خانه‌هایی خالی از هیاهوی کودکانه؛ انتخاب یا اجبار؟

خانه‌هایی خالی از هیاهوی کودکانه؛ انتخاب یا اجبار؟
 تهران- ایرنا- دیگر خبری از خانه‌های پرجمعیت دیروز نیست. حالا خانواده‌های ایرانی هر روز بیشتر به سمت تک‌فرزندی یا بی‌فرزندی می‌روند؛ روندی نگران‌کننده که آمارها آن را تأیید و روایت‌ها آن را توضیح می‌دهند. این گزارش روایتی است از دلایل پنهان پشت انتخابی که روزگاری بدیهی بود: «بچه‌دار شدن».

در روزگاری نه‌چندان دور، فرزندآوری یکی از ارکان بنیادین هویت خانوادگی در جامعه‌ ایرانی به‌شمار می‌رفت. خانواده‌هایی با سه، چهار یا حتی پنج فرزند، تصویری آشنا در کوچه‌ها و محله‌ها بودند اما امروز، چشم‌اندازی دیگر پیش روی ماست: خانه‌هایی با یک فرزند یا حتی بی‌فرزند. روندی آرام اما پیوسته که اینک به واقعیتی اجتماعی بدل شده و نهاد خانواده را به مرحله‌ای نوین وارد کرده است؛ مرحله‌ای که نمی‌توان با خوشبینی به آن نگاه کرد بلکه آن را می‌بایست به عنوان زنگ خطری دانست که بسیاری از مناسبات را تغییر خواهد داد.

خانه‌هایی بی‌صدای کودکانه؛ انتخاب یا اجبار؟

ایرانِ کم‌فرزند؛ زنگ خطری که سال‌هاست به صدا درآمده

طبق آخرین گزارش مرکز آمار ایران نرخ باروری کلی (تعداد فرزندانی که یک زن در سن باروری به‌طور متوسط به دنیا می‌آورد) در سال ۱۴۰۲ به حدود ۱.۶ فرزند به ازای هر زن رسیده است، در حالی که این رقم برای حفظ جمعیت در وضعیت پایدار باید حداقل ۲.۱ فرزند باشد. این یعنی جامعه ایران به‌سوی پیری جمعیت و کاهش نسل آینده در حرکت است.

براساس داده‌های همین مرکز بیش از ۲۵ درصد خانواده‌های شهری در ایران تک‌فرزند هستند و حدود ۱۰ درصد بدون فرزند زندگی می‌کنند. در کلان‌شهرهایی مانند تهران این رقم حتی از میانگین ملی نیز بالاتر رفته و نشان از الگوی تازه‌ای در سبک زندگی دارد.

دولت‌ها تلاش‌هایی برای تشویق فرزندآوری داشته‌اند از طرح‌های حمایتی مالی گرفته تا بسته‌های سلامت باروری اما همه این تلاش‌ها نتوانسته است سدی مؤثر در برابر روندی باشد که ریشه‌های آن عمیق‌تر از آن است که با تبلیغ یا حمایت مستقیم قابل تغییر باشد.

در واقع مساله فقط به پول ختم نمی‌شود. در دل هر زوجی که تصمیم می‌گیرد که فرزندی نداشته باشد یا تک‌فرزند داشته باشد مجموعه‌ای پیچیده از دلایل اقتصادی، روانی، فرهنگی، اجتماعی و حتی شخصی نهفته است. در این گزارش، سراغ برخی از این خانواده‌ها رفته‌ایم؛ افرادی که سال‌ها از ازدواجشان گذشته اما همچنان یک فرزند دارند یا بدون فرزند زندگی می‌کنند. این گفت‌وگوها شاید تصویری واقعی‌تر از ماجرا به دست دهد؛ تصویری دورتر از سیاست‌گذاری‌های کلان و نزدیک‌تر به زندگی روزمره مردم.

چرا خانواده‌ها می‌گویند «یکی» هم زیاد است؟

نازنین، ۴۲ ساله / فوق‌لیسانس جامعه‌شناسی / ۱۴ سال ازدواج / بدون فرزند

نازنین به عنوان زنی که ۱۴ است ازدواج کرده در خصوص فرزندآوری می‌گوید: «من و همسرم هیچ‌وقت احساس نکردیم که نبود بچه خللی در رابطه‌مون ایجاد کرده. از اول هم هر ۲ مخالف آوردن فرزند بودیم. نه از سر خودخواهی از سر واقع‌بینی. وقتی آدم خودش امنیت روانی نداره چطور می‌تونه برای یه موجود دیگه امنیت بسازه؟ از طرف دیگه مسئولیت فرزند خیلی سنگینه. من آدمی هستم که دوست دارم مسئولیت‌هایی رو قبول کنم که از پسش بربیام.»

کاوه، ۴۵ ساله / مهندس عمران / ۱۸ سال ازدواج / یک فرزند ۱۰ ساله

کاوه به عنوان فردی که مهندسی عمران خوانده در همین مورد می‌گوید: «همسرم خیلی اصرار داشت که فرزند دوم هم داشته باشیم اما واقعیت اینه که من از پسش برنمی‌اومدم. هزینه مدرسه، خوراک، تفریح، آموزش، همه‌چیز سنگین شده. نمی‌تونم بچه‌ای داشته باشم که حسرت امکاناتی که بچه اولم داره توی دلش بمونه. خودم از یه خانواده شلوغ اومدم، البته که اون زمان همه‌چیز ساده‌تر بود. حالا بچه دوم یعنی استرس بیشتر فشار اقتصادی بیشتر و احتمالاً آینده مبهم‌تر.»

مهسا، ۳۹ ساله / دکترای روان‌شناسی / ۱۱ سال ازدواج / بدون فرزند

مهسا دکترای روانشناسی خوانده و ۱۱ سال است که ازدواج کرده. او در مورد فرزندآوری می‌گوید: «بارها ازم پرسیدن چرا بچه نمیاری اما واقعیت اینه که من از کودکی‌ام فقط ترس و اضطراب یادم میاد. نمی‌خوام یه بچه دیگه توی این ترس بزرگ بشه. از نظر روانی آمادگی مادری ندارم. شغلم باعث شده بدون روتوش ببینم چطور خانواده‌ها با فرزندانشون رفتار می‌کنن چطور مشکلات خانوادگی نسل به نسل منتقل می‌شن. من انتخاب کردم که این زنجیره رو قطع کنم. این انتخاب ساده‌ای نیست. البته که صادقانه‌ترین کاریه که تونستم بکنم.»

خانه‌هایی بی‌صدای کودکانه؛ انتخاب یا اجبار؟

علی، ۴۴ ساله / کارشناس ارشد اقتصاد / ۱۵ سال ازدواج / یک فرزند ۷ ساله

علی با یک فرزند در خصوص فرزندآوری می‌گوید: «راستش رو بخوای از همون بچگی هم برام عجیب بود که چرا باید حتماً بچه‌دار شد. وقتی ازدواج کردیم همسرم علاقه داشت تجربه مادر شدن رو داشته باشه و منم موافقت کردم. الان که پدر شدم بیشتر از همیشه حس می‌کنم مسئولیت پدر بودن چه بار سنگینیه. مخصوصاً وقتی امنیت شغلی نداری نگران آینده‌ای و با این قیمت‌ها نمی‌دونی چطور باید به بچه‌ات امید یاد بدی.»

آرزو، ۴۱ ساله / لیسانس ارتباطات / ۱۱ سال ازدواج / یک فرزند ۷ ساله

آرزو دارای لیسانس ارتباطات و کارمند با یک فرزند دیدگاهش را اینگونه بیان می‌کند: «موانع بسیاری در مسیر فرزندآوری وجود دارد از مسائل اقتصادی گرفته تا حس ناامنی و نازایی، خیلی از زوج‌ها به دلیل مشکلات اقتصادی و معیشتی تمایلی به فرزندآوری ندارند، عده‌ای نیز به شرایط زندگی در کشوری فکر می‌کنند که امنیت روانی به لحاظ تامین نیازهای اولیه از جمله آب و برق وجود ندارد. از سوی دیگر بمب اطلاع‌رسانی از اخبار خوب تا اخبار تلخ، امنیت اجتماعی ما را هدف گرفته و یک نوع ناامنی ایجاد کرده است، هجوم خبرهای بد از جنس حوادث.»

او در ادامه توضیح می‌دهد: «همه آنچه گفتم منِ مادر را نگران فرزند خود کرده و به این فکر می‌کنم که با چنین وضعیتی یک فرزند کافی است. هر چند به شخصه دوست دارم فرزند دیگری داشته باشم بنا به دلایل مختلف. یکی از این دلایل این است که نمی‌خواهم دخترم در آینده‌ای که ترسناک است، تنها باشد؛ وجود یک خواهر یا برادر در کنار او هم به من و هم به او آرامش می‌دهد اما این در حالی است که خیلی از زوج‌ها به رغم تمایل به فرزندآوری دچار نازایی شدند آن هم بعد از کرونا، خیلی از زوجین با مصرف انواع داروهای نازایی، صاحب فرزند نشده حتی دچار بیماری‌های مختلف شده و سلامتی عمومی خود را از دست دادند و به این نتیجه رسیدند که قید فرزند را برای همیشه بزنند.»

سمیرا، ۴۱ ساله / فوق‌لیسانس هنر / ۱۳ سال ازدواج / یک فرزند ۹ ساله

سمیرا می‌گوید: «اگر بخوام صادق باشم، بعد از به دنیا اومدن دخترم تا مرز افسردگی پیش رفتم. فشار اجتماعی، بی‌خوابی، نداشتن حمایت روانی، خستگی مدام… مادر بودن توی فرهنگ ما یعنی فداکاری مطلق بی‌هیچ توقعی. منم همین کار رو کردم اما نابود شدم. حالا که بهترم ترجیح می‌دم انرژی‌ام رو صرف رشد همین یه دختر کنم. اینکه بگیم زن موفق کسیه که ۲ تا بچه بزرگ کرده به نظرم حرف تاریخ گذشته‌ست.»

خانه‌هایی بی‌صدای کودکانه؛ انتخاب یا اجبار؟

رضا، ۴۷ ساله / دکترای مدیریت / ۱۶ سال ازدواج / بدون فرزند

رضا در پاسخ به اینکه نظرش در مورد فرزندآوری چیست؟ اظهار می‌دارد: «ما از اول تصمیم گرفتیم که بچه نداشته باشیم. یه جور سبک زندگیه که شاید برای همه قابل درک نباشه. من معتقدم فرزندآوری تصمیم شخصیه و باید با آگاهی باشه. خیلی از دوستانم بچه‌دار شدن چون جامعه ازشون انتظار داشت یا خانواده‌هاشون فشار آوردن. ما اما گفتیم نه چون می‌خواستیم روی کار، سفر، یادگیری، خودشناسی تمرکز کنیم. حالا خیلی‌ها می‌گن خودخواهی کردیم.»

صدای خاموش سیاست‌ها، فریاد بلند واقعیت‌ها

این روایت‌ها، تنها گوشه‌ای از واقعیتی‌ست که در بافت اجتماعی شهرهای امروز ایران جریان دارد. زوج‌هایی با تحصیلات بالا، سال‌ها زندگی مشترک و در نهایت یا بدون فرزند مانده‌اند یا به یک فرزند بسنده کرده‌اند. افزایش روزافزون خانواده‌های تک‌فرزند یا بی‌فرزند در ایران، نه تنها یک بحث جمعی بلکه بازتاب مجموعه‌ای از واقعیت‌های اجتماعی، اقتصادی و روانی است. زوج‌هایی که از فرزندآوری امتناع کرده‌اند.

نکته قابل‌ توجه اینجاست که هیچ‌کدام از این زوج‌ها از روی ناآگاهی یا تنبلی این انتخاب را نکرده‌اند. اتفاقاً بیش از دیگران به مسائل فکر کرده‌اند و تصمیم گرفته‌اند که سبک زندگی متفاوتی داشته باشند.

سیاست‌های تشویقی دولت‌ها، بدون درک عمیق از بسترهای فرهنگی و روانی این تصمیم‌ها راه به جایی نمی‌برند. برای خروج از این چرخه باید به جای نسخه‌پیچی‌های سطحی، صدای واقعی خانواده‌ها را شنید. تنها در آن صورت است که فرزندآوری می‌تواند به انتخابی آزادانه، انسانی و امیدوارانه بدل شود، نه باری سنگین و ناخواسته.

جدیدترین اخبار علم و فناوری خوشه خبر کلیک کنید

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها