رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خط قرمزها و مواضع سخت است

رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خط قرمزها و مواضع سخت است

 تهران-ایرنا- سفیر اسبق ایران در ونزوئلا و نمایندگی ژنو در گفت و گو با ایرنا می‌گوید: ذات مذاکرات به‌گونه‌ای است که فراز و فرود زیادی دارد. نمی‌توان گفت اگر کشوری موضع سختی اتخاذ کرد، حتماً به معنای رسیدن مذاکرات به بن‌بست است. این موضوع به‌ویژه درباره‌ مذاکرات ایران و آمریکا صادق است. این نوع مذاکرات معمولاً فراز و فرودهای زیادی دارند و تابع مؤلفه‌های مختلفی هستند.

به گزارش سیاست خارجی ایرنا، مذاکرات غیرمستقیم جمهوری اسلامی ایران و ایالات متحده در پنجمین ایستگاه خود امروز جمعه دوم خرداد ماه به رم، پایتخت ایتالیا رسیده است. مذاکراتی که این بار همدر محل رزیدانس سفیر سلطنت عمان در این کشور اروپایی و با حضور و میانجی گری وزیر خارجه عمان صورت خواهد گرفت. این مذاکرات در سایه اصرار مقام های آمریکایی بر ضرورت توقف غنی سازی در داخل ایران، وضع دور جدیدی از تحریم های واشنگتن علیه تهران و هشدار جمهوری اسلامی ایران نسبت به اقدام نظامی رژیم اسرائیل علیه تاسیسات هسته ای ایران برگزار می شود. حاشیه و متن هایی که هرکدام از ظرفیت بالایی برای تحت تاثیر قرار دادن روند پیش رو میان تهران و واشنگتن برخوردار هستند.

با «مصطفی اعلایی» سفیر اسبق ایران در ونزوئلا و نمایندگی ژنو درباره چند و چون این مذاکرات و چالش های پیش‌روی هیات های مذاکره کننده ایران و آمریکا گفت و گو کردیم.

رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خط قرمزها و مواضع سخت است

ما شاهد برگزاری دور پنجم مذاکرات میان ایران و ایالات متحده هستیم. مذاکراتی که به نظر می رسد فضای بدبینی بر آن بیش از چهار دور قبل حاکم شده است. فکر می کنید چه مسائلی منجر به سخت تر شدن روند مذاکرات شده است؟

مذاکرات ایران و آمریکا واقعاً با مذاکرات سایر کشورها تفاوت دارد. ایران و آمریکا دارای روابط بسیار پیچیده و اختلافات عمیقی هستند که این اختلافات حدود ۴۷ یا ۴۸ سال قدمت دارد. اختلافاتی شدید که پل زدن میان آن‌ها کار ساده‌ای نیست.

از سوی دیگر، ذات مذاکرات به‌گونه‌ای است که فراز و فرود زیادی دارد. نمی‌توان گفت اگر کشوری موضع سختی اتخاذ کرد، حتماً به معنای رسیدن مذاکرات به بن‌بست است. این موضوع به‌ویژه درباره‌ مذاکرات ایران و آمریکا صادق است. این نوع مذاکرات معمولاً فراز و فرودهای زیادی دارند و تابع مؤلفه‌های مختلفی هستند.

یکی از این مؤلفه‌ها، وضعیت داخلی آمریکاست. در آمریکا، درباره ایران اجماع نظر وجود ندارد و در نتیجه، برای جلب نظر برخی جناح‌ها—چه میانه‌رو و چه تندرو—ممکن است افرادی مانند ویتکاف یا ترامپ برخی دیدگاه‌ها و مسائل را مطرح کنند که از دید ما سخت‌گیرانه به نظر می‌رسند.

مذاکرات دارای نوسانات طبیعی است و نشان دادن خطوط قرمز الزاماً به معنای پافشاری نهایی بر آن‌ها در جریان مذاکرات نیست. ممکن است این خطوط قرمز صرفاً برای گرفتن امتیازات بیشتر مطرح شوندعلاوه بر این، مسئله‌ی اسرائیل نیز مطرح است. بحث غزه و فشارهایی که اسرائیل از طریق لابی‌های خود می‌تواند بر دولت ترامپ وارد کند، از جمله عواملی است که اجازه نمی‌دهد ترامپ یا ویتکاف موضع نرمی اتخاذ کنند. ممکن است این فشارها مستقیماً از طرف نتانیاهو یا به طور کلی از وضعیت موجود در غزه ناشی شود و آن‌ها را وادار به گرفتن مواضع سخت کند.

در جمع‌بندی باید گفت که مذاکرات دارای نوسانات طبیعی است و نشان دادن خطوط قرمز الزاماً به معنای پافشاری نهایی بر آن‌ها در جریان مذاکرات نیست. ممکن است این خطوط قرمز صرفاً برای گرفتن امتیازات بیشتر مطرح شوند، نه برای توقف یا شکست مذاکرات.

دولت ایالات متحده می گوید راهی جز توقف غنی سازی صفر در ایران وجود ندارد البته پیش از این گفته شده بود که این موضع حداکثری پشت در اتاق مذاکره است اما به نظر می رسد که تیم ویتکاف بر این امر تاکید ویژه دارد. در چنین شرایطی آیا این مساله می تواند مذاکرات را به بن بست بکشاند؟

بعضی از کشورها—در واقع همه کشورها—در مذاکرات، شگردهای خاص خود را دارند. چه در مذاکرات دوجانبه و چه چندجانبه، هر کشوری تلاش می‌کند در ابتدا بالاترین سطح خواسته‌هایش را مطرح کند. هدف از این کار آن است که در سایه این خواسته‌ کلان، بتواند سایر خواسته‌های خود را نیز بیان کرده و در نهایت با طرف مقابل به توافق برسد.

اما رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خط قرمزها و مواضع سخت است؛ مسائلی که در صورت فراهم بودن فضای «داد و ستد»، امکان عبور از آن‌ها وجود دارد. به عبارت دیگر، هر کشوری تلاش می‌کند در برابر امتیازی که می‌دهد، امتیازی نیز دریافت کند تا از این مسیر بتواند به توافق نهایی برسد. بنابراین، این‌که استیو ویتکاف خط قرمزی تعیین کرده، لزوماً به معنای بن‌بست در مذاکرات نیست. نکته‌ مهم در این مذاکرات آن است که به نظر می‌رسد هر دو طرف، به دلایل مختلفی—که در این مجال نمی‌توان به‌تفصیل وارد آن‌ها شد—تمایل به رسیدن به توافق دارند.

رسیدن به توافق همواره مستلزم مواجهه با خط قرمزها و مواضع سخت است؛ مسائلی که در صورت فراهم بودن فضای «داد و ستد»، امکان عبور از آن‌ها وجود دارد. از طرف آمریکا، یکی از دلایل این تمایل، برنامه‌ مهار چین است. خاورمیانه و به‌ویژه منطقه‌ خلیج فارس یکی از عرصه‌هایی است که چین سعی دارد در آن نفوذ کرده و ظرفیت‌ها را به نفع خود مصادره کند. از این رو، ترامپ در تلاش است تا با کنترل وضعیت در خاورمیانه، دست چین را از این منطقه کوتاه کند، و این هدف مستلزم رسیدن به توافقی با ایران است.

از طرف دیگر، ایران نیز به دلایلی—که بخشی از آن‌ها به وضعیت داخلی کشور برمی‌گردد—تمایل دارد که توافقی با آمریکا حاصل شود؛ توافقی که ضمن حفظ اصول و مواضع کشور، بتواند منجر به رفع تحریم‌ها شود و در نهایت شرایط اقتصادی و سیاسی کشور را بهبود بخشد.

به نظر می رسد که هرچند کشورهای عربی منطقه خلیج فارس خواهان تشدید تنش در منطقه میان ایران و آمریکا نیستند اما در دیدار ترامپ از عربستان تاکید کردند که مساله غنی سازی در داخل ایران یا باید برای همه کشورهای منطقه باشد یا در ایران نیز غنی سازی صفر حاکم شود. فکر می کنید ایده کنسرسیوم هسته ای منطقه ای می تواند مورد توافق همه بازیگران منطقه ای قرار بگیرد و ایران چه نقطه نظری در این خصوص خواهد داشت؟

بحث کنسرسیوم، یک موضوع بسیار فنی است که واقعاً باید کارشناسان تخصصی در مورد آن اظهارنظر کنند. اما آنچه مسلم است این است که ایران به هیچ وجه نمی‌خواهد بپذیرد که تجهیزات، توانایی‌ها، مهارت‌ها، و تکنولوژی غنی‌سازی‌اش را از خاک کشور خارج کند یا در اختیار کشورهای دیگر قرار دهد.

یکی از مدل‌های قابل‌قبول از کنسرسیوم می‌تواند به این صورت باشد که ایران بتواند تجهیزات، توان فنی و مهارت‌های خود را در داخل کشور حفظ کند و در عین حال، با کشورهای دیگر در زمینه‌هایی مانند بهره‌برداری، ساخت یا فروش به‌صورت مشترک مشارکت داشته باشد. چنین مدلی می‌تواند قابل بررسی و مذاکره باشد. اما اگر مفهوم کنسرسیوم به گونه‌ای باشد که ایران نتواند این توانمندی‌ها را در خاک خود نگه دارد، بعید به نظر می‌رسد که ایران آن را بپذیرد.

البته راه‌های دیگری نیز برای رسیدن به توافق در زمینه غنی‌سازی وجود دارد. اینکه بخواهند غنی‌سازی را «به صفر برسانند»، نیازمند توضیح در مورد جزئیات است. به نظر می رسد یکی از گزینه‌های مدنظر طرف مقابل می‌تواند تعلیق غنی‌سازی باشد. تعلیق به معنای توقف کامل نیست، بلکه اقدامی موقتی است که پیش‌تر نیز در گذشته سابقه داشته است.

تعلیق می‌تواند یکی از گام‌های مدنظر طرف مقابل باشد، به‌ویژه اگر طرف مقابل نیز در مقابل، برخی تحریم‌ها را بردارد یا کاهش دهد. بنابراین، یکی از معانی و راهکارهای «به صفر رساندن» غنی‌سازی می‌تواند همین تعلیق موقت و مشروط باشد که در قالب یک توافق متقابل و گام‌به‌گام اجرا شود. البته که در چند روز اخیر وزیر خارجه ایران به زبانی این گزینه را رد و تاکید کرده که غنی سازی در ایران ادامه پیدا خواهد کرد.

اگر مفهوم کنسرسیوم به گونه‌ای باشد که ایران نتواند این توانمندی‌ها را در خاک خود نگه دارد، بعید به نظر می‌رسد که ایران آن را بپذیرد. تیم ایران و شخص وزیر خارجه می گویند نسبت به جدیت و اراده طرف امریکایی برای رسیدن به توافق دچار تردید شده اند. فکر می کنید تیم ترامپ در حصول توافق با تهران جدیت دارد یا به دنبال فرصت دادن به دیپلماسی و سپس اقناع افکار عمومی برای استفاده از سایر گزینه ها است؟

به نظر نمی‌رسد که ترامپ، این مذاکرات را صرفاً به عنوان ابزاری برای خرید زمان یا اقناع افکار عمومی، با هدف آماده‌سازی زمینه برای استفاده از گزینه‌های دیگر—مانند اقدام نظامی—در نظر گرفته باشد.

با توجه به روندی که ترامپ در پیش گرفته، به‌ویژه سفر هفته‌ی گذشته‌اش به ریاض و دیدار با سه کشور عربستان، قطر و امارات، به نظر می‌رسد که هدف او از حضور فعال‌تر در منطقه، دادن رنگ و بوی اقتصادی و تجاری به خاورمیانه است. در واقع، هدف او تبدیل منطقه به بستری برای توسعه، تجارت و کسب سود اقتصادی است.

کسب سود، سرمایه‌گذاری و توسعه اقتصادی به هیچ‌وجه با جنگ، تنش و درگیری نظامی سازگاری ندارد. بنابراین، با توجه به این رویکرد اقتصادی که ترامپ در منطقه دنبال می‌کند، بعید به نظر می‌رسد که او بخواهد مذاکرات را تنها به عنوان یک تاکتیک برای توجیه یا زمینه‌سازی جهت استفاده از گزینه‌های نظامی در آینده مورد استفاده قرار دهد.

به نظر می رسد کشورهای اروپایی از نبود در مذاکرات هسته ای با ایران، ناراضی هستند و همزمان سرعت مذاکرات ایران با اروپا با مذاکرات ایران و امریکا هماهنگ نیست. فکر می کنید اروپایی ها در ادامه به چالشی برای مذاکرات ایران و آمریکا تبدیل خواهد شد؟ راه تبدیل کردن این بازیگران برای فرصتی در مسیر دیپلماسی چیست؟

اساساً اروپایی‌ها از این موضوع ناراحتی و نارضایتی دارند که توسط ترامپ در مسائل و موضوعات مهم جهانی کنار گذاشته شده‌اند. به عنوان مثال، در موضوعات مختلفی مانند بحران اوکراین و مسئله غزه، ترامپ توجه و اهمیت چندانی به اروپایی‌ها نداد و تلاش کرد آن‌ها را کنار بگذارد. قطعاً اروپایی‌ها در این زمینه‌ها ناراضی هستند و نمی‌خواهند در موضوع تحریم‌ها و به ویژه در بحث هسته‌ای، که بخش مهمی از امنیت اروپا محسوب می‌شود، کنار گذاشته شوند.

برای اروپا، مسئله هسته‌ای ایران دقیقاً به اندازه مسئله اوکراین اهمیت بالایی دارد و دوست ندارند در این موضوع حیاتی کنار گذاشته شوند. اگرچه تا کنون در برخی موارد کنار گذاشته شده‌اند، اما همچنان ناراضی‌اند. اروپایی‌ها در این زمینه یک اهرم فشار مهم در دست دارند که می‌توانند هم به ایران و هم به آمریکا نشان دهند در صورتی که آن‌ها را در مذاکرات کنار بگذارند، از این اهرم استفاده خواهند کرد. این اهرم همان «اسنپ‌بک» است که زمان استفاده از آن در حال نزدیک شدن است.

اهمیت حضور و مشارکت اروپایی‌ها به دلیل مسئله اسنپ‌بک و پیروی از تحریم‌های آمریکا بسیار بالاست، بنابراین باید آن‌ها را در جریان مذاکرات قرار داد و راضی نگه داشت. استفاده از مکانیزم اسنپ‌بک برای ایران تبعاتی دارد، بنابراین ایران می‌تواند راهکاری انتخاب کند که این چالش را به فرصتی تبدیل و اروپایی‌ها را راضی کند. یکی از این راهکارها این است که اروپایی‌ها را در جریان مذاکرات قرار دهد و به نوعی آن‌ها را شریک مذاکرات کند—البته نه شریک مستقیم، چون اصلاً صلاح نیست که به طور مستقیم در مذاکرات حضور داشته باشند—بلکه به گونه‌ای نتایج و پیامدهای مذاکرات را به کشورهای اروپایی منتقل کند.

وزیر خارجه می‌تواند سفرهایی به اروپا داشته باشد و ارتباطی مستمر و مؤثر برقرار کند تا اروپایی‌ها احساس کنند در جریان مذاکرات قرار دارند و نقش مؤثری ایفا می‌کنند. در دیپلماسی به این کار «شاتل دیپلماسی» گفته می‌شود. با استفاده از این روش، می‌توان اروپایی‌ها را راضی نگه داشت و آن‌ها را متقاعد کرد که به نحوی غیرمستقیم در مذاکرات مشارکت دارند. اهمیت حضور و مشارکت اروپایی‌ها به دلیل مسئله اسنپ‌بک و پیروی از تحریم‌های آمریکا بسیار بالاست، بنابراین باید آن‌ها را در جریان مذاکرات قرار داد و راضی نگه داشت.

فکر می کنید فاصله میان آمریکا و اسرائیل در پرونده هایی مانند ایران چقدر جدی است؟

این فاصله واقعی است و البته واقعاً بی‌سابقه است که آمریکایی‌ها اسرائیل را در بسیاری از پرونده‌های مهمی که الان مطرح است کنار گذاشته‌اند. نگاه ژئوپلیتیکی سنتی آمریکا همیشه بر این بوده که مرکز ثقل سیاست خاورمیانه‌ای‌اش روی اسرائیل متمرکز باشد، اما اکنون به نظر می‌رسد که مرکز ثقل سیاست خاورمیانه آمریکا به سمت ریاض و کشورهای خلیج فارس جابجا شده است، بدون توجه جدی به اسرائیل.

این مسئله به نظر من یک فرصت مهم برای ایران است؛ فرصتی که ایران می‌تواند این «مومنتوم» (momentum) را به نحوی مستحکم و پایدار کند. به عبارت دیگر، اگر اسرائیلی‌ها فعلاً از مسائل و تنش‌های خاورمیانه کنار گذاشته شوند، این موقعیت به نفع ایران خواهد بود.

به این ترتیب، اگر مذاکرات فراتر از موضوعات صرفاً رفع تحریم‌ها و غنی‌سازی پیش برود و حوزه‌های دیگری که میان ایران و آمریکا منافع مشترک ایجاد می‌کند، مثل حوزه انرژی، صنایع و سرمایه‌گذاری هم به سوژه گفت و گو میان دو طرف تبدیل شود، ایران می‌تواند از این فرصت استفاده کند.

چون اسرائیلی‌ها فعلاً از دایره تنش‌ها دور هستند، این فرصت به ایران اجازه می‌دهد مذاکرات را جامع‌تر و همه‌جانبه‌تر کند. اگر مذاکرات چنین جامع‌تر شود، به نظرم موضوع غنی‌سازی کم‌اهمیت‌تر خواهد شد، چرا که منافع مشترک میان ایران و آمریکا محور مذاکرات خواهد بود. همین منافع مشترک باعث می‌شود که آمریکایی‌ها دیگر روی مسئله غنی‌سازی پافشاری نکنند، به‌ویژه اگر اعتمادسازی میان دو کشور ایران و آمریکا صورت بگیرد. این اعتمادسازی نیز می‌تواند موجب شود که بحث غنی‌سازی از تمرکز اصلی مذاکرات خارج شود.

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها

از بین اخبار