سهشنبه با شاهنامه فردوسی: منوچهر- بخش 25؛ بسی برنیامد برین روزگار / تولد رستم دستان + متن صوتی و معنی اشعار

ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین شاهنامه فردوسی بخش آغاز کتاب را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای فرد منتظر بخش بعدی شاهنامه باشید.
به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، یکی از بزرگترین حماسههای منظوم جهان، کتاب شاهنامه فردوسی، اثر ابوالقاسم فردوسی است. این اثر شامل حدود 50,000 تا 61,000 بیت است و به اساطیر، حماسهها و تاریخ ایران از آغاز، تا حملهی اعراب میپردازد. شاهنامه در سه بخش اسطورهای، پهلوانی و تاریخی نگاشته شده و تأثیر عمیقی بر فرهنگ و ادبیات کهن فارسی داشته است. این کتاب به بسیاری از زبانهای زندهی جهان نیز ترجمه شده است.
دربارهی کتاب شاهنامه فردوسی
یکی از بزرگترین و مهمترین آثار ادبیات کهن فارسی و یکی از شاهکارهای حماسی جهان، کتاب شاهنامه فردوسی (Shahnameh) است که توسط حکیم ابوالقاسم فردوسی (Ferdowsi)، شاعر بزرگ ایرانی، در حدود هزار سال پیش سروده شده است. شاهنامه به معنای «کتاب شاهان» است و داستانهای آن به تاریخ و اساطیر ایران باستان میپردازد. این اثر عظیم که بیش از 50,000 بیت شعر را در بر میگیرد، به زبان فارسی دری نوشته شده است.
نکوداشتهای کتاب شاهنامه فردوسی
محمدعلی فروغی، شاهنامه فردوسی را از گرانقدرترین و بزرگترین آثار موجود در تاریخ ادبیات فارسی میدانست و معتقد بود که این اثر نهتنها هویت ملی ایرانیان را زنده نگاه داشته، بلکه زبان فارسی را نیز از فراموشی نجات داده است. او فردوسی را به خاطر زنده نگاه داشتن تاریخ ملی و ادبیات کهن فارسی، بسیار مورد تقدیر قرار میداد.
محمدتقی بهار بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، قدرت وعزتنفس را به ایرانیان بازگرداند. او معتقد بود که این اثر، ریشهی ایرانیان را قوی و آنان را در راه مردی، مردانگی و غیرت استوار ساخته است.
مجتبی مینوی معتقد بود که زبان فارسی وسیلهای برای استحکام اتحاد و ارتباط ایرانیان است و شاهنامه فردوسی این زبان را چنان غنی و محکم کرده که از فراموشی و نابودی در امان مانده است. او بر این باور بود که شاهنامه، نقش مهمی در حفظ و تقویت هویت ملی ایرانیان ایفا کرده است.
حبیب یغمایی بر این باور بود که اگر تمام ثروت ایران از عصر غزنوی تاکنون در یک کفهی ترازو قرار گیرد و شاهنامه فردوسی در کفهی دیگر، شاهنامه ارزش بالاتری خواهد داشت. او معتقد بود که این اثر ارزش و اهمیت بینظیری دارد که با هیچ ثروتی قابل مقایسه نیست و جایگاه ویژهای در تاریخ و فرهنگ ایران دارد.
بدیع الزمان فروزانفر، فردوسی را بهخاطر اخلاق شایسته و پاکی سخن، برتر از دیگر شعرا میدانست. او معتقد بود که فردوسی وطنپرست بوده و به ایران، عشق بسیاری داشته است. این عشق و شور در آثار او آشکار است و نشاندهندهی تعهد و وفاداری این شاعر به میهن و فرهنگ ایرانی است. فروزانفر بر این باور بود که ابوالقاسم فردوسی با شاهنامهی خود، ارزشهای والای انسانی و ملی را به نسلهای آینده منتقل کرده است.
شاهنامه فردوسی: منوچهر- بخش 25
فایل صوتی شاهنامه فردوسی؛ منوچهر- بخش 25
خلاصه شاهنامهٔ فردوسی؛ منوچهر- بخش 25
زال و رودابه در انتظار به دنیا آمدن فرزندشان هستند، اما رودابه در وضعیت دشواری قرار میگیرد و حالتش رو به زردی میرود. مادرش، سیندخت، نگران میشود و به او میگوید که دلش پر از غم و نگرانی است و درباره وضعیتش میپرسد. رودابه به مادرش میگوید که احساس سنگینی و درد میکند و زمان زایمان فرا رسیده است. زال که نگران وضعیت رودابه است، به یک پر سیمرغ که در گذشته از آن نگهداری کرده بود، فکر میکند. او پر سیمرغ را به آتش میزند و سیمرغ بلافاصله ظاهر میشود. سیمرغ به زال میگوید که از این غم نگران نباشد، زیرا از این ماجرا قهرمانی به دنیا خواهد آمد. سیمرغ دستورات لازم را به زال میدهد که چگونه عمل کند تا فرزند بیخطر به دنیا بیاید. زال همه چیزهایی را که سیمرغ گفته، آماده میکند و عملی میکند. نهایتاً، با کمک سیمرغ و اجرای دستورات او، رودابه به سلامت بچهاش، که رستم است، به دنیا میآورد. سیندخت و زال با شوق و شادی این ماجرا را میپذیرند و همه از این که رستم به سلامت به دنیا آمده، خوشحال میشوند.
برگردان به زبان ساده
# بسی برنیامد برین روزگار
که آزاده سرو اندر آمد به بار
هوش مصنوعی: در این روزگار، خیلی کم پیش آمده است که کسی آزاد و بیقید و شرط مانند درخت سرو به بلندی و شکوه بیاید.
# بهار دل افروز پژمرده شد
دلش را غم و رنج بسپرده شد
هوش مصنوعی: درختان و گلها در بهار، زیبا و شاداب هستند، اما حالا دلشکسته و ناراحت شده است و غم و درد را به دل خود راه داده است.
# شکم گشت فربه و تن شد گران
شد آن ارغوانی رخش زعفران
هوش مصنوعی: شکم پر و تن سنگین شد و رنگ صورتش مانند زعفران شد.
# بدو گفت مادر که ای جان مام
چه بودت که گشتی چنین زرد فام
هوش مصنوعی: مادر به او گفت: ای پسر عزیزم، چه بر سرت آمده که اینقدر رنگت زرد شده است؟
# چنین داد پاسخ که من روز و شب
همی برگشایم به فریاد لب
هوش مصنوعی: او در پاسخ گفت که من به طور مداوم و دائماً به فریاد و درخواستها جواب میدهم.
# همانا زمان آمدستم فراز
وزین بار بردن نیابم جواز
هوش مصنوعی: زمانی که من به اوج رسیدم، هیچگونه اجازهای برای برداشتن این بار سنگین ندارم.
# تو گویی به سنگستم آگنده پوست
و گر آهنست آنکه نیز اندروست
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو چنان محکم و استوار هستی که به سنگ یا حتی آهن میمانی، چرا که در درونت چنین قدرتی نهفته است.
# چنین تا گه زادن آمد فراز
به خواب و به آرام بودش نیاز
هوش مصنوعی: وقتی که نوزاد متولد شد، نیاز به خواب و آرامش داشت.
# چنان بد که یک روز ازو رفت هوش
از ایوان دستان برآمد خروش
هوش مصنوعی: آنقدر او بد رفتار کرد که یک روز از شدت ناراحتی، هوش و حواسم را از دست دادم و صدای فریاد من از ایوان بلند شد.
# خروشید سیندخت و بشخود روی
بکند آن سیه گیسوی مشک بوی
هوش مصنوعی: سیندخت با صدای بلندی فریاد زد و رو به او کرد، همان کسی که موهایش مانند مشک خوشبو بود.
# یکایک بدستان رسید آگهی
که پژمرده شد برگ سرو سهی
هوش مصنوعی: هر کدام از افراد متوجه شدند که برگ درخت سرو بلند و زیبای آنها خشک و پژمرده شده است.
# به بالین رودابه شد زال زر
پر از آب رخسار و خسته جگر
هوش مصنوعی: زال به کنار رودابه آمد، چهرهاش مانند طلا درخشان و پر از آب و دلش شکستخورده و نگران است.
# همان پر سیمرغش آمد به یاد
بخندید و سیندخت را مژده داد
هوش مصنوعی: پر سیمرغ به یاد او آمد و با لبخند، خبر خوشی را به سیندخت داد.
# یکی مجمر آورد و آتش فروخت
وزآن پر سیمرغ لختی بسوخت
هوش مصنوعی: یک نفر سنگ آتشزنهای آورد و شروع به فروش آتش کرد. از آن آتش، مقداری پرهای سیمرغ (پرندهای افسانهای) هم کمی سوخت.
# هم اندر زمان تیره گون شد هوا
پدید آمد آن مرغ فرمان روا
هوش مصنوعی: در تاریکی و زمان ناامیدی، آسمان روشن شد و آن پرندهای که آزاد و با قدرت است، نمایان گردید.
# چو ابری که بارانش مرجان بود
چه مرجان که آرایش جان بود
هوش مصنوعی: مانند ابری که بارانش مرجان است، چه مرجانی که زینت بخش جان است.
# برو کرد زال آفرین دراز
ستودش فراوان و بردش نماز
هوش مصنوعی: زال، مردی بلند بالا و بزرگوار، را ستایش کرد و برای او دعاهایی نیکو و احترام آمیز کرد.
# چنین گفت با زال کین غم چراست
به چشم هژبر اندرون نم چراست
هوش مصنوعی: او با زال گفت که چرا اینقدر غمگینی؟ در چشمان تو نشانهای از اشک و گریه نمیبینم.
# کزین سرو سیمین بر ماهروی
یکی نره شیر آید و نامجوی
هوش مصنوعی: از این درخت خوشتراش و زیبا که شبیه به ماه است، یک شیر نر و شجاع ظهور خواهد کرد که به دنبال نام و آوازه است.
# که خاک پی او ببوسد هژبر
نیارد گذشتن به سر برش ابر
هوش مصنوعی: اگر کسی در پی او بیفتد، به هیچوجه نمیتواند از زیر سایهاش عبور کند، حتی ابرها نیز به خاک پاهای او احترام میگذارند و آن را میبوسند.
# از آواز او چرم جنگی پلنگ
شود چاک چاک و بخاید دو چنگ
هوش مصنوعی: صدای او چنان تأثیری دارد که حتی چرم سخت پلنگ را پارهپاره میکند و دو دُم او را به طور ناگهانی بلند میکند.
# هران گرد کاواز کوپال اوی
ببیند بر و بازوی و یال اوی
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و شکوه او را ببیند، متوجه زیبایی و قدرت او میشود.
# ز آواز او اندر آید ز پای
دل مرد جنگی برآید ز جای
هوش مصنوعی: با شنیدن صدای او، دل مرد جنگی به تپش میآید و از جای خود برمیخیزد.
# به جای خرد سام سنگی بود
به خشم اندرون شیر جنگی بود
هوش مصنوعی: به جای عقل و درایت، مانند سنگ سخت و بیاحساس شده بود، و درونش پر از خشم و قدرت شیر جنگی بود.
# به بالای سرو و به نیروی پیل
به آورد خشت افگند بر دو میل
هوش مصنوعی: به قامت بلند سرو و با قدرتی همچون فیل، او بر دو تیر، آجرهایی را به زمین میاندازد.
# نیاید به گیتی ز راه زهش
به فرمان دادار نیکی دهش
هوش مصنوعی: در این دنیا، هیچ چیز از راه بدی و نادرستی به وجود نمیآید و همه چیز به فرمان و اراده خدای خوب و نیکوکار ایجاد میشود.
# بیاور یکی خنجر آبگون
یکی مرد بینادل پرفسون
هوش مصنوعی: یک خنجر قرمز رنگ بیاور و مردی پر از راز و اسرار را معرفی کن.
# نخستین به می ماه را مست کن
ز دل بیم و اندیشه را پست کن
هوش مصنوعی: ابتدا با نوشیدن شراب، خود را از نگرانیها و افکار منفی آزاد کن و دلت را شاد کن.
# بکافد تهیگاه سرو سهی
نباشد مر او را ز درد آگهی
هوش مصنوعی: اگر انسان در آغوش تنهایی، به دردها و مشکلات خود توجه نکند، مانند درختی بلند و زیبا است که در دشواریها قرار ندارد و از احساس و آگاهی خود نسبت به دردهایش بیخبر است.
# وزو بچهٔ شیر بیرون کشد
همه پهلوی ماه در خون کشد
هوش مصنوعی: کودک شیر، قدرت و شجاعت خود را از درون خودش نشان میدهد و از آن خارج میکند، به طوری که همه زیباییها و ظرافتها را تحت تأثیر قرار میدهد و به چالش میکشد.
# وز آن پس بدوز آن کجا کرد چاک
ز دل دور کن ترس و تیمار و باک
هوش مصنوعی: سپس آن کار را که چاک (پاره) شده است با دقت وصله کن و از دل دور کن تمام ترسها، نگرانیها و هراسها را.
# گیاهی که گویمت با شیر و مشک
بکوب و بکن هر سه در سایه خشک
هوش مصنوعی: گیاهی را به تو معرفی میکنم که با شیر و مشک مخلوط کرده و هر سه را در یک جا که خشک است، قرار بدهی.
# بساو و برآلای بر خستگیش
ببینی همان روز پیوستگیش
هوش مصنوعی: شاید برخی اوقات خستگی را ببینی، اما در همان روز میتوانی نشانههای پیوستگی و استمرار او را هم مشاهده کنی.
# بدو مال ازان پس یکی پر من
خجسته بود سایهٔ فر من
هوش مصنوعی: دیگر مال ومنال من فقط برای کسی است که تحت سایهی من زندگی خوشی داشته باشد.
# ترا زین سخن شاد باید بدن
به پیش جهاندار باید شدن
هوش مصنوعی: باید به خاطر این موضوع خوشحال باشی و خود را برای خدمت به فرمانروای جهان آماده کنی.
# که او دادت این خسروانی درخت
که هر روز نو بشکفاندش بخت
هوش مصنوعی: این درختی که به تو داده شده، مانند یک پادشاه درخشان است که هر روز شانس و بخت جدیدی را به ارمغان میآورد و میوههای تازهای میدهد.
# بدین کار دل هیچ غمگین مدار
که شاخ برومندت آمد به بار
هوش مصنوعی: ناراحت نباش، زیرا که درخت قوی و محکم تو حالا بارور شده است.
# بگفت و یکی پر ز بازو بکند
فگند و به پرواز بر شد بلند
هوش مصنوعی: او گفت و یکی با قدرت و زور خود، آن را پرتاب کرد و به طرز زیبایی به پرواز درآمد.
# بشد زال و آن پر او برگرفت
برفت و بکرد آنچه گفت ای شگفت
هوش مصنوعی: زال آن پر پرنده را برداشت و به سوی جلو رفت و کاری را که گفته بود، انجام داد؛ عجیب است!
# بدان کار نظاره شد یک جهان
همه دیده پر خون و خسته روان
هوش مصنوعی: بدان که وقتی به آن کار نگاه کردی، تمام جهان را دیدی که چشمانشان پر از اشک و خسته از رنج هستند.
# فرو ریخت از مژه سیندخت خون
که کودک ز پهلو کی آید برون
هوش مصنوعی: از چشمان سیندخت اشک ریخت و خون جاری شد، چونکه کودک از پهلوی او به دنیا خواهد آمد.
داستان کامل پادشاهی منوچهر
پیش از این داستان به نقل داستان پادشاهی فریدون، کشته شدن ایرج به دست سلم و تور و انتقام منوچهر به همراه سام نریمان و قارن کاوگان از قاتلان پدربزرگش پرداختیم. در ادامه به داستان به دوران فرمانروایی منوچهر و حمایت سام از او خواهیم پرداخت.
تاجگذاری منوچهر، پادشاهی جدید در ایران
منوچهر، نوادهٔ ایرج و نتیجهٔ فریدون، پس از کشمکشهای فراوان با دشمنان پدریاش، به تاجوتخت ایران دست یافت. او از کودکی تحت حمایت سام نریمان و بزرگان خاندان ایران بزرگ شد و بهعنوان جانشین قانونی تاجوتخت معرفی گردید.
پس از نبردهای سخت با تورانیان، مخصوصاً با سلم و تور که قاتلان ایرج بودند، منوچهر موفق شد با رشادت و تدبیر، آنها را شکست داده و انتقام خون پدربزرگش را بگیرد. مردم ایران که از پیروزیهای او شادمان بودند، به نشانهٔ وفاداری و حمایت از او، تاجگذاریاش را جشن گرفتند.
مراسم تاجگذاری منوچهر با شکوه و جلال برگزار شد. بزرگان، سپاهیان و مردم از سراسر ایران برای شرکت در این مراسم به پایتخت آمدند. فریدون، که دیگر خود را آمادهٔ بازنشستگی میدید، تاج شاهی را بر سر منوچهر گذاشت و با این کار، انتقال قدرت را به او اعلام کرد. این لحظه برای مردم ایران نشاندهندهٔ آغاز دورهای تازه از امنیت، عدل و شکوفایی بود.
منوچهر با سوگند به ارزشهای پهلوانی و عدالت، عهد کرد که به دفاع از ایران و مردمانش بپردازد و همچنان راه نیاکان خود را ادامه دهد. با پادشاهی او، دورهای نوین از حکومت در ایران آغاز شد و ایرانیان به رهبری او امیدوارانه به آینده نگریستند.
سخنان سام نریمان در مراسم تاجگذاری منوچهر
در ادامه مراسم تاجگذاری منوچهر، سام نریمان، پهلوان نامآور ایران و یکی از نزدیکترین حامیان او، در جمع بزرگان و مردم ایران سخنرانی کرد. او که بهعنوان یکی از ستونهای قدرت ایران و محافظ منوچهر در دوران کودکیاش شناخته میشد، با صدایی محکم و دلگرمکننده گفت:
"ای بزرگان و پهلوانان ایران! امروز روزی بزرگ و باشکوه است. منوچهر، این جوان رشید و باایمان، که نسل به نسل از نژاد شاهان و پهلوانان پاک ایرانزمین است، امروز با یاری اهورامزدا بر تخت پادشاهی مینشیند. او همان کسی است که با دلاوری و عقل خود انتقام خون پدربزرگش، ایرج پاکنهاد را گرفت و دشمنان این مرز و بوم را به خاک انداخت.
منوچهر با بهرهگیری از خرد، عدالت و شجاعت، راه نیاکان خود را ادامه خواهد داد و به شما، مردم شریف ایران، قول میدهم که او حافظ آرمانهای ایران بزرگ خواهد بود. امروز من، سام نریمان، به نمایندگی از پهلوانان ایران، از شما میخواهم تا با تمام وجود از پادشاه جدید خود حمایت کنید. منوچهر نماد عدالت، شجاعت و امید است، و زیر پرچم او، ایران به دوران جدیدی از افتخار و سرافرازی خواهد رسید."
سام نریمان، پهلوان بزرگ ایرانزمین
سام نریمان یکی از پهلوانان نامدار ایرانزمین و از تبار نریمان است. او نهتنها بهعنوان یکی از برجستهترین جنگاوران ایران شناخته میشد، بلکه در حوادث مهم کشور، نقش کلیدی ایفا میکرد. سام با شجاعت و وفاداریاش به سرزمین ایران، توانست دشمنان بسیاری را شکست دهد و بهعنوان ستون استوار کشور در مقابل دشمنان داخلی و خارجی ایستادگی کند. نقش او در پشتیبانی از منوچهر و تربیت زال، از مهمترین خدمات او به ایران بزرگ است.
زاده شدن زال، پهلوان موی سپید
زال، پسر سام نریمان، از همان لحظهای که به دنیا آمد، سرنوشتی خاص و عجیب در انتظارش بود. او با نشانهای غیرعادی متولد شد؛ موهای سر و روی او سفید بود، گویی از همان کودکی پیر شده بود. این ویژگی غیرطبیعی باعث شد که سام، پدر زال، او را بهعنوان فرزندی نپذیرد.
سام که به شدت از زاده شدن فرزندی با چنین ظاهر عجیب ناراحت و سرخورده شده بود، تصمیم گرفت تا زال را از خانواده و اجتماع دور کند. او نمیتوانست تصور کند که فرزندی با چنین نشانهای میتواند نام پهلوانی و شرافت خاندان نریمان را حفظ کند. به همین دلیل، با دلی سنگین و ناراحتی عمیق، تصمیم گرفت که زال را به کوه البرز ببرد و او را در آنجا رها کند.
رها کردن زال در کوه البرز
سام، با قلبی شکسته، نوزاد خود را به بالای کوه البرز برد و او را در میان سنگها و برفها رها کرد. او باور داشت که زال نمیتواند در چنین شرایطی زنده بماند و این کار، بهترین راه برای رهایی از شرمساری بود. اما طبیعت سرنوشت دیگری برای زال رقم زده بود.
زال و سیمرغ
در همین هنگام، سیمرغ، پرنده افسانهای و نماد دانایی و خرد، که در کوه البرز لانه داشت، زال را دید. این پرنده بزرگ و باشکوه، با دیدن این نوزاد بیگناه، بر او رحم آورد. سیمرغ با بالهای خود زال را به لانهاش برد و او را چون فرزندی خویش پرورش داد. در لانه سیمرغ، زال بزرگ شد و رشد کرد، تا زمانی که زمان بازگشت او به جهان انسانها فرا رسید
بازگشت زال از لانه سیمرغ به جهان انسانها
سالها گذشت و زال که در دامان سیمرغ بزرگ شده بود، به جوانی رشید و نیرومند تبدیل شد. او تحت حمایت و مراقبت سیمرغ، توانست رشد کند و آداب و اصول زندگی را بیاموزد. هرچند زال در ظاهر انسانی بود، اما دنیای او متفاوت از سایرین بود؛ او در میان کوههای البرز و در لانه سیمرغ، بدون آشنایی با انسانهای دیگر پرورش یافت. با این حال، سرنوشت او به گونهای بود که باید به جهان انسانها بازمیگشت.
روزی سیمرغ که آیندهنگری خاصی داشت، به زال گفت که زمان بازگشت او به سوی پدرش و زندگی در میان انسانها فرا رسیده است. سیمرغ با محبت و دلسوزی به زال آموزش داد که چگونه در زندگی انسانها به عنوان پهلوانی شجاع و خردمند نقشآفرینی کند. همچنین، سیمرغ به او یک پر از بالهای خود داد تا در لحظات سخت زندگی، با سوزاندن آن، سیمرغ را به کمک فراخواند.
ملاقات دوباره زال و سام نریمان
در همین زمان، سام نریمان که سالها با غمی سنگین از دست دادن فرزندش زندگی میکرد، در خواب رؤیایی دید. او در خواب دید که فرزندش زال، که تصور میکرد از بین رفته، زنده است و به زندگی بازخواهد گشت. این خواب برای سام نشانهای از سرنوشت بود و او تصمیم گرفت برای یافتن زال به کوه البرز بازگردد.
سام همراه با سپاه و همراهانش به کوه البرز رفت و پس از جستوجوی بسیار، با زال که به جوانی برومند تبدیل شده بود، روبهرو شد. زمانی که سام او را دید، از دیدن ظاهر سفید موی او شگفتزده شد، اما دیگر آن احساس شرمساری و اندوه در دلش وجود نداشت. او به فرزندش افتخار میکرد که با وجود شرایط سخت، توانسته بود زنده بماند و به پهلوانی توانمند تبدیل شود.
سام، زال را در آغوش گرفت و او را بهعنوان پسر خود پذیرفت. بازگشت زال به زندگی انسانها با استقبال گستردهای از سوی مردم همراه شد و او به سرعت به یکی از پهلوانان بزرگ ایران تبدیل شد.
دیدار زال و منوچهر، پهلوان در برابر پادشاه
پس از آنکه زال توسط سام نریمان به جمع پهلوانان ایران بازگشت، آوازه دلاوریها و شجاعت او در سراسر کشور پیچید. زال، جوانی رشید و خردمند که زیر سایه تربیت سیمرغ و سام بزرگ شده بود، نه تنها در میان پهلوانان جایگاه ویژهای پیدا کرد، بلکه توجه منوچهر، پادشاه ایران، را نیز به خود جلب کرد.
منوچهر که در آن زمان بر تخت شاهی ایران نشسته بود، از سام نریمان دعوت کرد تا زال را به دربار بیاورد و او را معرفی کند. زال که به دلیل ظاهر موی سفیدش و ماجرای پرورش او توسط سیمرغ، از شهرت خاصی برخوردار بود، برای اولین بار به دربار شاهی ایران پا گذاشت.
ملاقات زال و منوچهر در دربار
وقتی زال به دربار منوچهر رسید، همه با حیرت به او نگاه میکردند. قامت بلند، موهای سفید و رفتار آرام و خردمندانهاش باعث شد تا همه متوجه تفاوت او با دیگر پهلوانان شوند. منوچهر با خوشامدگویی گرم به زال، از او خواست تا داستان زندگیاش را تعریف کند.
زال با احترامی عمیق، به سخنان پادشاه گوش داد و سپس داستان تولدش، رها شدنش در کوه البرز و پرورش یافتن توسط سیمرغ را برای منوچهر و حاضران در دربار تعریف کرد. منوچهر با دقت و توجه به داستان گوش سپرد و در پایان از خردمندی و دلاوری زال تمجید کرد.
سخنان منوچهر با زال
پس از شنیدن داستان زال، منوچهر به زال گفت: "ای پهلوان موی سپید! سرنوشت تو از همان ابتدا نشانهای از بزرگی و افتخار بود. سیمرغ تو را به ما بازگرداند تا ایران از وجود تو بهرهمند شود. من به تو اعتماد دارم و ایمان دارم که در آینده، با دلاوریهایت در کنار پهلوانان دیگر از ایران دفاع خواهی کرد."
با این سخنان، منوچهر نه تنها زال را بهعنوان پهلوانی شایسته تأیید کرد، بلکه از او خواست تا در نبردها و مسئولیتهای کشور به پادشاه و پهلوانان یاری برساند. زال با فروتنی و تعهد، قول داد که همیشه در خدمت ایران باشد.
تصاویر نسخه های قدیمی شاهنامه فردوسی
فانوس خیال
شاهنامهٔ فردوسی - چاپ مسکو