جواد غرق خون، ما را از مالک به داوود رساند/آسیبی که بازیگر میگوید و مسئول کتمان میکند

تیر ترکش اخبار حوادث این روزها همه را زخمی کرده است. از قتلهای ناموسی و درگیریهای خیابانی تا سرقتها و جرایم سنگین کیفری. باندهای قاچاق و دزدیهای سرگردنه و بدتر از همه کشتن برای هیچ. از دست رفتن در اتفاقات ساده روزمره. نابودی زندگی برای موضوعی که حتی به ذهن آدمی خطور نمیکند.
جواد عزتی در دانشگاه سوره فارغالتحصیل شد و کار حرفهای خود را در سال ۱۳۷۵ با تئاتر آغاز کرد. او در دههٔ ۱۳۸۰ با حضور در سریالهای مهران مدیری از جمله قهوه تلخ (۱۳۹۱–۱۳۸۹) بهعنوان بازیگر کمدی به شهرت رسید.
عزتی در چند فیلم پرفروش نظیر ماجرای نیمروز (۱۳۹۵)، اکسیدان (۱۳۹۵)، لاتاری (۱۳۹۶)، آینه بغل (۱۳۹۶) و هزارپا (۱۳۹۷) که تا مدتی رکورددار پرفروشترین فیلم ایران بود، ایفای نقش کرد. در سال ۱۴۰۰، او در مجموعهٔ زخم کاری و فیلم مرد بازنده به کارگردانی محمدحسین مهدویان ظاهر شد. عزتی تمساح خونی (۱۴۰۲) را کارگردانی و در آن بازی کرد و برایش نامزد سیمرغ بلورین بهترین کارگردانی و بهترین بازیگر مرد جشنواره فیلم فجر شد.
این کارنامه به تنهایی گویای هنرعزتی نیست. او بازیگری است که حتی اگر رفتارهای مشترکی در نقشهای خود داشته باشد میتواند مخاطب را از دنیای یک فیلم به دنیای دیگری انتقال دهد.عزتی نه تنها در طول سالها خلاف جهت شنا کرده و از کمدی به سمت درام رفته است بلکه بازیهای درام او به مراتب چهره ماندگارتری از او فراهم ساخته است.
بیشتر بخوانید: سندرم اتللو هذیانی از کف خیابانها تا سینما / چرا نهادها سکوت میکنند؟
زمانی که نقش مالک در زخم کاری را بازی میکرد، جانی آدم کشی بود که برای پول و قدرت دست به هر کاری زده بود. او در نهایت در فصل پایانی این سریال همسر باردار خود را به قتل رساند. تا مدتی مخاطب از رفتار مالک سرگیجه داشت. نه میتوانست او را مجرمی بالفطره قلمداد کند و نه میتوانست او را قهرمانی بداند که در بین شغالها و کفتارها گیر افتاده است و برای زنده ماندن تلاش میکند.
ذهن مالک را هیچ کس نمیخواند و به همین دلیل زخم کاری با وجود ضعفهایی که داشت برای مخاطب جذاب بود و در لیست پرفروشهای نمایش خانگی قرار گرفت.مالک با چهره یک مرد ایرانی جدی و سختی کشیده، قد و قوارهای کاملاً معمولی جذابیت خود را مدیون همان بازی زیرپوستی خود است.
اما این روزها او در نقش داوود اشرف ظاهر شده است. بازی عزتی در این نقش بیشتر شبیه زیستن زندگی تلخ داوود است تا یک سریال برای نمایش خانگی. با هر زخمی که روزگار به تن او وارد میکند، مخاطب زخمهای خود را یادآور میشود. بخشهایی از سریال به حدی واقعی است که به مستند نزدیک میشود. داوود هق هق میکند همان طور که مالک می گریست.
اما هیچ کس حاضر نیست گریه او را بشنود. حتی زمانی که به وکیل و معشوق خود اعتماد میکند از اعتماد او سوءاستفاده میشود همان طور که از اعتماد مالک سوءاستفاده می شد. وکیل به دنبال حقیقت است اما رفتارش ما را از او متنفر و در مقابل به داوود رها شده و بیپناه علاقهمند میسازد.
بیشتر بخوانید: «وحشی» داستان واقعی قاتلی که هنوز زنده است/جواد عزتی در نقش مایکل اسکوفیلد ایران
یکی از نقدها به بازی جواد عزتی در این فیلم، نماهای متعدد از عریان بودن اوست. اما ما فرض را بر این میگذاریم که کارگردان سریال، هومن سیدی از این عریانی پیامی به ما دارد. عریانی متهم به نکردهها. عریانی آماده به تحمل زخمهای جان فرسا.داوود با چشمهای بهت زده، ترسیده، گریسته، عاشق شده و فریبنده با مخاطب سخن میگوید. لازم نیست موسیقی ترسناکی ضمیمه شود تا ترس از چشمهای او خوانده شود. شاید از فاخرترین بخشهای بازی عزتی همان نگاههای ترسیده او به رفتار جامعه است. بازی بازیگران دیگر نیز در خدمت انتقال آن چیزی است که داوود به خاطر آن سوژه یک فیلم شده است.
جواد عزتی به سادگی توانسته مالک را از ذهن ما پاک کند و به جای جذب مخاطب با قر کمر و الفاظ مستهجن، زخمهای عمیق زندگی را نشانمان بدهد.
همان زخمها و آسیبهایی که شاید مسئولان کتمان کنند اما هست. هر روز در پیرامون من و شما جریان دارد. قتلها، شکنجهها، دروغها، فریب برای زنده ماندن و فریب برای دزدیدن زندگی انسانی دیگر. انتقام، کینه، عشقهایی برآمده از نفرت ونفرتهای برآمده از توهم دوست داشتن. پناه بردن به حباب شکننده زندگی و مهمتر از همه تنهایی و ناامیدی.
داوود اشرف در سریال وحشی که بر مبنای داستان زندگی علی اشرف پروانه ساخته شده است، واگویی همان تنهایی است همان ایستادنهای طولانی زیر دوش آب گرم همان نخوابیدنها که از روزی به روز دیگر منتقل میشود، همان هراس از ضربههای کاری، همان واهمه از بی آبرویی و همان دلشکستگی از ضربههای کاری کسانی که انتظارش را نداشتی.
و کدام یک از ما چنین روزهایی را از سر نگذراندیم. ترانه شروین حاجی زاده برای سریال وحشی میگوید از من فرار کن. اما این داوود اشرف نیست که همه باید از او بگریزند. در مقابل جامعه است که وحشی، خودخواه و با هزاران نقاب حتی فرد خطاکرده را فراری میدهد.
«تو ساقهای ، تو ریشهای. هم گندمی هم تیشهای
تو سازهای از سر و خون، هم آهنی هم آدمی
من اما خالیِ تو پر از سیاهیِ تو.»
در فصل اول، سریال وحشی تصویری دقیق، از جامعه در شکل مواجه با خطای انسانی را تشریح کرد. جواد عزتی ضربههای چاقو را بر سر و صورت خود پذیرفت تا به مخاطب یادآور شود که این دردها مشترک است. هر چند که بازی شود.