح ذکر پیرایه بازگردانید و عین آن بدو نمود. تازگی کرد و گفت: انا ابن بجدتها، کار من است، به یک لحظه دل ازین فارغ گردانم.

و آن بی‌مروت خدمت دختر امیر بودی، پیرایه را بشناخت، با خود گفت: فرصتی یافتم، اگر اهمال ورزم و آن را ضایع کنم از فواید حزم و حذاقت و منافع عقل و کیاست بی‌بهره گردم، و پس ازان بسی باد پیمایم و در گرد آن نرسم. عزیمت بر این غدر قرار داد و به درگاه رفت و خبر داد که: کشنده دختر را با پیرایه بگرفته‌ام حاضر کرده. بیچاره چون مزاج کار بشناخت زرگر را گفت:

کشتی مرا به دوستی و کس نکشته بود

زین زارتر کسی، را هرگز به دشمنی

ملک گمان برد که او گناهکار است، و جواهر مصداق آن آمد؛ بفرمود تا او را گرد شهر بگردانند و برکشند. در اثنای این حال آن مار که ذکر او در تشبیب بیامده‌ست او را بدید، بشناخت و در حرس به نزدیک او رفت، و چون صورت واقعه بشنود رنجور شد و گفت: ‌‌«‌ترا گفته بودیم که آدمی بدگوهر و بی وفا باشد و مکافات نیکی بدی پندارد و مقابله احسان به اساءت لازم شمرد قال علیه السلام: اتق شر من احسنت الیه عند من لا اصل له. و هرکه از لئیم بی‌اصل و خسیس بی‌عقل مردی چشم دارد و در دفع حوادث بدو استعانتی کند همچنان باشد که آن عربی گفته است «مثقل استعان بذقنه. »

من این محنت را درمانی اندیشیده‌ام و پسر امیر را زخمی زده‌ام، و همه شهر در معالجت آن عاجز آمده‌اند. این گیاه را نگاه دار، اگر با تو مشاورتی رود، پس از آنکه کیفیت حادثه خویش مقرر گردانیده باشی بدو ده تا بخورد و شفا یابد. مگر بدین حیلت خلاص و نجات دست دهد، که آن وجهی دیگر نمی‌شناسم.» سیاح عذرها خواست و گفت: خطا کردم در آنچه در راز خود ناجوانمردی را محرم داشتم.

مار جواب داد که: از سر معذرت درگذر، که مکارم تو سابق است و سوابق تو راجح.

پس بر بالایی شد و آواز داد که همه اهل گوشک بشنودند و کس او را ندید که: «داروی مارگزیده نزدیک سیاح محبوس است». زود او را آنجا آوردند و پیش امیر بردند. نخست حال خود بازنمود، وانگاه پسر را علاج کرد و اثر صحبت پدید آمد و برائت ساحت و نزاهت جانب او از آن حوالت رای امیر را معلوم شد. صلتی گران فرمود و مثال داد تا به عوض او زرگر را بر دار کردند.

و حد دروغ در آن زمانه آن بودی که اگر نمامی کسی را در بلایی افگندی چون افترای او اندر‌‌آن ظاهر گشتی همان عقوبت که متهم مظلوم را خواستندی کرد در حق آن کذاب لئیم تقدیم افتادی.

و نیکوکاری هرگز ضایع نشود و جزای بدکرداران به هیچ تأویل در توقف نماند. و عاقل باید که از ایذا و ظلم بپرهیزد و اسباب مقام دنیا و توشه آخرت به صلاح و کم‌آزاری بسازد.

این است مثل پادشاهان، در اختیار صنایع و تعرف حال اتباع و تحرز از آنچه بر بدیهه اعتمادی فرمایند، که بر این جمله ازان خلل‌ها زاید. والله یعصمنا و جمیع المسلمین علما یوردنا شرائع الهلکه و الشقاء بمنه و رحمته.


مطالب خواندنی سبک زندگی را در خوشه خبر از دست ندهید

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها

از بین اخبار