حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 24 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

حکایت‌های سعدی در گلستان / باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 24 + فایل صوتی و نگاهی به نسخه‌های قدیمی

  ساعدنیوز: در این بخش از مطالب فرهنگ و هنر ساعدنیوز اشعار کهن و شیرین گلستان سعدی باب اول در سیرت پادشاهان؛ حکایت شماره 24 را مطالعه می کنید همراه ما باشید. روزهای زوج منتظر بخش بعدی گلستان سعدی باشید.

به گزارش سرویس فرهنگ و هنر سرویس ساعدنیوز، سعدی معلم بی‌چون‌وچرای همه ماست. از همان کودکی با حکایت‌هایش خو گرفته و نکات ریز اخلاقی و آنچه باید باشیم و نباید باشیم را از او فراگرفته‌ایم. ابیات نغز و داستان‌های پرحکمتش بر سر زبان بزرگ‌ترهای ما و حتی نسل پیش از آنها بود و در کوچه و بازار هم نقل او را می‌شنیدیم. گاه حتی اگر پی ضرب‌المثلی را بگیریم به سعدی می‌رسیم که چه ساده اما پرمایه مفهومی را در بیت و یا مصرعی برای ما بازگو کرده است. سعدی نقش پررنگی نه‌تنها در آموزش که در پرورش ما دارد و کیست که وام‌دار این استاد سخن‌پرور نباشد؛ او که بهترین وصف برای آثارش سهلِ ممتنع بودن آنهاست. کافی است اندکی از این آثار را خوانده باشیم تا این وصف دکتر شفیعی کدکنی در باب آثار سعدی که گفته است «آثار سعدی دارای مخاطب انسانی است» برای ما به‌وضوح مشخص شود. سعدی جامع و کاملا انسانی می‌نویسد و آنچه در ابیات و حکایاتش آمده همگی برخاسته از یک زندگی روزمره و قابل‌ادراک برای همه اشخاص است.

جوهر اگر در خلاب افتد، همچنان نفیس است و غبار اگر به فلک رسد، همان خسیس. استعداد بی تربیت دریغ است و تربیت نامستعد ضایع. خاکستر نسبی عالی دارد که آتش جوهر علویست ولیکن چون به نفس خود هنری ندارد، با خاک برابر است و قیمت شکر نه از نی است که آن خود خاصیت وی است.

باب‌های گلستان سعدی

گلستان سعدی علاوه بر دیباچه شامل هشت باب است که «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فواید خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تاثیر تربیت» و «آداب صحبت» نام دارند. حکایات سعدی در حین موجز بودن سرشار از پند هستند. او استاد خلاصه گفتن است و گاه حتی در یک جمله تمام معنا را به خواننده منتقل می‌سازد.

سعدی قصه‌گو!

و این شیوه اوست که حکایاتش را با ابیاتی عجین می‌سازد. گلستان سعدی آمیخته از داستان و حکایت است. اگرچه درون همان داستان‌ها هم گاه پند و اندرزی نهفته است اما سعدی قالب داستان را برای بیان آن موضوع انتخاب کرده است. در کل اما می‌توان گفت که نغز و شیرین بودن آنهاست که سبب شده تا نسل به نسل و دهان‌به‌دهان نقل شوند و تا به امروز ماندگار باشند:

معصیت از هر که صادر شود ناپسندیده است و از علما ناخوب‌تر که علم سلاح جنگ شیطان است و خداوند سلاح را چون به اسیری برند شرمساری بیش برد.

شیوه‌ی روایت در حکایت‌های گلستان سعدی

سعدی در روایت‌هایش در گلستان گاه به شیوه‌ای معمولی و از ابتدا تا انتهای ماجرا پیش می‌رود و در میانه‌ها فرازوفرود دارد و جریان را برای مخاطب خود تعریف می‌کند اما در موارد اندکی به شیوه‌ای هیجان‌انگیزتر اوج ماجرا را در ابتدای آن قرار داده و داستانش را از همان نقطه اوج شروع می‌کند.

ساختار بسیاری از حکایات گلستان سعدی ترکیبی از مسائل اجتماعی و نکات اخلاقی است. او طنز را در قالب این حکایات و روایات ریخته و گاه حتی خواننده را در تمام طول داستان میخکوب می‌کند. سعدی استاد قرار دادن تضادها در مقابل هم و در یک روایت است. به‌خوبی از پس شرح و تفصیل هردو برآمده و به زیبایی هرچه‌تمام‌تر نتیجه‌گیری می‌کند. او از اینکه پند خود را به‌صورت مستقیم به روی مخاطب بیاورد واهمه‌ای ندارد، هرچند گاه اندرزهایش را در لفاف داستان می‌پیچد و همین‌طور که خواننده را پیش می‌برد آنها را در جان او می‌ریزد. استاد سخن مناظره را نیز می‌پسندیده و از این شیوه هم بهره برده است.

سعدی

باب اول در سیرت پادشاهان: حکایت شماره 24

ملِکِ زوزَن را خواجه‌ای بود کریم‌النَّفْسِ نیک‌محضر که همگنان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی. اتفاقاً از او حرکتی در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد؛ و سرهنگانِ ملِک به سوابقِ نعمتِ او معترف بودند و به شکرِ آن مُرتَهَن. در مدّت تَوْکیل او رِفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی.

صلحِ با دشمن اگر خواهی، هر گه که تو را

در قفا عیب کند، در نظرش تحسین کن

سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را

سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن

آنچه مَضمونِ خِطابِ ملِک بود از عهدهٔ بعضی به در آمد و به بقیّتی در زندان بماند. آورده‌اند که یکی از ملوکِ نواحی در خُفْیَه پیامش فرستاد که ملوکِ آن طرف قدرِ چنان بزرگوار ندانستند و بی‌عزّتی کردند. اگر رایِ عزیزِ فلان، اَحْسَنَ اللهُ خَلاصَهُ، به جانب ما التفاتی کند، در رعایت خاطرش هر چه تمام‌تر سعی کرده شود و اعیانِ این مملکت به دیدار او مُفْتَقِرند و جواب این حرف را منتظر.

خواجه بر این وقوف یافت و از خطر اندیشید و در حال جوابی مختصر، چنان که مصلحت دید، بر قَفای ورق نبشت و روان کرد. یکی از متعلّقان واقف شد و ملِک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرمودی با ملوکِ نواحی مراسله دارد. ملک به‌هم برآمد و کشفِ این خبر فرمود. قاصد را بگرفتند و رِسالت بخواندند. نبشته بود که:

حسنِ ظنِّ بزرگان بیش از فضیلتِ ماست و تشریفِ قبولی که فرمودند بنده را امکانِ اجابت نیست، به حکمِ آن که پروردهٔ نعمت این خاندان است و به اندک‌مایه تغیّر با ولی‌نعمت بی‌وفایی نتوان کرد، چنان که گفته‌اند:

آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی

عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی

ملک را سیرتِ حق‌شناسی از او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید و عذر خواست که: خطا کردم تو را بی جرم و خطا آزردن. گفت: ای خداوند! بنده در این حالت مر خداوند را خطا نمی‌بیند. تقدیرِ خداوند، تَعالیٰ بود که مر این بنده را مکروهی برسد، پس به دست تو اولی‌ٰتر، که سوابقِ نعمت بر این بنده داری و اَیادیِ منّت. و حکما گفته‌اند:

گر گزندت رسد ز خلق مرنج

که نه راحت رسد ز خلق نه رنج

از خدا دان خلافِ دشمن و دوست

کاین دلِ هر دو در تصرّفِ اوست

گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد

از کمان‌دار بیند اهلِ خرد

معنی حکایت شماره 24، باب اول گلستان سعدی

در داستان ملک زوزن، خواجه‌ای نیک‌نفس و کریم وجود داشت که به دیگران خدمت می‌کرد و در غیابشان به خوبی از آن‌ها یاد می‌کرد. اما ناگهان یک حرکت ناپسند او نظر سلطان را جلب کرد و باعث شد که او مجازات شود. سرهنگان ملک به سابقه‌ی نیکی خواجه اعتراف کردند و در دوران حبس او رفتار خوبی با او داشتند.

در ادامه، پیامی به ملک رسید از طرف ملوک نواحی که نسبت به خواجه بی‌احترامی کرده بودند و از ملک درخواست کمک کردند. خواجه پاسخ کوتاهی به آن‌ها داد، اما ملک با خبر این ارتباط به تامل و بررسی بیشتر پرداخت و تصمیم به نیکویی و بخشش خواجه گرفت و از او عذرخواهی کرد.

در نهایت خواجه در پاسخ گفت که هرگز بر خود گناهی نمی‌بیند و این نتیجه‌ی تقدیر الهی است. او به ملک یادآوری کرد که بدی از سوی خالق نباید موجب رنجش شود و انسان باید از خداوند به عنوان اصلی‌ترین عامل اعمالش برداشت کند.

برگردان به زبان ساده

# ملِکِ زوزَن را خواجه‌ای بود کریم‌النَّفْسِ نیک‌محضر که همگنان را در مواجهه خدمت کردی و در غیبت نکویی گفتی. اتفاقاً از او حرکتی در نظر سلطان ناپسند آمد، مصادره فرمود و عقوبت کرد؛ و سرهنگانِ ملِک به سوابقِ نعمتِ او معترف بودند و به شکرِ آن مُرتَهَن. در مدّت تَوْکیل او رِفق و ملاطفت کردندی و زجر و معاقبت روا نداشتندی.

هوش مصنوعی: ملک زوزن کسی به نام خواجه‌ای داشت که فردی نیکوکار و بزرگوار بود. او در مواقعی که افراد دیگر در حضور شاه بودند، به خوبی با همه برخورد می‌کرد و در غیاب آن‌ها نیز به نیکی از آن‌ها یاد می‌کرد. اما ناگهان اقداماتی از او نظر سلطان را جلب نکرد و به همین دلیل شاه او را مجازات کرد. سرهنگ‌های ملک هم به خاطر سوابق خوب او، به یادآوری خدماتش پرداختند و به پاس قدردانی از او احترام گذاشتند. طی دوره‌ای که او در مسئولیت بود، با او مهربانی کردند و هیچگونه تنبیه و مجازاتی اعمال نکردند.

# صلحِ با دشمن اگر خواهی، هر گه که تو را

در قفا عیب کند، در نظرش تحسین کن

اگر با دشمن آهنگِ آشتی داری چون در غیبت زبان به عیب‌جویی گشاید تو در حضور از وی به نیکی یاد کن و نیکش بشمار.

# سخن آخر به دهان می‌گذرد موذی را

سخنش تلخ نخواهی دهنش شیرین کن

مردم‌آزار در هر صورت با زخمِ زبان افراد را می‌آزارد. پس اگر نمی‌خواهی از وی سخنِ تلخ بشنوی با نیکی کردن دهانش را شیرین کن تا از تو بد نگوید.

# آنچه مَضمونِ خِطابِ ملِک بود از عهدهٔ بعضی به در آمد و به بقیّتی در زندان بماند. آورده‌اند که یکی از ملوکِ نواحی در خُفْیَه پیامش فرستاد که ملوکِ آن طرف قدرِ چنان بزرگوار ندانستند و بی‌عزّتی کردند. اگر رایِ عزیزِ فلان، اَحْسَنَ اللهُ خَلاصَهُ، به جانب ما التفاتی کند، در رعایت خاطرش هر چه تمام‌تر سعی کرده شود و اعیانِ این مملکت به دیدار او مُفْتَقِرند و جواب این حرف را منتظر.

مقداری از مالی که شاه از وی بازخواسته بود را پرداخت و برای تأدیهٔ باقیِ مبلغ در محبوس ماند.

# خواجه بر این وقوف یافت و از خطر اندیشید و در حال جوابی مختصر، چنان که مصلحت دید، بر قَفای ورق نبشت و روان کرد. یکی از متعلّقان واقف شد و ملِک را اعلام کرد که فلان را که حبس فرمودی با ملوکِ نواحی مراسله دارد. ملک به‌هم برآمد و کشفِ این خبر فرمود. قاصد را بگرفتند و رِسالت بخواندند. نبشته بود که:

هوش مصنوعی: خواجه به خطر مواجهه پی برد و تصمیم گرفت که پاسخ کوتاهی بدهد و به شیوه‌ای که مناسب می‌دانست، آن را روی کاغذ نوشت و ارسال کرد. یکی از وابستگان متوجه این نامه شد و به پادشاه اطلاع داد که شخصی که او دستور حبسش را داده بود، با شاهان مناطق دیگر ارتباط دارد. پادشاه به شدت تحت تأثیر قرار گرفت و دستور داد تا این خبر بررسی شود. قاصد را در دست گرفتند و نامه او را خواندند. در نامه آمده بود که:

# حسنِ ظنِّ بزرگان بیش از فضیلتِ ماست و تشریفِ قبولی که فرمودند بنده را امکانِ اجابت نیست، به حکمِ آن که پروردهٔ نعمت این خاندان است و به اندک‌مایه تغیّر با ولی‌نعمت بی‌وفایی نتوان کرد، چنان که گفته‌اند:

هوش مصنوعی: نیکویی و حسنظری که بزرگان به ما دارند از فضیلت‌های ما بیشتر است و آن اعتبار و احترامی که فرمودند برای بنده، امکان پذیر نیست. این به خاطر این است که من پرورش یافته نعمت‌های این خاندان هستم و با کمترین تغییر یا ناسپاسی نمی‌توان به ولی‌نعمت خود بی‌وفا بود. همچنان که در سخنان حکیمانه گفته شده است.

# آن را که به جایِ توست هر دَم کَرَمی

عذرش بنه، ار کند به عمری ستمی

کسی که دربارهٔ تو هر نَفَس احسانی کند اگر پس از عمری نیکی یکبار بر تو ستمی راند، پوزش وی را بپذیر و معذورش دار.

# ملک را سیرتِ حق‌شناسی از او پسند آمد و خلعت و نعمت بخشید و عذر خواست که: خطا کردم تو را بی جرم و خطا آزردن. گفت: ای خداوند! بنده در این حالت مر خداوند را خطا نمی‌بیند. تقدیرِ خداوند، تَعالیٰ بود که مر این بنده را مکروهی برسد، پس به دست تو اولی‌ٰتر، که سوابقِ نعمت بر این بنده داری و اَیادیِ منّت. و حکما گفته‌اند:

هوش مصنوعی: شاه از روحیه شکرگزاری او خوشش آمد و به او جایزه و نعمت بخشید و از او عذرخواهی کرد که: اشتباه کردم و بدون دلیل تو را آزردم. او پاسخ داد: ای خداوند! در حالتی که بنده هستم، خطایی از خداوند نمی‌بینم. قضا و قدر خداوند بر این بود که این بنده به نوعی آزرده شود، پس شایسته‌تر این است که این اتفاق از طرف تو باشد، زیرا تو دارای سابقه‌ای از نعمت و لطف بر این بنده هستی. همچنین حکما گفته‌اند:

# گر گزندت رسد ز خلق مرنج

که نه راحت رسد ز خلق نه رنج

اگر از مردم به تو آسیبی رسد، آزرده‌دل مباش که خلق را توانِ آن نیست که به کس رنجی رساند.

# از خدا دان خلافِ دشمن و دوست

کاین دلِ هر دو در تصرّفِ اوست

اگر دشمن با تو به دشمنی برخیزد یا دوستی دربارهٔ تو بد اندیشد، حوالت به تقدیر ایزدی کن که دل این هر دو در قبضهٔ تسخیر اوست.

# گرچه تیر از کمان همی‌ گذرد

از کمان‌دار بیند اهلِ خرد

اگر چه تیر از کمان می‌گشاید (رها می‌شود) ولی خردمند می‌داند که گشایش (رهاییِ) تیر از تیرانداز است نه از کمان.

تصاویر نسخه های قدیمی گلستان سعدی

فانوس خیال

فانوس خیال

کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

 کلیات شیخ سعدی علیه الرحمه به خط محمد حسینی اصفهانی - گلستان مورخ 1259 هجری قمری

کلیات سعدی نسخهٔ 1034 هجری قمری

کلیات سعدی نسخهٔ 1034 هجری قمری

گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج

گلستان سعدی به خط محمدحسین کشمیری و نقاشی مانوهار داس نسخهٔ کتابخانهٔ دیجیتال دانشگاه کمبریج

گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال 975 هجری قمری در بخارا

گلستان سعدی به خط کاتب سلطانی میر علی حسینی به سال 975 هجری قمری در بخارا

گلستان به همراه بوستان در حاشیه

گلستان به همراه بوستان در حاشیه

کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری

کلیات سعدی مذهب و مصور نسخه‌برداری شده توسط عبدالله بن شیخ مرشد الکاتب در قرن دهم هجری

گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال 830 هجری قمری در هرات

 گلستان بایسنقری موزهٔ چستر بیتی کتابت به سال 830 هجری قمری در هرات

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها