مصلحت برتر از نگاه امام(ره) انسجام جامعه اسلامی است/ مردم و جامعه ستون دین هستند

مصلحت برتر از نگاه امام(ره) انسجام جامعه اسلامی است/ مردم و جامعه ستون دین هستند
 تهران - ایرنا - همزمان با سی‌وشمین سالروز ارتحال مردی سیاستمدار که ۴۶ سال قبل جهان را به تماشای تصویر تازه‌ای از سیاست ایران واداشت، در گفت‌وگو با حجت‌الاسلام والمسلمین مرتضی جوادی آملی به این موضوع پرداختیم که مصلحت در نگاه امام خمینی(ره) و نحوه حکمرانی ایشان چه جایگاهی داشت؟

رئیس «بنیاد بین‌المللی علوم وحیانی اسراء» با این مقدمه که ابعاد مصلحت‌ در نگاه امام(ره) موضوع بسیار حساسی است و باید به موازات حقیقت پیش‌ رود تا به درستی مورد واکاوی قرار گیرد، از فرصت ناکافی امام(ره) برای حکمرانی می‌گوید و اینکه مرحوم امام(ره) به درستی مصلحت و حقیقت را مد نظر قرار داده است.

امام(ره) در کتاب «کشف الاسرار» عنوان می‌کنند که برای حکومت یا اداره جامعه به هیچ چیزی غیر از فقه و شرع نیازی نیست، اما در دوره حکومت به مسأله مهم «تشخیص مصلحت نظام» می‌رسد. این تغییر چگونه صورت گرفت؟

درباره پرسشی که در باب مسأله فقه و بحث تشخیص مصلحت نظام مطرح شد، باید دانست که دستگاه عظیم و جامع فقه عهده‌دار اداره امور جامعه اسلامی و امت اسلام است؛ به معنی واضح‌تر فقه همه موضوعاتی را که به مسائل اجتماعی، سیاسی و مباحث اخلاقی، تربیتی و نظایر آن باز می‌گردد، احکام آنها و همچنین آنچه را که به این ابعاد مختلف جامعه مربوط است، راهبری می‌کند.

از این رهگذر یکی از شئونی که دستگاه فقه برای اداره این مجموعه می‌سازد دستگاه تشخیص مصلحت است؛ این دستگاه در مقابل فقه قرار ندارد، بلکه فقه عهده‌دار شکل‌یابی آن چیزی است که جامعه را به وجه بهتر و صحیح‌تر اداره می‌کند، بنابراین اگر امام(ره) در کتاب کشف‌الاسرار فرمودند اداره جامعه به چیزی غیر از فقه نیاز ندارد و در دوره حکومت نیز مسأله تشخیص مصلحت نظام را به میدان آورد، باید دانست این نهاد که اکنون به همین عنوان در مجموعه قانون اساسی و نظام اسلامی ما لحاظ شده است، به عنوان یکی از شئونی است که فقه اسلامی آن را بنیان می‌گذارد و مقاصد و اهدافی را که برای این جریان وجود دارد به درستی معرفی می‌کند.

برای فقیهی چون امام(ره)، انسجام جامعه اصل بود یا اجرای حدود و قوانین الهی و شرعی به هر قیمتی؟

یکی از پرسش‌هایی که در زمینه حکمرانی مطرح می‌شود، این است که در دوره ۱۰ ساله حاکمیت امام(ره) وحدت و انسجام جامعه برای ایشان یک اصل اساسی و عمده بوده است یا اجرای حدود و قوانین الهی و شرعی؟ در پاسخ باید گفت این دو با هم تعارضی ندارند. اگر ما جامعه را به اهداف بلند اسلام آشنا کنیم و این معنا برای جامعه روشن شود که احکام، قوانین و ضوابط و معیارهایی که از ناحیه شرع مقدس برای جامعه تعریف می‌شود، در جهت صلاح و کمال جامعه است و البته جامعه این معنا را احساس کند، هرگز جامعه مسأله قانون، شرع و احکام الهی را در مقابل خود نخواهد دید.

البته باید این معنا را هم اذعان کرد که اول جامعه اسلامی ما به لحاظ فکری و فرهنگی آماده این حد از احکام، قوانین و ضوابط اسلامی نبوده است، دوم اینکه این احکام و قوانین هم در گذشته قبل از انقلاب به صورت فردی تدوین شده بود و حکم نظام اجتماعی و سیاسی خوب روشن نبود و در حقیقت ما احکام را در حد احکام فردی داشتیم. بنابراین دو ملاحظه قابل توجه وجود دارد؛ اگر از یک سو فقه ما از سطح فردی به سطح فقه اجتماعی و حکومتی تبدیل می‌شد و از سوی دیگر جامعه یک رشد فرهنگی و تعالی فکری و فرهنگی پیدا می‌کرد و مصالح احکام و مقاصدی را که برای احکام وجود دارد به درستی می‌دیدند، هرگز این قوانین و فتاوای انجام شده در حوزه شرع را در مقابل خود نمی‌دیدند، بلکه با آنها همسو بودند.

صاحبنظران حوزه علمیه هم در این ایام همین نظر را داشتند؟

برخی از بزرگان حوزه علمیه قم، مسأله تقدم مباحث فرهنگی را بر مباحث سیاسی مطرح می‌کردند و می‌گفتند انقلاب اگر زودرس اتفاق بیفتد ممکن است ثمر و بهره لازم را نداشته باشد به هرحال متأسفانه این تقابلی که بین اصل انسجام و وحدت جامعه از یک سو و عمل به قوانین و شرع از سوی دیگر احساس می‌شود، دچار این دو نقیصه عمده است و البته نیازمند به یک فقه برخاسته از پایه‎های‌ اصیل، سنتی و فقه جواهری اما با رویکردی اجتماعی و حاکمیتی. علاوه بر این نیازمند آشنایی با مقاصد احکام و اهدافی است که برای دین معرفی شده تا جامعه به این مسأله وقوف و آشنایی لازم را پیدا کند.

جنابعالی اشاره کردید که امام(ره) فرصت حکمرانی کامل نداشت با این احوال به درستی مصلحت و حقیقت را مد نظر قرار می‌داد. منظور این است که آیا دوره زعامت و رهبری امام(ره) به اندازه‌ای نبود که عصاره حکمرانی یا فقاهت او در عرصه جامعه جاری شود؟ اگر چنین فرصتی مهیا بود، چه برآیندی قابل پیش‌بینی بود؟

یکی از مسائل بسیار مهم و اساسی در فضای حکمرانی این است که مصلحت تا چه حدی با حقیقت همسو و مطابق است؟ پاسخ آن است که بسیار به ندرت اتفاق می‌افتد تمام آنچه که حقیقت است در مقام عمل هم مصلحت باشد و حاکمیت اسلامی و حکومت اسلامی بخواهد حق را آنگونه که هست عمل کند زیرا با مصالح امت اسلام در تضاد نیست.

گاهی اوقات عمل به برخی از احکام به جهت نبود شناخت لازم یا نبود زمینه‌هایی که برای تحقق آن حکم وجود دارد و امثالهم، اجرای حقیقت به درستی امکان‌پذیر نیست و اگر حاکمیت بخواهد بر آن پافشاری کند چه‌بسا با مصالح عامه امت اسلام، جامعه و حکومت هم سازگار نباشد. فلذا این طور نیست که به لحاظ تعارض، مصلحت در مقابل حقیقت قرار داشته باشد بلکه در مقام تزاحم گاهی اوقات اگر بخواهد به حقیقت عمل شود یک سلسله مصالحی را ممکن است نادیده بگیرد و باعث چالش‌هایی جدی در عرصه حکمرانی برای امت اسلامی بشود. امام(ره) در یک شرایطی زمام امر را به دست گرفت که از یک سو دشمنان خارجی در شکست این حکومت و عدم موفقیت آن مصمم بودند و از سوی دیگر همچنان نهادهای پیشین و طاغوتی که از قبل وجود داشتند در این امر با دشمنان بیرونی همدست بودند.

از جهتی دیگر هم توان و درک مناسب برای یک نوع حکمرانی شایسته هنوز ایجاد نشده بود و قدرت و تجربه لازم برای یک حکومت جدید مهیا نبود. جهات فراوانی وجود داشت که طبیعی بود گاهی اوقات این مصلحت با حقیقت تطابق نداشته باشد. در واقع اینطور نبود که امام(ره) بخواهند حقیقت را کنار بزنند و مصلحت‌اندیشی کنند؛ نه! ایشان به دنبال مصلحت‌اندیشی نبودند بلکه تلاش‌ داشتند تا آنجا که ممکن بود بر حقیقت اصرار ورزند و اگر دیدند اصرار بر حقیقت بعضاً منافاتی با مصالح امت اسلام و حاکمیت اسلامی ندارد گاهی اوقات و بعضاً از آن صرف‌نظر می‌کردند.

نمونه‌ای خاطرتان هست که امام(ره) بنا بر توازن میان حقیقت و مصلحت یکی از این دو تصمیم را انتخاب کرده باشند؟

مسأله حج به عنوان یکی از ارکان دین و از واجبات دینی است، اما مادامی که امام(ره) احساس کردند انجام عمل حج در حقیقت نوعی همراهی با جریان خاصی در آن زمان است، این حقیقت و امر اصیل الهی را محدود کردند و مصلحت را این طور تشخیص دادند که جامعه فعلاً به حج نرود یا بسیاری از مصالح و موارد دیگر که این مسأله در رفتار و تصمیم‌گیری‌های امام وجود داشت. بنابراین برای اینکه اهداف کلی نظام اسلامی و مقاصد عالیه اسلام به درستی پیاده شود، گاهی اوقات حکومت و حکمرانی مجبور به نادیده گرفتن احیاناً حق یا موقتاً عمل نکردن به آن خواهد بود تا مسأله وحدت، انسجام، یکپارچگی و کلیت نظام و کیان حکومت باقی بماند.

با این اوصاف در فرمایش امام تضاد وجود نداشت.

همین‌طور است. این طور نبود که در فرمایش ایشان تضاد وجود داشته باشد و گاهی حقیقت و گاهی مصلحت را در نظر بگیرند بلکه اگر اینها از یک منظر برتر دیده شود، در چنین فرضی، حقیقت هم بعضاً قربانی می‌شود، لیکن قربانی شدن حقیقت به معنای این است که مصالح عامه اسلام که آن هم یک حقیقت برتر است به جای خود محفوظ بماند.

جناب‌عالی اشاره کردید مصلحت و حقیقت باید به موازات هم پیش بروند. در تعریفی کوتاه، به نظر شما، از دیدگاه امام(ره) مصلحت کدام و حقیقت کدام است و مبنای تشخیص اینکه امروز باید بر اساس مصلحت عمل کرد، چیست؟

در بررسی این نکته که از منظر امام(ره) مصلحت برتری که ایشان دنبال می‌کرد و همه مصالح را زیرمجموعه آن مصلحت مورد توجه قرار می‌داد کدام است، باید به این نکته اشاره کنم که امام(ره) معنای وحدت امت اسلام و جامعه اسلامی را به طور کامل در اظهارات‌ و عملکردشان داشتند. یکی از مسائلی که ایشان به عنوان یک رکن از ارکان موفقیت این انقلاب و نظام اسلامی مطرح می‌کردند، این بود که سعی داشتند وحدت جامعه حفظ شود و به رغم اختلاف‌هایی که در ظاهر وجود داشت به انسجام و یکپارچگی این وحدت توجه دهند.

اگر اسلام باشد و احکام اسلام مطرح باشد و اگر جامعه وجود داشته باشد اما جامعه آن وحدت و انسجام انسانی و اسلامی را نداشته باشد، قطعاً این موفقیت حاصل نخواهد شد بنابراین مصلحت برتر حفظ وحدت جامعه اسلامی است و اگر این وحدت در رده برتر و بالاتر حفظ شود، تلاش این وحدت بر آن است که نظام را در حوزه مسائل قانونی، احکام، حقوق و فقه حفظ کند.

وقتی که این وحدت از دست رفت و شخصیت‌های اصیل کشور با اتهام‌های ناروا از صحنه خارج شدند و دیگرانی که توان معرفتی و اعتبار اجتماعی آنها در حد لازم نیست، به میدان می‌آیند، طبیعی است که آن وحدت شکسته خواهد شد و وقتی وحدت شکسته شود، اهداف دیگر هم بالطبع از دست خواهند رفت، بنابراین به نظر می‌رسد آن چیزی که امام بر آن تأکید داشت و عامل موفقیت ایشان در ایجاد انقلاب، تأسیس آن و همچنین حفظ و نگاهداشت آن بود، مسأله وحدت اسلامی است.

مسأله جمهوریت در این میان چه تأثیری داشت؟

البته که این وحدت در یک نظام سیاسی شکل یافته در قالب جمهوریت ظاهر می‌شود و امام به مسأله جمهوریت بهای دینی و اسلامی دادند. ایشان جمهور را به عنوان یک رکن جامعه از منظر سیاسی تلقی نکردند، بلکه وحدت را به عنوان یک رکن اسلامی و الهی دانستند و به جمهوریت به عنوان یک حقیقتی که با کنار اسلام قرار گرفتن معنا، روح و رایحه اسلامی خواهد گرفت توجه کردند، بنابراین جمهوری اسلامی یک ابداع، نظر جدید و خلاقیت فکری امام(ره) از این منظر است که وقتی جامعه اسلامی در کنار یک انسجام و وحدت عامه قرار بگیرند، اسلام را با همه وجود پذیرایند و این جمهوریت رنگ اسلام پیدا خواهد کرد، همان‌طور که اگر اسلام رنگ جمهوریت پیدا کند، امکان تحقق و ماندگاری خواهد داشت.

در مواجهه با جامعه اسلامی ایران، به نظر شما بالاترین مصلحتی که امام(ره) دنبال می‌کرد، چه بود؟

با کاوش در متن فقه و دانش فقه و فقاهت این معنا روشن می‌شود که توجه فقاهت همواره به جامعه، امور مختلف جامعه و شئون گوناگون آن حتی مسأله سیاست است، به گونه‌ای که مدام می‌توان در عمده مسائل فقهی این معنا را به تمامه یافت که فقاهت پیوسته به حیات اجتماعی و وضعیت، اعتدال، عدالت، صحت و سلامت جامعه توجه دارد و با اموری که سبب آزار و اذیت جامعه شود یا آن را مورد ظلم، تبعیض و فساد و امثالهم قرار دهد، مبارزه خواهد کرد. به عبارت دیگر فقه دو بال دارد؛ یک بال در جهت اثباتی که احکامی را برای تثبیت موقعیت جامعه اسلامی برقرار می‌کند و بال دیگر در جهت احکام سلبی که اجازه نمی‌دهد این وحدت و انسجام از یک سو و مباحث اخلاقی، تربیتی و سیاسی اسلامی شایسته از سوی دیگر آسیب ببینند. از این‌رو همواره این حقایق در متن فقه وجود دارد.


به این ترتیب و پیش از آنکه به مصلحت‌ از منظر امام(ره) اشاره کنید، آیا می‌توان ردّ این کارکرد فقه را پیش از انقلاب اسلامی و در مسأله‌ای مثل صدور فتوای تحریم تنباکو از سوی آیت‌الله میرزا سید محمدحسن حسینی شیرازی جست‌وجو کرد؟

تا قبل از جریان انقلاب اسلامی و نظامی که امام خمینی(ره) برپا کرده‌اند، این معنا چندان بارز و آشکار نبود و فقط در برخی از مسائل کلان، فقه وارد میدان می‌شد مثل همین مسأله تحریم تنباکو یا امثال آن، ولیکن چون فقه به حکومت نرسید و از جایگاه فقه حکومت حکمرانی نداشت، طبعاً این‌گونه مسائل دیده نمی‌شد.

بعد از انقلاب اسلامی چطور؟

بعد از انقلاب اسلامی و بعد از آنکه بنا شد فقه عهده‌دار باشد، به نظر می‌رسد ۱۰ تا ۲۰ درصد از جریان فقاهت آن هم فقاهت اصیلی که شایسته حکمرانی است نمایان شد، زیرا همان‌طور که پیش‌تر هم عرض کردم، یک فقه فردی داریم، یک فقه اجتماعی و یک فقه سیاسی. فقه ما هنوز به درستی به مسائل اجتماعی نرسیده است تا به یک فقه سیاسی جهانی که بتواند معادلات جهانی را هم مورد ارزیابی قرار دهد. گرچه در متن فقه، اهل بیت علیهم‌السلام مبانی و اصولی را به جا نهاده‌اند، اما این دستگاه فقه عملاً در این‌گونه مسائل حضور و بروز چندانی ندارد و نتوانسته خودش را در این سطح وارد کند. بنابراین گرچه فقه ذاتاً به مباحث اجتماعی، سیاسی و نظایر آن می‌پردازد، اما فقه رایج به جهت دور بودن از جریان حکومت و اینکه حکومت ذاتاً خودش را با یک صورت‌بندی جدید و مدرنی که در نظام‌های حکمرانی جدید مطرح است هماهنگ می‌کند، طبعاً آن بهره لازم از فقه برده نمی‌شود.

در نگاه فقیهی چون امام(ره) که نظامی نو تأسیس کرده است، قوام قدرت این نظام در چیست؟

بدون تردید قدرت یک حاکمیت و جریان حکمرانی برخاسته از مردم است و به تعبیر علی‌بن ابی‌طالب(ع) مردم عماد و ستون حتی دین هستند. این‌گونه که حضرت در نهج‌البلاغه فرمودند مردم و جامعه ستون دین هستند؛ البته ستون اجتماعی و سیاسی دین. بنابراین قدرت از جایگاه مردم است، اما در نظام‌های اسلامی تلاش می‌شود مردم با فرهنگ، باور و اعتقاد به احکام اسلامی در صحنه حضور داشته باشند، نه اینکه معاذالله بی‌اعتقاد به باورهای فرهنگی و اصیل الهی و اسلامی باشند.

در نظام‎های مدرنیته، بنا بر این است که مردم هر تصمیمی گرفتند همان پایه قدرت باشد و قدرت بر مبنای آن، حاکمیت خود را اعمال کند؛ البته این تا چه حدی قابل عمل خواهد بود بحث دیگری است، اما در نظام‌های مدرن تلاش می‌شود حکمرانی، آنچه را که مردم می‌خواهند اصل قرار دهد و حاکمیت نیز همان را بپذیرد، اما در وضعیتی که امام(ره) این انقلاب را بنا نهادند چون باورشان این بود که جامعه ما اسلامی است و مردم ما با همه وجود احکام اسلام، حِکم اسلام، اخلاقیات و امور تربیتی اسلام و مسائلی از این دست را باور و به آن اعتقاد دارند و درست می‌دانند، بنابراین تلاش‌شان این بود که مردم را با مسائل حقوق، احکام، حِکم و مسائل اجتماعی و امثالهم دین بیش از گذشته آشنا کنند و مردم در جایگاهی قرار بگیرند که اراده و خواست آنها همان خواست قدرت الهی و احکام الهی باشد.

البته اینکه در این رابطه تا چه میزان موفق بوده‌اند جای بحث زیادی دارد و بخش قابل توجهی هم به عملکرد حکمرانان و حاکمان و نوع نگاهی که به این مسأله دارند مربوط می‌شود که بعضاً مردم را در جایگاه اصلی قرار نمی‌دهند و به آن جمهوریت و اصلی که به عنوان پایه اساسی یک نظام است بهای لازم را نمی‌دهند و لذا مردم هم طبعاً و متأسفانه از این جهت که احساس ضعف می‌کنند نسبت به مسائل دینی هم اهتمام لازم را به خرج نمی‌دهند و به وجه مستقیم قوانین توجه نمی‌کنند. بنابراین به نظر می‌رسد در پاسخ به این سؤال باید گفت قدرت یک نظام از جامعه بر می‌خیزد، اما یک نظام که خود را نظام دینی می‌داند سعی بر این دارد که احکام الهی را که از جایگاه فقاهت و تفقه در دین‌ زاده می‌شود به عنوان یک باور الهی برای جامعه تبیین کنند و مردم خواسته‌ها و اراده‌شان را از این منظر مطرح کنند.

در این ایام که مصادف با سی و ششمین سالگرد ارتحال امام خمینی(ره) است، با نگاهی به تصویر سیاسی تازه‌ای که به واسطه حضور ایشان در کشورمان رونمایی شد به چه امید دارید؟

امیدوارم احکام نوینی را که ایشان آوردند و صحنه‌ای را که از سیاست در جهان باز کردند به درستی شناخته شود و زوایای این نوع از حکمرانی و حکومت آنگونه که شایسته است برای جامعه تبیین شود و به‌رغم بدگویی‌ها یا کج‌سلیقگی‌ها و کج‌فکری‌هایی که در این رابطه انجام می‌شود تا اندیشه امام و این انقلاب را بعضاً زیر سؤال ببرد، جا دارد افرادی که با هوشمندی نظام سیاسی امام(ره) را دنبال کردند، این مسائل را به درستی ملاحظه کنند.

برای اخبار جامعه و اجتماعی خوشه خبر کلیک کنید

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها