شهیدی که شجاعتش زبانزد بود

شهیدی که شجاعتش زبانزد بود
 کرج - ایرنا - شهید " سید شهاب الدین افتخاری" از جمله رزمندگان و فرماندهان نظامی دفاع مقدس بود که حتی شجاعت او در میان سربازان دشمن بعثی زبانزد بود.

به گزارش ایرنا ، شهید "سیدشهاب‌الدین افتخاری" هنوز حلقه ازدواج به دست داشت که حلقه‌های خونین شهادت را بر گردن گرفت؛ فرمانده‌ای که در ۲۰ سالگی هم "سید داماد" و هم "سید شهید" لقب گرفت .

اسیر عراقی می گفت که این رزمنده ایرانی در میان سربازان عراقی شناخته شده بود ؛ او بسیار شجاع و نترس به دل دشمن می زد.

این شهید بزرگوار سال ۱۳۴۲ در روستای پراچان شهرستان طالقان در خانواده‌ای روحانی و مذهبی دیده به جهان گشود. پدرش سید علی افتخاری از معتمدین منطقه بود و شهاب‌الدین از کودکی در فضایی آکنده از عشق به اهل‌بیت (ع) پرورش یافت. حضور در مراسم عزاداری امام حسین (ع) چنان در وجودش نهادینه شد که راه زندگی‌اش را به سوی حسینی‌شدن و شهادت هدایت کرد.
شهید افتخاری تحصیلات خود را تا مقطع اول دبیرستان در رشته علوم انسانی ادامه داد. در دوران راهنمایی با شجاعتی کم‌نظیر در تظاهرات ضد رژیم شاه شرکت کرد و در درگیری با طرفداران شاه، فریاد "مرگ بر شاه" را سر داد که منجر به ضرب و شتم او شد. این روحیه انقلابی، نشان‌دهنده غیرت دینی و پایبندی به آرمان‌های اسلامی او از همان نوجوانی بود.

شهیدی که شجاعتش زبانزد بود

عشق به جبهه و پیوستن به سپاه

با آغاز جنگ تحمیلی در سال ۱۳۵۹، شهادت دوست صمیمی‌اش، شهید "شیخ زین‌الدین ملا محمدی"، نقطه عطفی در زندگی او شد. با اشتیاقی وصف‌ناشدنی به پادگان الغدیر اصفهان اعزام شد و پس از آموزش‌های نظامی، راهی جبهه سوسنگرد گردید. عشق به شهادت چنان در وجودش شعله می‌کشید که حتی تاریخ تولد شناسنامه‌اش را تغییر داد تا بتواند زودتر به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآید.

شهید افتخاری در اوج جوانی ازدواج کرد؛ اما عروسی‌اش متفاوت بود. لباس دامادی‌اش، لباس فرم سپاه بود و به جای حنابندان، گفت: "حنای دست من، خون من است که دست و سر را نگین خواهد کرد. " او عروسی را نه برای تشریفات، بلکه برای ثواب و اطعام مومنان می‌خواست.

شهیدی که شجاعتش زبانزد بود

فرماندهی در عملیات خیبر و شهادت

در سال ۱۳۶۲، به عنوان فرمانده گردان در عملیات خیبر شرکت کرد. در جزیره مجنون، با وجود اصابت گلوله به پایش، از میدان نبرد خارج نشد و تا آخرین لحظه فرماندهی کرد. سرانجام، تیری کالیبر بزرگ، همانند تیری که اباعبدالله الحسین (ع) را به شهادت رساند، او را نیز به خاک افکند و به آرزوی دیرینه‌اش شهادت در راه خدا رسید. پیکر مطهرش در جزیره مجنون آرام گرفت و یادش در دل‌های مردم طالقان و همرزمانش جاودانه شد.

شهید افتخاری به معنای واقعی کلمه "مرد نماز اول وقت" بود. همرزمانش نقل می‌کنند حتی در سخت‌ترین شرایط جبهه، هنگام اذان، تمام فعالیت‌های نظامی را متوقف می‌کرد و به نماز می‌ایستاد. همیشه یک جلد قرآن کوچک همراه داشت و هر شب قبل از خواب، حداقل یک صفحه تلاوت می‌کرد. در مراسم مذهبی روستا پیشقدم بود؛ چه در هیئت‌های عزاداری محرم که با اشک و سوز مداحی می‌کرد چه در جشن‌های ولادت ائمه که با شور خاصی شرکت می‌جست.

صریح‌اللهجه بود، اما نه از روی تعصب بلکه با استدلال محکم. یک بار در جلسه‌ای در سپاه که برخی درباره ادامه جنگ تردید داشتند، با استناد به فرمایشات امام خمینی (ره) گفت: "جنگ ما تا شکست کامل صدام ادامه دارد، حتی اگر به خانه‌هایمان هم رسید! " در محیط روستا هم اگر کسی حرف نادرستی می‌زد، با ادب، اما محکم پاسخ می‌داد. معتقد بود سکوت در برابر باطل، خیانت به اسلام است.

با اینکه نظامی بود اما مثل یک فرهنگی دغدغه کتاب داشت. یک بار شنید در کتابخانه روستا کتاب‌های مشکوک وجود دارد، همان شب نامه‌ای به مسئول کتابخانه نوشت و خواستار بررسی شد. دوستانش می‌گویند همیشه می‌گفت: "جنگ ما فقط با تفنگ نیست، با قلم هم هست. " حتی در جبهه، یک کتابخانه کوچک از کتب مذهبی و انقلابی راه انداخته بود تا رزمندگان در فرصت‌ها مطالعه کنند.

با اینکه فرمانده گردان بود، اما در برخورد با پدر و مادرش چنان با ادب رفتار می‌کرد که گویی یک نوجوان است. یک بار در مرخصی، مادرش از او خواست کاری انجام دهد، با اینکه خیلی خسته بود، بلافاصله گفت: "چشم مادرجان! " و انجام داد. به بزرگان روستا هم همین احترام را داشت؛ همیشه اول سلام می‌کرد، در مجالس پایین‌تر می‌نشست، و در محضر آنها کم‌حرف می‌زد.

همچنین با اینکه می‌توانست از امکانات سپاه استفاده کند، اما زندگی‌اش بسیار ساده بود. در مرخصی‌ها، همان لباس‌های ساده روستایی را می‌پوشید. یک بار به او پیشنهاد شد برای سخنرانی به تهران برود، گفت: "نه، من همان خطبه‌های ساده خودم را در بین رزمندگان می‌خوانم کافی است. "

در روستا معروف بود به "سید کمک‌کار". هرکس مشکلی داشت، پیش او می‌آمد. از کمک در کارهای کشاورزی گرفته تا حل اختلافات خانوادگی. در جبهه هم همین روحیه را داشت؛ گاهی شب‌ها به جای دیگران نگهبانی می‌داد تا آنها استراحت کنند.

این ویژگی در تمام رفتارش مشهود بود. همیشه می‌گفت: "من زنده‌ام تا شهید شوم. " حتی در نامه‌هایش به خانواده می‌نوشت: "برایم گریه نکنید، بلکه برایم صلوات بفرستید که به آرزوی دیرینهام رسیدم. "

این ویژگی‌ها باعث شده بود حتی دشمنان هم به او احترام بگذارند. یک اسیر عراقی بعدها تعریف کرده بود: "ما از صداقت و شجاعت این فرمانده ایرانی در شگفت بودیم. "

خاطره‌ای به یادماندنی

پدرش تعریف می‌کرد: وقتی برای اولین بار از جبهه بازگشت، گوسفندی برای سلامتی‌اش قربانی کردم اما برادر کوچکش سید تاج‌الدین گفت: 'او خودش در راه خدا قربانی خواهد شد و سرانجام، در آخرین اعزام، وقتی او را از زیر قرآن رد کردم، دیگر برنگشت.

استان البرز یا سرزمین اقوام ایرانی پنج هزار و ۲۵۰ شهید دفاع مقدس ، ۱۳۲ شهید مدافع حرم وتعدادی شهید امنیت تقدیم آرمانهای والای نظام اسلامی کرده است.

این استان دارای ۱۴ هزار و ۷۵۰ جانباز و یک هزار و ۵۶ آزاده دفاع مقدس است.

استان البرز این روزها با پیش بینی تمهیدات لازم در تدارک برگزاری کنگره پنج هزارو۵۰۰ شهیدی است که تقدیم آرمان های انقلاب داشته و این کنگره فرصتی بی نظیر برای ادای دین به این عزیزان است.

استان البرز قرار است در مهرماه ۱۴۰۴ کنگره پنج هزار و ۵۰۰ شهید دفاع مقدس و مدافع حرم خود را برگزار کند؛ از آنجاکه ترویج فرهنگ، ایثار و شهادت یکی از مهم‌ترین و شاخص‌ترین پدیده‌های فرهنگی است این کنگره می‌تواند موجب ارتقای فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه شود که خبرگزاری جمهوری اسلامی ذره ای دراین زمینه با ارایه اخبار از زندگی نامه شهدای این استان ادای دین داشته است .

برای بررسی تازه‌ترین اخبار استان‌ها، به خوشه خبر سر بزنید

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها