خوزستان سنگر شد، تهران سرود آزادی خواند: روایت مستند از روزهای طلایی میهندوستی در تیر 1330

در تیرماه ۱۳۳۰، ایران صحنه یکی از بیسابقهترین موجهای ملیگرایی و آمادگی برای دفاع از میهن بود؛ روزهایی که در حافظه تاریخی ملت ایران به عنوان اوج همبستگی، غرور و مقاومت ملی ثبت شد.
در اردیبهشت ۱۳۳۰، مجلس شورای ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق، قانون ملی شدن صنعت نفت را تصویب کرد؛ تصمیمی که نه تنها اقتصاد و سیاست ایران، بلکه معادلات ژئوپلتیک خاورمیانه را دگرگون ساخت. ملی شدن نفت، ضربهای سهمگین به منافع بریتانیا بود؛ کشوری که تا آن زمان، از طریق شرکت نفت ایران و انگلیس (AIOC)، کنترل کامل بر ثروت نفتی ایران داشت و درآمد سرشاری از آن میبرد.
این اقدام، موجی از شور و غرور ملی را در سراسر ایران ایجاد کرد. مردم برای نخستین بار در تاریخ معاصر، احساس کردند که سرنوشت و ثروت کشورشان در دست خودشان است. مصدق به قهرمان ملی بدل شد و ایران به کانون توجه جهانیان درآمد.
تحریم، تهدید و تدارک نظامی
بریتانیا، ملی شدن نفت را غیرقانونی خواند و با تمام قوا به مقابله برخاست. ابتدا با طرح دعوا در سازمان ملل و دیوان بینالمللی دادگستری تلاش کرد ایران را وادار به عقبنشینی کند، اما ناکام ماند. سپس، تحریمهای شدید اقتصادی علیه ایران وضع کرد: داراییهای ایران را در بانکهای انگلیسی مسدود ساخت، صادرات و واردات نفتی را متوقف کرد و با همکاری شرکتهای نفتی بزرگ جهان، مانع فروش نفت ایران در بازارهای جهانی شد. این تحریمها، تولید نفت ایران را از ۲۴۱ میلیون بشکه در سال ۱۹۵۰ به تنها ۱۰ میلیون بشکه در سال ۱۹۵۲ رساند و اقتصاد کشور را به شدت آسیب زد.
اما بریتانیا به این اقدامات بسنده نکرد. در تابستان ۱۳۳۰، با اعزام ناوهای جنگی به خلیج فارس و استقرار نیروهای نظامی در بصره، سلیمانیه، کرکوک و اربیل (کردستان عراق)، تهدید به مداخله نظامی را به اوج رساند. ناو جنگی «موریشس» (از نوع فریگیت) وارد شطالعرب شد و در نزدیکی مرزهای آبی ایران لنگر انداخت؛ اقدامی که به وضوح پیام تهدیدآمیز برای دولت و ملت ایران داشت.
ارتش و مردم در کنار هم
در چنین شرایطی، دولت مصدق و فرماندهان نظامی کشور، به سرعت وارد عمل شدند. فرماندهی دفاع از آبادان، قلب تپنده صنعت نفت ایران، به سرتیپ کمال سپرده شد؛ افسری که نامش به نماد مقاومت و شجاعت بدل شد. یگانهای ارتش ایران در شهرهای سراسر کشور رژه رفتند تا روحیه مردم را تقویت کنند و آمادگی نظامی را به رخ جهانیان بکشند.
در خوزستان، مردم داوطلبانه به کمک سربازان شتافتند؛ برخی برای حفر سنگر و برخی برای پشتیبانی لجستیکی. هزاران نفر از سربازان منقضی خدمت و نیروهای ذخیره، داوطلبانه به پادگانها بازگشتند تا دوباره مسلح شوند و در صورت نیاز، از خاک میهن دفاع کنند. این همبستگی ملی، جلوهای بینظیر از وحدت ایرانیان بود؛ وحدتی که حتی گروههای سیاسی رقیب را در کنار هم قرار داد.
رادیو تهران، به عنوان مهمترین رسانه آن دوران، نقش کلیدی در تقویت این شور ملی ایفا کرد. هر روز، گزارشهایی از آمادگی ارتش و مردم، همراه با سرود «ای ایران»، پخش میشد. روزنامهها تصاویر سربازان، فرماندهان و داوطلبان را منتشر میکردند و از قهرمانیهای آنان مینوشتند. تحلیلگران و اصحاب نظر در مصاحبهها و تفسیرها، به مردم اطمینان میدادند که ضعف نیروهای مسلح یا کمبود تجهیزات، مانع مقاومت نخواهد شد و اگر در شهریور ۱۳۲۰ ایران اشغال شد، دلیلش خیانت برخی سیاستمداران بود، نه بیغیرتی ملت.
این موج ملیگرایی، حتی به دانشگاهها و مدارس هم رسید. جوانان حزب توده، که تا پیش از آن شعار جهانوطنی سر میدادند، در این مقطع کنار سایر ایرانیان ایستادند و از سرتیپ کمال با عنوان «ژنرال خلق» یاد کردند؛ نشانهای از غلبه میهندوستی بر اختلافات ایدئولوژیک.
بحران آبادان و نقش سرتیپ کمال
در آبادان، اوضاع حساستر از هر جای دیگر بود. سرتیپ کمال، فرمانده نظامی شهر، با قاطعیت اعلام کرد که اگر ناو انگلیسی موریشس کوچکترین حرکتی برای تعرض انجام دهد، ظرف پنج دقیقه آن را غرق خواهد کرد. او به مردم اطمینان میداد که توپخانه ساحلی و خمپارهاندازهای ایرانی آمادهاند و فاصله ناو تا ساحل به حدی کم است که امکان مانور برای انگلیسیها وجود ندارد.
این سخنان، که از رادیو و روزنامهها بازتاب مییافت، سرتیپ کمال را به چهرهای مقاوم بدل ساخت. حتی روایتهایی از داوطلب شدن خلبانان نیروی هوایی برای عملیات انتحاری علیه ناو انگلیسی در فضای رسانهای آن روزها مطرح شد؛ اگرچه واقعیت تاریخی این ادعاها محل تردید است و بیشتر رنگ و بوی تبلیغاتی و حماسی دارد.
یکی از نکات کلیدی که در سخنان سرتیپ کمال و دیگر فرماندهان مطرح میشد، ضعف تاریخی نیروی دریایی ایران بود. پس از اشغال ایران در شهریور ۱۳۲۰، بخش عمدهای از ناوگان دریایی کشور توسط متفقین مصادره یا غرق شد و پس از جنگ، تنها چند کشتی مینروب چوبی و فرسوده به ایران بازگردانده شد. این تجربه تلخ، به ملت ایران آموخت که بدون نیروی دریایی قوی، نمیتوان از منافع ملی در خلیج فارس دفاع کرد.
همزمان با تهدیدات نظامی و اقتصادی، مردم ایران آمادگی خود را برای کمک مالی به دولت اعلام کردند. کارمندان و مدیران بسیاری حاضر شدند موقتاً از دریافت حقوق و مزایا صرفنظر کنند تا دولت در تأمین هزینههای دفاعی دچار مشکل نشود. این موج حمایت مردمی، دولت مصدق را بر آن داشت که در پیامی رادیویی، به مردم اطمینان دهد خزانه دولت خالی نیست و توصیه کند با صرفهجویی و مصرف محصولات داخلی، به خودکفایی کشور کمک کنند.
مصدق تأکید کرد: «تا یک کشور خودکفا نشود، نخواهد توانست در برابر زورگوییهای خارجی ایستادگی کند و واقعاً حاکمیت ملی داشته باشد.» این پیام، به یکی از شعارهای محوری جنبش ملی ایران بدل شد.
اگرچه فضای آن روزها آکنده از شور و هیجان بود و بسیاری از روایتهای حماسی در خاطره جمعی ملت ایران ثبت شده، اما بررسی اسناد و روزنامههای دوره نشان میدهد که برخی جزئیات، مانند عملیات کامیکازه یا تهدیدهای دقیقهای سرتیپ کمال، بیشتر جنبه تبلیغاتی و نمادین داشت و در منابع رسمی به این شکل نیامده است. با این حال، اصل ماجرا—یعنی آمادگی ملی، حمایت گسترده مردمی، نقش محوری ارتش و ارتقای جایگاه مصدق و فرماندهان نظامی—کاملاً مستند و مورد تأیید تاریخنگاران است.
در نهایت، بریتانیا که از واکنش قاطع ملت و دولت ایران و همچنین ملاحظات سیاسی بینالمللی آگاه شده بود، از اقدام نظامی مستقیم صرفنظر کرد. ناو موریشس بدون هیچ اقدام تعرضی از شطالعرب خارج شد و تلاشهای لندن برای بازپسگیری کنترل نفت ایران، به شکست انجامید.