به گزارش خبرنگار کتاب ایرنا، نویسنده در رمان «دیوار ابدی برلین»، نمایی روشن از زندگی واقعی خانوادهای در شرایط دشوار اقتصادی را به تصویر میکشد. روایت ساده و جذاب این رمان داستان زندگی پسر جوانی است که با شکست اقتصادی پدرش مواجه میشود. داستان از زبان اول شخص و توسط پسر جوان روایت میشود و در نتیجه چنین ساختاری این فرصت برای نویسنده ایجاد میشود تا روایت را به نگاهی مردمشناسانه و مستندگونه نزدیک کند و از آسیبهایی که فقر برای یک خانواده به همراه دارد، بگوید.
شخصیتپردازیها در رمان، واقعگرایانه، چندلایه و انسانی است. نویسنده با پرهیز از قضاوت یا تیپسازی، شخصیتهایی خلق میکند که در عین سادگی، پیچیدگیهای عاطفی و روانی خود را دارند. این رمان اثری است صادق، زنده و تاثیرگذار؛ روایتی از زخمهای خاموش و دیوارهای ناپیدای میان آدمها برای خوانندگانی که به ادبیات اجتماعی معاصر، داستانهای خانوادگی و روایتهای روانشناختی علاقهمندند.
خانواده موضوع این رمان برای اینکه پدر دستگیر نشود، از تهران فرار و به شکل مخفیانه در اصفهان و شیراز زندگی میکنند. در این مسیر پسر خانواده دستگیر میشود، در روزهای بازداشت زمان مناسبی برای مرور گذشته خود پیدا میکند و رمان اینگونه پیش میرود.
قسمتی از متن کتاب
فشار سرد دستبند هر لحظه بیشتر میشود و حلقۀ فلزیاش تنگتر. به احمدی میگویم: «نمیشه بازش کنی؟» با سرمیگوید نه. دو قدم جلوتر میگویم: «نمیشه دستبندو از جلو ببندی؟ کتفم داره میشکنه.» جواب نمیدهد، انگار حرفی نزده باشم. راهروی کلانتری غلغله است. صداها به هم میپیچند. به سقف کوتاه راهرو میخورند و دوباره برمیگردند سمت دهان صاحبشان. دو طرف راهرو، یک ردیف نیمکت فلزی سبزرنگ به دیوار پیچ شده. احمدی دستش را میگذارد روی شانهام و مجبورم میکند بنشینم روی شرقیترین قسمت نیمکت. کناردستم مرد میانسالی، با سربازِ وصلشده بهش، بیحوصله نشسته. قیافۀ مرد میانسال، با سبیل مشکی پرپشتی که لب بالاییاش را پوشانده و سرطاسش، به خلافکارهای قدیمی میرود. احمدی دستش را از روی شانهام برنداشته. جای دستش سنگینی میکند. تمام وزنش را روی شانهام حس میکنم. دلم میخواهد بهش بگویم «دستتو بردار»، ولی چیزی نمیگویم. روی نیمکتِ روبهرو زنی بهم زل زده. نگاهش برایم آشناست. فقط پیشانی و چشمانش را میبینم. نمیتوانم تمرکز کنم کجا و کِی این نگاه را دیدهام. نیمتنههایی تندوباعجله از جلوی چشمانم رد میشوند...
رمان «دیوار ابدی برلین» نوشته دانیال رجبی در قطع رقعی و جلد شومیز و کاغذ بالکی در ۱۵۰ صفحه بهار ۱۴۰۴ توسط انتشارات نریمان منتشر شد.