زمانی این جشنواره در قامت یکی از رویدادهای شاخص بینالمللی در حوزه خوشنویسی مطرح بود و در دورههای نخستین، هنرمندانی از کشورهای مختلف جهان اسلام و حتی فراتر از آن، در آن حضور مییافتند. اما آن شکوه امروز دیگر وجود ندارد؛ آنچه امروز باقی مانده، یادوارهای کمرمق از گذشتهای پرافتخار است.
نخستین و دومین دوره دوسالانه خوشنویسی قزوین، با برنامهریزی دقیق و ارتباطات سازنده بینالمللی، نقطهی امیدی برای احیای جایگاه خوشنویسی ایرانی در عرصه جهانی بود. دعوت از داوران و هنرمندان خارجی، ترجمه و چاپ آثار برگزیده، و برگزاری نشستهای تخصصی با حضور پژوهشگران بینالمللی، از جمله ویژگیهایی بود که در همان سالها این جشنواره را در ردهای جهانی قرار میداد. اما با گذر زمان، این جریان رو به افول گذاشت و از دوره چهارم به بعد، نشانههای نزول جایگاه آن نمایان شد؛ تا آنجا که در دوره هشتم، جشنواره بیش از آنکه نام «ملی» به خود بگیرد، رنگ و بوی یک جشنواره شهرستانی و اداری را یافته است.
این سقوط تدریجی نه تنها نتیجهی سیاستهای اشتباه و ضعف مدیریتی مدیران ارشاد است، بلکه نشانهای آشکار از بیبرنامگی نهادی همچون انجمن خوشنویسان ایران نیز هست. انجمنی که روزی امیدبخش ساماندهی و ارتقای جایگاه خوشنویسی کشور بود، اکنون به تشکیلاتی کمرمق بدل شده است؛ نهادی عریض و طویل که نه معاونت بینالملل دارد، نه دفتری برای پژوهش و آیندهپژوهی در خوشنویسی. هیچ ارتباط بینالمللی مؤثری میان انجمن خوشنویسان ایران و نهادهای هنری یا هنرمندان کشورهای دیگر وجود ندارد و این فقدان، به ویژه در مقایسه با کشورهای منطقه، به شدت محسوس است.
انجمن خوشنویسان ایران امروز بیشتر شبیه یک آموزشگاه گسترده برای تعلیم دو خط شکسته نستعلیق و نستعلیق است تا یک نهاد مرجع برای مدیریت و توسعه هنر خوشنویسی در ایران. دغدغه مدیران این انجمن نه ارتقای جایگاه جهانی خوشنویسی ایرانی، بلکه حفظ ساختار داخلی، اعطای مدرک و بعضاً تأمین منافع صنفی معدودی از وابستگان است. در چنین فضایی، دیگر نمیتوان از این انجمن انتظار داشت که نقش موثری در برگزاری جشنوارههایی با استاندارد جهانی ایفا کند.
از سوی دیگر، جوایز اعطاشده به برگزیدگان هشتمین دوسالانه قزوین نیز خود نشانهای از بیاعتنایی به شأن هنرمندان است. جوایزی که گاه چنان ناچیز و بیمقدار هستند که نه تنها مشوقی برای مشارکت نیستند، بلکه نوعی بیاحترامی به سالها تلاش و سابقه هنری هنرمندان محسوب میشود. در مقایسه، جشنوارههایی مانند "فُجیره" در امارات متحده عربی یا "البرُده" که با بودجههای سنگین و پشتیبانیهای گسترده بینالمللی برگزار میشوند، به هنرمندان برگزیده جوایزی اعطا میکنند که درخور شأن و تلاش آنهاست. افزون بر این، این جشنوارهها با ایجاد ارتباطهای بینالمللی، نمایش آثار در سطح جهانی، و اعزام هنرمندان به کشورهای دیگر، نقشی سازنده در رشد و ترویج هنر خوشنویسی بازی میکنند.
در نتیجه، طبیعی است که بسیاری از خوشنویسان شناختهشده و صاحبنام ایرانی، دیگر تمایلی به حضور در جشنوارههایی چون دوسالانه قزوین نداشته باشند. چه، حضور در این رویدادها را نه افتخاری برای خود، بلکه نوعی بدنامی و اتلاف وقت میدانند. آنها ترجیح میدهند آثار خود را برای جشنوارههایی در ترکیه، امارات یا کشورهای عربی ارسال کنند؛ جشنوارههایی که دستکم شأن هنرمند را نگاه میدارند و موقعیتی برای دیده شدن در سطح جهانی فراهم میکنند.
یکی دیگر از جلوههای افول این جشنواره، نوع داوری و ترکیب شورای سیاستگذاری آن است. در دورههای نخستین، شورای داوری متشکل از استادان برجسته با سوابق بینالمللی و نگاه پژوهشمحور بود، اما در این دوره اخیر، بیشتر نگاهها داخلی، محفلی، و محدود به روابط اداری است. بسیاری از اعضای شورا با یکدیگر روابط شخصی یا سازمانی دارند و نگاهشان به خوشنویسی نه نگاهی جهانی و آیندهنگر، بلکه بسته، سنتزده و گاه منفعتطلبانه است.
شایسته بود که وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، به عنوان متولی اصلی این رویداد، با نگاهی کلانتر و برنامهای مدونتر، جشنواره را در مسیر رشد و ارتقاء بینالمللی حفظ میکرد. اما آنچه امروز مشاهده میشود، بیاعتنایی کامل به این چشمانداز است. نه تنها بودجه درخور این جشنواره نیست، بلکه رویکرد سیاستگذاران نیز گواه آن است که جشنواره بیشتر برای رفع تکلیف و گزارشهای اداری برگزار میشود تا تلاشی برای ارتقای جایگاه جهانی خوشنویسی ایران.
افزون بر این، انجمن خوشنویسان ایران که میتوانست نقش پیشران در این مسیر داشته باشد، نه تنها هیچگونه ارتباطی با مراکز هنری در کشورهای دیگر ندارد، بلکه در داخل نیز تبدیل به نهاد بستهای شده است. این انجمن فاقد هرگونه ساختار مؤثر برای دیپلماسی فرهنگی، تبادل هنرمند، یا مشارکت در جشنوارههای خارجی است. حتی یک کارگروه بینالملل در ساختار آن تعریف نشده و هیچ برنامهای برای ترجمه آثار، اعزام هنرمندان یا ارتباطگیری با نهادهای هنری خارج از کشور وجود ندارد.
همین رویکرد انزواطلبانه و درونگرا، سبب شده تا ایران، با تمام پیشینه و ظرفیتهای عظیم در هنر خوشنویسی، به کشوری منزوی در این حوزه بدل شود. بسیاری از هنرمندان جوان، که با انگیزه وارد این عرصه میشوند، بهسرعت درمییابند که امکان رشد و دیدهشدن در سطح جهانی را تنها از طریق حضور در جشنوارههای خارجی دارند، نه در چارچوب انجمن یا جشنوارههایی مانند دوسالانه قزوین.
نقدهایی از این دست شاید برای برخی خوشایند نباشد، اما بیان آنها برای آینده خوشنویسی ایران ضروری است. اگر قرار باشد هنر خوشنویسی، که میراث گرانسنگ این سرزمین است، همچنان در مسیر حیات و پویایی بماند، نیازمند تغییر جدی در ساختارها، نگرشها، و مدیریتهاست. بازنگری در عملکرد انجمن خوشنویسان ایران، تعریف مجدد جشنواره قزوین بر اساس استانداردهای بینالمللی، و ایجاد زیرساختهایی برای دیپلماسی فرهنگی، از جمله اقدامات ضروری است که نباید بیش از این به تأخیر بیفتد.
حسین نوروزی