نقد و بررسی سریال «Dept. Q»؛ یک تریلر جنایی تاریک و تماشایی

سریال «اداره کیو» (Dept. Q) که اقتباسی از رمانهای پرفروش نویسنده دانمارکی، «یوسی آدلر-اولسن»، است، تماشاگر را به دنیایی سرد، مرموز و نفسگیر از جنایت، وجدان، تباهی و نجات میبرد. این سریال با محوریت پلیسی اخراجشده و پروندههای فراموششده، نمایشی است از جنبههای تیره روح انسان، پیچیدگیهای روانشناختی و رنجهای پنهانی که در پس چهرهها و لباسهای رسمی پنهان میشوند. سریال در اسکاتلند روایت میشود، اما با حفظ حالوهوای گوتیک و مالیخولیایی اسکاندیناوی، بهخوبی حس و حال شمال اروپا را منتقل میکند.
کارآگاهی با چهرهای کلاسیک در دنیایی معاصر
بازیگر اصلی این مجموعه، متیو گود است که بهخاطر چهرهاش که بهعنوان «نجیبزادهی مدرن» شناخته میشود، سالها در نقشهای تاریخی ظاهر شده است. از سریالهایی چون «تاج»، «دانتون ابی» و فیلم «بازگشت به برایدزهد» گرفته تا دهها پروژه دیگر، چهره و وقار گود همواره او را به سمت نقشهای تاریخی سوق داده است.
با این حال، «اداره کیو» فرصتی منحصربهفرد برای او فراهم کرده تا در نقشی امروزی و تاریک ظاهر شود؛ نقشی که او با شور و اشتیاق تمام آن را پذیرفته و به نظر میرسد سالها در انتظارش بوده است.
گود در این سریال نقش کارل مورک را ایفا میکند؛ کارآگاهی زخمخورده، خودخواه و متکبر که رفتارهای نسنجیدهاش باعث مرگ یک مأمور جوان و معلولیت دائمی همکارش میشود. گلولهای نیز از گردن خود مورک عبور میکند و او را از نظر فیزیکی و روانی دچار شوک میکند. پس از حادثه، او به مرخصی طولانی فرستاده میشود؛ فرصتی ناخواسته برای مواجهه با مفاهیمی چون مرگ، گناه و شکنندگی زندگی انسانی.
مورک پس از بازگشت به اداره پلیس، با استقبال سرد و بیاعتنایی همکارانش مواجه میشود. او به ریاست یک بخش تازهتأسیس به نام «اداره کیو» منصوب میشود؛ واحدی که مسئول رسیدگی به پروندههای قدیمی و حلنشده است. هدف اصلی ایجاد این بخش، بیشتر بهبود وجهه عمومی پلیس بحرانزده ادینبرو است تا حل واقعی معماهای قدیمی. جالب آنکه دفتر کار مورک در زیرزمین نمور و تاریک اداره قرار دارد؛ مکانی که بهنوعی استعارهای است از وضعیت روحی و حرفهای او.
به مرور، مورک تیمی از افراد خاص و حاشیهنشین را گرد خود جمع میکند؛ از جمله یک کارآموز به نام رز (با بازی لیا بیرن) که از یک فروپاشی روانی در حال بهبود است و میخواهد از کارهای دفتری فاصله بگیرد. همکار قدیمی او، بازرس هاردی (جیمی سیوز) که از روی تخت بیمارستان او را همراهی میکند، و اکرم سلیم (الکسی مانولوف)، پناهجوی سوری و افسر سابق پلیس که در انتخاب اولین پرونده نیز نقش دارد: ناپدید شدن مرموز و چهار ساله وکیل جوانی به نام مریت لینگارد (کلوئی پیری).
در کنار روایت اصلی، سریال بخشهایی از داستان مریت را نیز در قالب فلشبک به تصویر میکشد؛ داستانی که هرچند در مرز تماشای آزارگرایانه حرکت میکند، اما هرگز از آن عبور نمیکند. فضاهای بسته، موقعیتهای خفقانآور و بازیهای روانی، از بیننده میطلبد که برخی صحنهها را با احتیاط تماشا کند. سرعت روایت در «اداره کیو» آگاهانه کند و آرام است. اما این کندی نه از سر ضعف، بلکه برای توسعه شخصیتها و عمیق شدن در لایههای روانشناختی آنهاست. نتیجه، سریالی است که با صبر و دقت، بیننده را به جهان تیره و پرتنش خود فرو میبرد. از گم شدن یک گردنبند گرفته تا کتکخوردگی خشونتآمیز، فساد اداری، زندگی خطرناک در روستاهای دورافتاده، و آسیبهای عاطفی و جسمی، مجموعهای از تمهای تاریک و انسانمحور بهخوبی در کنار هم قرار گرفتهاند.
بازی متیو گود بهعنوان کارآگاهی خشن، بدبین و در عین حال شکننده، نقطه اوج این سریال است. حضور بازیگران مطرحی چون مارک بونار در نقش رئیس نگرانکننده لینگارد و کلی مکدونالد در نقش رواندرمانگر پلیس، دکتر اروینگ، نیز کیفیت بازیگری را تضمین کردهاند. فیلمنامه که توسط چاندنی لاخانی و استیون گرینهورن نوشته شده، بهخوبی خشم و طعنههای مورک را بازتاب میدهد و در عین حال به مخاطب اجازه میدهد که هم از تندخوییهای او لذت ببرد و هم نسبت به همکارانش که آرزوی حذف او را دارند، همدلی نشان دهد. اداره کیو با نگاهی عمیق به زخمهای پنهان بشر، فساد نهادینهشده و تنهایی انسان مدرن، توانسته است روایتی هوشمند، منسجم و درگیرکننده خلق کند. طراحی صحنه تاریک، استفاده از فضاهای تنگ و زیرزمینی، موسیقی وهمآلود و فیلمبرداری سرد و سنگین، همگی در خدمت ساخت دنیایی هستند که تماشاگر را وامیدارد نفس در سینه حبس کند و هر لحظه آماده یک چرخش ناگهانی در داستان باشد.
در نهایت، «اداره کیو» نمونهای موفق از ترکیب تریلر روانشناختی با درام جنایی است. این سریال نهتنها علاقهمندان به داستانهای کارآگاهی را راضی خواهد کرد، بلکه مخاطبانی را که به دنبال روایتی عمیق و شخصیتمحور هستند نیز جذب میکند. داستانی تلخ اما پرکشش، با بازیهایی قوی، فیلمنامهای دقیق و فضاسازی استادانه، که تماشای آن هرچند گاه ناراحتکننده است، اما تجربهای لذتبخش و متفاوت محسوب میشود.