ماجرای روی میز گذاشتن پای مصنوعی سعید جلیلی در مذاکرات هستهای؛ واقعیت یا شایعه؟

به گزارش سرویس سیاست پایگاه خبری ساعدنیوز، مذاکرات سیاسی برای عموم مردم اغلب با انتظاری طولانی و طاقتفرسا همراه است؛ انتظاری که معمولاً با یک کنفرانس خبری و پاسخهای کلیشهای و مبهم به پایان میرسد و مخاطبان را ناامید میکند. اما با گذشت زمان، مذاکرهکنندگان گاه جزئیات بیشتری از پشت پرده گفتوگوها فاش میکنند. گفتوگوی اختصاصی با علی باقری، معاون کلیدی سعید جلیلی در مذاکرات هستهای ایران با 1+5 بین سالهای 86 تا 92، فرصتی استثنایی بود تا نگاهی عمیقتر به آنچه در این سالها گذشته، داشته باشیم. در ادامه، متن کامل این گفتوگوی صریح و صمیمی ارائه میشود.
از کجا شروع کردید؟ نقش شما در تیم مذاکرهکننده چه بود؟ بیانیه میخواندید؟
اجازه دهید ابتدا یک مقدمه مطرح کنم تا موضوع روشنتر شود. یکی از چالشهای اصلی در مسائل سیاسی، نبود شفافیت در مبانی گفتوگوهاست. انقلاب اسلامی ما، که با رهبری امام خمینی (ره) شکل گرفت، یک مدل حکومتی به نام جمهوری اسلامی ارائه کرد. اینجا نقطه اختلاف دیدگاههاست. گروهی معتقدند جمهوری اسلامی هویت خود را از انقلاب اسلامی و اسلام ناب میگیرد. گروه دیگر میگویند جمهوری اسلامی کشوری مثل دیگر کشورهاست و ربطی به انقلاب ندارد. امام به دیدگاه اول باور داشتند، اما دیگران به دیدگاه دوم گرایش دارند. در نگاه امام، پایبندی به ارزشهای دینی و انقلابی اساس حاکمیت است. اما دیدگاه دوم میگوید این پایبندی به ارزشها، امنیت ملی، رفاه عمومی و منافع ملی را به خطر میاندازد؛ مثلاً ماجرای سلمان رشدی نمونهای از این اختلاف دیدگاه بود.
امروزه برخی ادعا میکنند با منطق و استدلال میتوان همه مشکلات را حل کرد، اما این از منظر دیدگاه دوم است. حالا دیپلماسی جمهوری اسلامی بر اساس دیدگاه اول چه میشود؟ پاسخ یک کلمه است: «حق». ما در دیپلماسی بینالمللی به دنبال احقاق حقوق ملت ایران هستیم؛ مثلاً حق ما این است که رژیم صهیونیستی را به رسمیت نشناسیم یا انرژی صلحآمیز هستهای داشته باشیم. دیدگاه دوم میگوید اگر دنبال حق باشی، دیگران مقابلت میایستند و نهتنها به حقت نمیرسی، بلکه از «سهمت» هم محروم میشوی. سهم چیست؟ مثلاً دسترسی به دارو. پس اگر دنبال حق بروی، نتیجه میخواهی، اما اگر دنبال سهم باشی، باید توافق کنی. حق هیچ محدودیتی نمیپذیرد.
حالا به سؤالم برگردیم. ما در مذاکرات چه میکردیم؟ دنبال حق ملت ایران بودیم، یعنی نتیجه. برخی حتی اگر به این حق باور داشتند، آن را دستیافتنی نمیدانستند و میگفتند باید از «کدخدا» سهمت را بگیری. حالا سؤال این است: آیا ما در آن دوره به نتیجه رسیدیم؟ البته گاهی نتیجه از طریق توافق به دست میآید و ما با توافق مخالف نیستیم، اما لزوماً نتیجه از توافق حاصل نمیشود.
اجازه دهید چند نمونه از نتایج آن دوره را ذکر کنم، نه برای تعریف از خودمان یا تخریب دیگران، بلکه برای تبیین تفاوت این دو نگاه. اولین نتیجه این بود که آمریکاییها از ابتدا غنیسازی در ایران را قبول نداشتند. در دور اول مذاکرات، که آقای روحانی مسئول بودند، ما فعالیتهای هستهای را تعلیق کردیم. پاسخ اروپاییها چه بود؟ گفتند آمریکا از کار شما ناراحت است و میخواهد پرونده را به شورای امنیت ببرد. تعلیق کنید، بعد مذاکره میکنیم. اما پس از تعلیق، آنها زیر بار مذاکره نرفتند. در نهایت، پیشنهادشان این بود: اگر ایران بخواهد تضمین دسترسی به سوخت هستهای در بازارهای جهانی داشته باشد، باید فعالیتهای هستهای خود را تعطیل کند. حتی پیشنهاد کردند برای دانشمندان بیکارشده ایرانی شغل پیدا کنند! تا سال 90، موضع آمریکا توقف کامل غنیسازی در ایران بود. اما در سال 90، این موضع تغییر کرد. آنها گفتند خط قرمز ما ساخت سلاح هستهای است، نه غنیسازی. این همان معاهده NPT بود. این نتیجه با مقاومت دیپلماتیک و پیشرفت فنی حاصل شد، نه صرفاً با منطق و استدلال. منطق و استدلال بخشی از کار است، اما همه چیز نیست. برخی مدام میگویند با منطق و استدلال فلان مشکل را حل کردیم. اما من میگویم اگر منطق و استدلال کافی بود، چرا برای یک ویزا یا حتی بازگرداندن پیکر شهدا از سعودی موفق نشدند؟ اگر نهیب رهبری نبود، حتی یک پیکر هم نمیگرفتیم. منطق و استدلال باید پشتوانه اقتدار داشته باشد.
مقاومت دیپلماتیک باعث عقبنشینی آمریکا شد. نقش مذاکرات در این فرآیند چه بود؟ اگر قرار بود فقط خواستههای آنها را رد کنیم، چرا مذاکره میکردیم؟
نتیجه مذاکره همان چیزی بود که در دوره آقای روحانی رخ داد. مذاکره بهخودیخود چیزی برای شما ندارد، اما در مدیریت افکار عمومی بسیار مهم است. اگر مذاکره نمیکردیم، آنها افکار عمومی داخل و خارج را علیه ما میچرخاندند و ما متهم میشدیم. ما گفتیم مذاکره میکنیم و حتی توافق هم میکنیم، اما توافقی که به نتیجه منجر شود. اگر قرار باشد با توافق، فعالیتهای هستهای را تعطیل کنیم، اراک را سیمان بریزیم، فردو را ببندیم و دهها حق را از خود سلب کنیم، چه نیازی به مذاکره است؟ کسی که دنبال سهم است، فقط توافق برایش مهم است. آقای ظریف در نواری که از مجلس منتشر شد، گفتند برای توافق باید با دولت آمریکا مذاکره کنیم. اما من میگویم برای نتیجه، باید با کنگره هم مذاکره میکردیم، چون 80 درصد تحریمها از کنگره است. باید به آمریکاییها میگفتیم اول از کنگره اختیار تام بگیرید. ما که برای رضای خدا هستهای را تعطیل نمیکنیم؛ هدف ما رفع تحریمهاست.
اولین بار پذیرش حق غنیسازی ایران توسط آمریکا چگونه مطرح شد؟
در سال 91، در مذاکرات «استانبول 2»، وندی شرمن، رئیس هیئت آمریکایی، گفت من نماینده ویژه اوباما هستم و پیامی از او دارم. برای اولین بار، آمریکا اعلام کرد حقوق هستهای ایران در چارچوب NPT را به رسمیت میشناسد. اما در برجام، این حق مشروط به اجرای موفق برجام شد، یعنی حتی خودمان هم این حق را برای خودمان قائل نشدیم.
در مذاکرات بغداد، مسکو و آلماتی چه بحثهایی مطرح بود؟
فروردین 91 نقطه عطفی بود. تا قبل از آن، آمریکا حاضر به معامله نبود و میگفت قطعنامههای شورای امنیت را اجرا کنید. ما میگفتیم اگر قرار بود قطعنامه اجرا کنیم، مذاکره نمیکردیم. ناکارآمدی تحریمها و پیشرفت هستهای ایران آنها را پای میز معامله آورد. جان کری در کنگره گفت تا قبل از توافق ژنو، سرعت پیشرفت هستهای ایران از تأثیر تحریمها بیشتر بود. مذاکره بهانه را از آنها گرفت.
پیشنهاد بغداد چه بود؟
آمریکا پیشنهاد داد تولید 20 درصد را متوقف کنیم، ذخایر 20 درصد را از ایران خارج کنیم و فردو را تعطیل کنیم. در ازا، تحریم جدیدی وضع نمیکردند، رادیودارو و سوخت 20 درصد میدادند و تحریم بازرسی هواپیماها را برمیداشتند. ما گفتیم معامله باید هموزن، همجنس و همزمان باشد. گفتیم توقف فردو و خروج 20 درصد برای رفع نگرانی شماست، اما خرید رادیودارو رفع نگرانی ما نیست. ما لغو تحریمها را میخواهیم. پیشنهاد شما هموزن نیست. در ادامه، آنها پیشنهادشان را تعدیل کردند: فردو تعطیل نشود، فقط آمادگیاش کاهش یابد؛ 20 درصد به جای خروج، به صفحه سوخت تبدیل شود؛ تولید 20 درصد موقتاً تعلیق شود. آنها هم تحریم طلا و پتروشیمی را تعلیق کردند. ما گفتیم این خوب است، اما تحریم طلا هنوز اجرا نشده، پس شما رفع نگرانی آینده میخواهید. ما هم برنامه 5 مرکز جدید غنیسازی را تعلیق میکنیم. در آلماتی 2 گفتیم تحریمهای مالی و بانکی را لغو کنید. شایعه شد ایران خواستار لغو همه تحریمها بود، که کاملاً دروغ است. ما فقط لغو تحریمهای مالی و بانکی را خواستیم.
رهبر انقلاب با تیم مذاکرهکننده چگونه برخورد میکردند؟
ایشان فقط خط قرمزها را مشخص میکردند و در باقی مسائل دست تیم باز بود.
تفاوت تیم شما با تیم بعدی در فنون مذاکره، زبان یا حتی لباس چه تأثیری داشت؟
این مسائل قبل از مذاکره مهم است، اما وقتی به نتیجه رسیدیم، دیگر معنی ندارد. حالا که برجام هست، آیا عزتآفرین است؟ نوع لباس یا تسلط به زبان وقتی نتیجه ندهد، بیمعنی است.
چرا مذاکرات تبادل سوخت بینتیجه ماند؟
خانم اشتون گفتند شماره من را دارید، هر وقت خواستید تماس بگیرید. آقای جلیلی هم گفتند شما هم شماره ما را دارید. 20 روز بعد، اشتون نامه رسمی برای مذاکره داد. اما در ژنو، توافق محرمانهای در عمان بین ایران و آمریکا شکل گرفت. فرانسه زیر میز زد و شروط خودش را اضافه کرد. ظریف عصبانی شد، اما سه روز بعد همه شروط را پذیرفت. مهم نتیجه است، نه ژست مذاکره. درباره جلیلی هم شایعاتی مثل گذاشتن پا روی میز کاملاً دروغ است.