سردبیر پیشین روزنامه رسالت در بخش نخست گفت و گو با «پروژه تاریخ شفاهی روزنامهنگاری و رسانه ایران» زندگی شخصی و مبارزاتی خود را در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی بیان کرد. کاظم انبارلویی در قسمت دوم صحبتهایش به فلسفه تاسیس روزنامه رسالت، توصیههای رئیس جمهور وقت به بانیان این روزنامه، بودجه رسالت، پربازتابترین مطلب این روزنامه و مواردی از این دست میپردازد.
چرا رسالت؟
هر موقع از تبریز به تهران میآمدم شب منزل آقای مرتضی نبوی میخوابیدم و صبح در جلسه شورای استانها شرکت میکردم. آقای نبوی عضو شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی در تهران و اهل قزوین بودند و از این طریق از پیش با هم آشنا بودیم. یک شب گفت رفقای ما مایلند یک روزنامه تأسیس کنند که با تعطیل شدن حزب در برگیرنده گفتمان جریان حزباللهی و فقاهت باشد. مایلی در روزنامه کار کنی؟ گفتم بله.
دفتر حزب در تبریز را بستم و اسباب و اثاثیهاش را تحویل دادم. پولی که باقیمانده بود را پس دادم و تسویه حساب کردم و به تهران آمدم و بنا به دعوت آقای نبوی، عضو تحریریه این روزنامه شدم.
البته از شش ماه قبل مشغول تدارک این بودند که اعضای تحریریه چه کسانی باشد و کجا آن را چاپ کنند. قبل از بیرون آمدن شمارههای اولیه، بعضی کادر حزب جمهوری اسلامی مثل آقای مسعود شهیدی که دبیر حزب در تهران بودند به روزنامه آمدند و مشغول کار شدند. بسیاری از اعضای کادر شورای مرکزی حزب آمدند و عضو هیأت تحریریه روزنامه شدند. رسالت دو سه پیششماره هم داشت. ولی در ۱۹ دی ۱۳۶۴ حیات رسمی خود را شروع کرد.
بیانیه تأسیس روزنامه را ۴ فقیه مطرح یعنی آقایان آیتالله راستی کاشانی، آیتالله آذری قمی، آیتالله خزعلی و آیتالله شرعی امضا کردند. در حزب جمهوری اسلامی هم همین طور بود و این حزب با امضای افرادی چون آقایان بهشتی، خامنهای و هاشمی اعلام موجودیت کرده بود. جنس فعالیت روزنامه رسالت هم از جنس فعالیت حزب جمهوری اسلامی بود و فقط علمای آن تغییر کرده بودند، یعنی ارتقا پیدا کرده بودند. آقای راستی کاشانی که رئیس شورای حوزه علمیه قم بود. آقای آذری قمی هم دبیر جامعه مدرسین بود، ما هم رفتیم و به این جریان پیوستیم.
رسالتیها
بحثهای زیادی بین رسالتیها صورت گرفت که چگونه اعلام موجودیت کنند. سرانجام ۴ فقیه حوزه علمیه قم که اکنون فوت کردهاند مشترک اطلاعیهای را منتشر و در سراسر کشور پخش کردند که در آن چرایی و خط مشی روزنامه رسالت بیان شده بود. در واقع در این بیانیه مرامنامه و اساسنامه یک حزب تازه تأسیس بود. این مرامنامه ۱۰ ماده داشت و اکنون هم در سایت روزنامه رسالت موجود است.
برای نمونه در ماده اول آن گفته شده ما برای حاکمیت کامل موازین شرعی و اجرای نظرات مرجع عالیقدر امام خمینی در کلیه شئون کشور تلاش خواهیم کرد. ماده دوم به بالا بردن آگاهی مردم و انعکاس درست و صادقانه اخبار داخلی و خارجی اشاره داشت. ارائه ارزشهای والای انقلاب، کشف و پرورش استعدادهای الهی در جامعه، تلاش جهت تحکیم وحدت در جامعه، کوشش برای استقرار عدل در جامعه و حمایت از محرومین و مستضعفین به ترتیب مواد سوم تا ششم مرامنامه بودند.
حفظ و حراست از میراث انقلاب و استقلال و آزادی کشور، تلاش برای حضور مردم در صحنههای انقلاب، تبلیغ و ترویج معارف اسلامی موارد هفتم تا نهم را تشکیل میدادند. ماده دهم نیز طرفداری از حق و طرفدارینکردن از هیچ حزب و نهاد خاص و دفاع از تمام احزاب و گروههای حامی انقلاب اسلامی بود.
در واقع رسالت برای بسط گفتمان فقاهت و اداره کشور در مسیر اسلامی شدن نهادهای حکومتی، اقتصاد، سیاست و فرهنگ تأسیس شد و این روند ادامه دارد. فکر میکردیم ادامه تئوریک حزب جمهوری اسلامی در روزنامه رسالت تجلی پیدا کرده است از این رو در این روزنامه مشغول فعالیت شدیم. تقریباً در تمام دفاتر حزب که منحل شده بود این تفکر رایج شده بود که اگر میخواهیم کار سیاسی و حزبی کنیم باید به رسالت بیاییم. بنابراین تمام اعضای کادر حزب جمهوری اسلامی که تمایل به جریان (حبیبالله) عسگر اولادی داشتند به روزنامه رسالت آمدند. یعنی دفاتر استانی حزب تبدیل به دفاتر روزنامه رسالت در استانها شد. به عبارتی آنهایی که از رگههای حزب موتلفه اسلامی بودند، در حزب جمهوری اسلامی فعالیت میکردند و به مقام معظم رهبری تمایل داشتند به روزنامه رسالت آمدند.

از این رو آن موقع خیلی تلقی روزنامهای نبود و به ما میگفتند «رسالتیها». رسالت به مثابه یک حزب در سپهر سیاست کشور ظاهر شد نه به عنوان یک روزنامه. آقای آذری قمی یا آقای پرورش سرمقاله مینوشتند.
میخواهم بگویم جنس آدمهایی که حزب جمهوری اسلامی و بعد روزنامه رسالت را تشکیل دادند از چه جنسی بود. همهشان افراد مطرحی بودند. آقای توکلی که از نظر سوابق مبارزاتی قبل از انقلاب در زندان و مورد توجه بزرگان بود و تا سطح وزارت بالا رفته بود. آقای زوارهای حقوقدانی بود که در کنار حسن نزیه کانون وکلا را مطرح کرده بود.
روزنامه رسالت ارگان جریان نیرومندی در کشور بود که روش حکمرانی آقای موسوی و آقای هاشمی رفسنجانی را برنمیتابید. این روزنامه پرچمدار یک گفتمان سیاسی متمایز از گفتمان سیاسی دولت موسوی و بهزاد نبوی بود. بنابراین روزنامه رسالت شده بود ارگان جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، جامعه روحانیت مبارز، حزب موتلفه اسلامی، جامعه اسلامی مهندسین و جامعه زینب (س).
حزبی مستقل
هر چند مدتی پیش از آن حزب جمهوری اسلامی منحل شده بود؛ احزاب زیادی همچنان فعال بودند برای نمونه حزب موتلفه اسلامی، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی. چون میگفتند رسالت مربوط به حزب موتلفه است ما اعلام کردیم چنین نیست و ما حزبی مستقل هستیم.
آقای توکلی یک گروه فکری فعالی در حوزه اقتصاد داشت که به تدریج تبدیل به اتاق فکر کسانی شد که گفتمان رسالت را پذیرفته بودند. طولی نکشید که متوجه شدیم رسالت دارد در قامت یک حزب سیاسی در کشور جا میافتد. چون حزب جمهوری اسلامی منحل و بسیاری کادرهای اصلی آن به رسالت منتقل شده بودند. ولی به جای فقهای حقوقی حزب جمهوری اسلامی که سمت حقوقی داشتند و رئیسجمهور و رئیس مجلس وقت بودند؛ این بار چهار فقیه حقیقی یعنی آقایان آذری قمی، راستی کاشانی، شرعی و خزعلی در روزنامه رسالت در رأس کار نشسته بودند.
آیتالله خامنهای و آیتالله هاشمی آن موقع فقیه بودند و چون فقیه بودند توانسته بودند عضو مجلس خبرگان شوند. همان ابتدای کار نخستین دیدار دستاندرکاران رسالت با آیتالله خامنهای و مصاحبهای با ایشان انجام شد.

در آن جلسه آقایان آذری قمی و مرتضی نبوی درباره رسالت صحبت کردند. آیتالله خامنهای هم دیدگاه مثبتی نسبت به مجموعه داشتند. مثلاً سفارش کرده بودند روزنامه تریبون محرومین و مستضعفین باشد و هر روز هم سرمقاله داشته باشد. تأکید ایشان این بود که روزنامه باید حرفی برای مردم داشته باشد. یعنی وقتی مردم روزنامه را باز میکنند ببینند عده ای متفکر آنجا جمع شدهاند و طبعاً حرف این متفکران در سرمقاله خواهد آمد. به همین دلیل هر روز یکی از آقایان سرمقاله مینوشتند. سرمقالههای نظری را آقایان راستی و آذری قمی مینوشتند. اقتصادیها توسط آقای توکلی نگاشته میشد. آقای نبوی درباره سیاست داخلی سرمقاله مینوشت. سرمقالههای آقایان خزعلی و شرعی هم درباره فرهنگ و دفاع مقدس بود.
پرچمدار اسلام فقاهتی
در آن زمان روزنامه جمهوری اسلامی در جناح مهندس موسوی بود، اطلاعات میانه بود، رسالت تنها روزنامهای بود که پرچمدار تفکر یا گفتمان اسلام فقاهتی بود.
مهمترین وجه تمایز رسالت با دیگر روزنامهها، شکلگیری یک سازمان سیاسی و مذهبی در قالب روزنامه بود. یعنی جریان منتقد جریان دولت مهندس موسوی، اندیشههای خود را در روزنامه رسالت میدید. روزنامههای دیگر همه در اختیار و خدمت مهندس موسوی، بهزاد نبوی و آقای هاشمی بودند. البته آقای هاشمی سعی میکرد در جریان مقابل هم حضوری داشته باشد. از این رو رسالت تنها روزنامهای بود که خاستگاه فکری یک جریان در کشور را نمایندگی میکرد.
وقتی یک عده جایی جمع میشوند سری پیدا میکنند. سر اصلی ما در رسالت همان ۴ فقیهی بودند که گفتم. آقایان پرورش و نبوی و توکلی هم افراد غیر روحانی بودند. منتهی در حقیقت ما از منویات و سلیقه آیتالله خامنهای حمایت و تبعیت میکردیم. آیتالله خامنهای در دوران آقای موسوی مظلوم بودند. ایشان رئیسجمهور بودند اما قدرت، دست نخستوزیر بود. مثلاً آیتالله خامنهای میگفت وقتی خلبانی میرفت و عملیاتش را خوب انجام میداد من حتی آنقدر بودجه نداشتم که پولی را به عنوان هدیه به او بدهم.
ما از نظر فکری و تئوریک تابع آیتالله خامنهای بودیم. تقریباً در همان شمارههای اول رسالت، مصاحبهای با آیتالله خامنهای کردیم. یادم می آید ایشان گفت شما را بیبهانه و بابهانه میکوبند سعی کنید بهانه دست کسی ندهید. ایشان خطوطی را برای حرکت روزنامه تعیین کرد.
برآوردی کردیم و متوجه شدیم روزنامهای که عصر منتشر میشود عملاً دو ساعت فرصت توزیع دارد و بعد از آن میشود دیروز نامه. اما روزنامهای که صبح منتشر میشود در عمل یک شیفت یا روز کاری امکان توزیع دارد و روی دکه است. جمعبندیمان این بود که رسالت اگر صبحها منتشر شود از نظر دیده شدن روی دکه وضعیت بهتری خواهد داشت.
اولینهای رسالت
اولین صاحب امتیاز و مدیرمسئول آقای آذری قمی و سردبیر هم آقای مرتضی نبوی بودند، اما چون مدیرمسئول باید برای شکایات علیه روزنامه، خود به دادگاه برود و این در شأن آیتالله آذری قمی نبود ایشان صاحب امتیاز ماند و آقای نبوی مدیرمسئولی را بر عهده گرفت. آقای پرورش هم سردبیر شد. مدتها بعد آقای محمد سرافراز سردبیر شد. از سال ۷۶ به بعد که آقای سرافراز به صدا و سیما رفت و شبکه پرس تی وی را راه انداخت، من سردبیر شدم. تا سال ۹۶ هم سردبیریام ادامه داشت.
به روزنامه رسالت که آمدم یک روز آقای پرورش گفت: شما چیزی نمیخواهی بنویسی؟ گفتم: من سواد چندانی ندارم. گفت: حالا بنویس. یعنی من به تو میگویم بنویس. من هم رفتم و چیزی نوشتم. آن را خواند و گفت: خیلی خوب است. همان را هم چاپ کرد و از همان روز من شدم سرمقالهنویس رسالت.
البته سطح من با سطح افرادی مانند آقایان توکلی و نبوی و پرورش فاصله داشت اما اینها به تدریج خودشان به دلیل اشتغالاتی که داشتند مطلب نمینوشتند و من مینوشتم. به مرور من شدم سرمقاله نویس، مسئول بخش سیاست داخلی و بعد هم سردبیر رسالت و تاکنون دو سه جایزه مطبوعاتی در بخش سرمقاله از جشنواره مطبوعات گرفتهام.
البته اولین سمت من در رسالت دبیری بخش خبر بود. نیروهایم را از حزب جمهوری اسلامی گرفتم. اصلاً ساخت تحریریه رسالت عمدتاً از نیروهای این حزب بود. دبیر سیاسی روزنامه سیدمرتضی نبوی و دبیر اقتصادی احمد توکلی بود. توکلی البته از نظر حزبی عضو سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی بود. وقتی در سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی انشعاب صورت گرفت توکلی از آن جریان فقاهتی این سازمان که طرفدار راستی کاشانی بودند بیرون آمد.
در تحریریه کسی نبود که از نظر فنون روزنامهنگاری بر کار خبرنگاران نظارت کند و تا جایی که یادم است خود دبیران بخش این کار را انجام میدادند؛ البته تا حدی که سواد روزنامهنگاریشان میرسید.
اعضای تحریریه به صورت فوری آموزش مختصری در رابطه با خبرنویسی و گزارش نویسی دیدند. من حدود سال ۱۳۷۰ در کلاسهای ۳ یا ۶ ماهه (درست خاطرم نیست) وزارت ارشاد در رابطه با آموزش روزنامه نگاری با تدریس اساتید برجسته دانشکده علوم ارتباطات مثل آقایان قندی، معتمدنژاد و فرقانی شرکت کردم و خبرنویسی و گزارشنویسی و قانون مطبوعات را آموزش دیدم.
بودجه راهاندازی رسالت ابتدا از قبوضی به دست آمد که چاپ و در سراسر کشور منتشر شد. همان اعضایی که از حزب جمهوری اسلامی بیرون آمده بودند و به موتلفه پیوسته بودند این قبوض را خریدند که سرمایه اولیه تاسیس رسالت از آن جا آمد. چون آن موقع چند روزنامه بیشتر نداشتیم دولت به روزنامهها یارانه و کاغذ میداد. بقیه پول آن نیز هم از طریق آگهی تأمین میشد. آگهیها هم از بخش دولتی بود هم از بخش خصوصی. البته چون بخش خصوصی ضعیف بود بیشتر آگهیها از بخش دولتی تأمین میشد. از ۱۲ صفحه ما ۸ صفحهاش آگهی است. اگر آگهی نبود که باید جمع میکردیم و میرفتیم.
روزنامه رسالت ۲۰۰ حقوق بگیر داشت. اینها عمدتاً در تهران و یا مسئولان دفاتر رسالت در شهرستانها بودند که همان نیروهای دفاتر حزب جمهوری اسلامی بودند. بالاترین تیراژ روزنامه رسالت ۷۰ هزار نسخه در روز بود و شمارگان این روزنامه بین ۳۰ تا ۷۰ هزار نسخه نوسان داشت.
ساختمان روزنامه (قبلاً در خیابان نجاتاللهی) ملک برادر آقای عسگراولادی بود. ایشان قبل از تأسیس روزنامه این ساختمان را به حزب جمهوری اسلامی داده بود که به صورت واحد دانشجویی حزب درآمده بود. وقتی حزب منحل شد به توصیه اخوی آن را به رسالت داد. البته نه این که آن را ببخشد بلکه به این معنا که اجاره نمیگرفت. بعدها که روزنامه ساختمان فعلی را خرید، ساختمان را به برادر عسگر اولادی پس داد. از نظر رفاهی، امکانات خاصی نداشتیم و حقوق بخور نمیری میگرفتیم. من سال ۶۴، پانزده هزار تومان ماهیانه حقوق میگرفتم و خبرنگاران روزنامه رسالت هم بین ۷ تا ۸ هزار تومان دریافتی داشتند.
غلطهای املایی رسالت
اوایل غلط زیاد داشتیم؛ چون حروفچینی ما سربی بود. اولین سرمقاله من شاید ۵، ۶ غلط داشت. خیلی سر آن غصه خوردم. اما بهتدریج که جلو رفتیم تعداد مصححان را زیاد کردیم و یک مقدار مشکل برطرف شد. دو سه ماه اول این مشکل را داشتیم. روزنامه ساعت یک نصفه شب به چاپخانه میرفت. آنقدر روی تیتر و سوتیتر معطل میکردند و بعد هم عمدتاً مقالات بدخط نوشته میشد که کلمات غلط از زیر دست مصححین رد میشد. حروفچینها هم خیلی سواد نداشتند. اما این مطلب که امام گفته است با روزنامه رسالت، غلط نامه اش را هم بدهید بار اول است که دارم میشنوم.
وقتی رسالت منتشر شد چند رویکرد نسبت به آن وجود داشت. یک عده آن را تفرقه و انحراف توصیف میکردند و میگفتند نباید یکپارچگی حاکمیت زیر سوال برود و آن را نوعی انشعاب توصیف میکردند. گروه دوم رسالت را رقیب خود میدانستند و مانعتراشی میکردند. آنها میگفتند شما در حدی نیستید که یک روزنامه را اداره کنید. تأسیس یک روزنامه را بسیار دشوار میدانستند و میگفتند از پس تأمین مالی و چاپخانه و جمع و جور کردن یک تحریریه برنخواهید آمد. گروه سوم اما تأسیس رسالت را مایه رشد انقلاب میدانستند و میگفتند نمیشود یک عدهای بگویند ما تعیین میکنیم که شما چگونه فکر کنید.
صحبتهای امام (ره) هم بود که تخطئه را نعمت الهی ولی اختلاف را مال شیطان میدانستند. معروف بود که امام (ره) هر روز صبح بهویژه سرمقالههای آقای آذری قمی را در روزنامه رسالت میخواند.
روایتی وجود دارد که امام (ره) جلوی توزیع رسالت در جبههها را گرفت که لازم است در این باره توضیحی دهم. ابتدا بگویم آن موقع که من در رسالت بودم در دو مسأله اصلاً دخالت نمیکردم و توجهی هم نداشتم. یکی مسأله مالی و دیگری چاپ و توزیع. من اصلاً خبر نداشتم رسالت به جبههها میرود یا خیر. کیهان و اطلاعات را میدانستم به جبههها میبردند و در سنگرها توزیع میکردند ولی رسالت را نمیدانم. البته ملاک چنین ادعایی صحیفه نور است. در صحیفه نور همه فرامین، بیانیهها و توصیههای امام (ره) آمده است. من چنین چیزی را در صحیفه ندیدم. حتی نشنیدم که امام (ره) چنین چیزی را گفته باشند که رسالت در جبههها توزیع نشود. البته ما در رسالت صفحه جنگ داشتیم. صفحه جنگمان یک صفحه حرفهای بود که به درد جبهه هم میخورد ولی در ذهنیت گردانندههای روزنامهها نبود که در جبههها اثرگذاری داشته باشیم. بلکه مخاطبان ما نخبگان دانشگاهی و حوزوی بودند نه رزمندهای که در سنگر خوابیده است و ذهنش معطوف به جنگ است. ما مایل نبودیم این رزمنده ذهنش را مشغول به اختلافات سیاسی کند.

سرمقالات ما را در تابلوهای اعلانات دانشگاهها نصب میکردند. وقتی آقای راستی کاشانی یا توکلی برای ما مطلب مینوشتند یعنی این که ما مخاطب عام نداشتیم. در واقع ما روزنامهای بودیم که جامعه انقلابی معطوف به تفکر فقاهت را پوشش میدادیم و ادعای دیگری هم نداشتیم. صفحات جنگ ما هم بیشتر در حوزه خانواده شهدا و ایثارگران بود و پشت جبههها را در برمیگرفت. آنچه در جبهه لازمه ذهنیت یک رزمنده در پشت جبهه بود همان تفکر امام (ره) و همان گفتمانی بود که امام (ره) در جنگ داشت که آن هم کار ستاد تبلیغات جنگ بود. آنها خودشان تشخیص میدادند چه روزنامهای به جبهه برود و رزمندگان چه جزواتی را بخوانند.
البته یک مرتبه را به یاد دارم که آقای آذری قمی سرمقالهای علیه آقای هاشمی نوشت که امام نهیبی به روزنامه رسالت زد. آن موقع آقای موسوی خویینیها دادستان کل کشور بود و میخواست رسالت را تعطیل کند اما امام (ره) اجازه نداد.
در جبهه نبودهام. یک ستاد خبری بود که آقایان کمال خرازی و مرتضی نبوی در آن بودند. اخبار مربوط به جبهه غیر از مصاحبه با خانواده شهدا را آنها در اختیار رسانهها قرار میدادند و همه اخبار و گزارشها را کنترل میکردند. این طور نبود که یک عملیات انجام شود و به عنوان یک روزنامهنگار بیایید و مستقل از بیانیه سپاه و ارتش خبری را منتشر کنید. آدمهای حرفهای هم پشت این جریانات بودند.
یک روز تیتر ما این بود که «ایران بغداد را به موشک بست»، روز دیگر میگفتیم «ایران بغداد را به توپ بست» و روز بعد میگفتیم «ایران بغداد را تکان داد». اخبار جنگ کنترل شده بود و آدمهای حرفهای بیانیههای ارتش و سپاه را متناسب با میزان تلفات و مناطق آزاد شده تهیه میکردند و ما هم این بیانیه و اخبار را به نقل از ارگان رسمی منتشر میکردیم.
نظریه مولوی و ارشادی
آیتالله خامنهای در دور دوم ریاست جمهوریاش نمیخواست آقای موسوی را به عنوان نخستوزیر معرفی کند. ایشان افراد دیگری را معرفی کرده بودند و امام (ره) هم به ایشان گفته بودند اختیار با شماست. عدهای از نمایندگان مجلس به امام (ره) نامه نوشتند که نظر شما چیست و امام (ره) پاسخ دادند نظرم بر موسوی است. صلاح نمیدانم ایشان تغییر کند اما نمایندگان هر طور صلاح میدانند عمل کنند.
آن موقع آقای آذری قمی این تلقی را داشت که امام (ره) در این فرمان، حکم ارشادی داشت و نه حکم مولوی. حکم مولوی یعنی این که من این را میگویم و شما گوش کن. حکم ارشادی هم این است که نظر من این است، شما نظر خودت را بده و نمایندگان هم نظر خودشان را بدهند.
آیتالله خامنهای هم چون استمزاجاً فهمید امام نظرش به آقای موسوی است آقای موسوی را به عنوان نخستوزیر به مجلس معرفی کرد و مجلس ۹۹ رأی منفی به آقای موسوی داد اما ایشان رأی آورد. از همان موقع اختلاف بین این دو گروه در حزب جمهوری اسلامی اوج گرفت و عدهای طرفدار آقایان هاشمی و موسوی و عدهای طرفدار آیتالله خامنهای بودند تا جایی که حزب منحل شد. البته ویترین سیاسی کشور را حفظ کردند و آبروریزی نمیکردند.
در رسالت مولای اصلی ما بعد از امام خمینی (ره) آیتالله خامنهای بودند. جناح مقابل هم بعد از امام (ره)، مولایشان آقایان هاشمی و موسوی بودند.
پرمناقشه و پربازتابترین مطلب رسالت سرمقاله آقای آذری قمی بود. ایشان در باب ولایت مطلقه فقیه، سرمقالهای را در روزنامه رسالت نوشته بود که ولی فقیه میتواند حتی توحید را هم منفصل کند. سند این حرف را هم این طور آورده بود که وقتی موسی (ع) به کوه طور میرود و برمیگردد میبیند مردم گوسالهپرست شدهاند و به هارون (ع) می گوید چرا گذاشتی اینها به این وضع دچار شوند. هارون هم استدلال میکند اگر میخواستم جلوی آنها را بگیرم جانم در خطر بود و شاید مرا میکشتند. چون هارون خود پیامبر بود باید جلوی خروج قومش از توحید را میگرفت اما این کار را نکرده بود. یعنی توحید را تعطیل کرده بود تا حضرت موسی (ع) برگردد و تکلیف قوم بنی اسرائیل روشن شود.

حجتالاسلام سید احمد خمینی بعداً به ما گفت: وقتی این سرمقاله را خواندم ناراحت شدم و آن را شخصاً پیش امام بردم و گفتم دیدید آقای آذری قمی چه نوشته است؟
امام (ره) گفتند: بله. مطلب را خواندهام اشکالی ندارد. زیرا تمام اختیاراتی را که پیامبر دارد، ولی فقیه هم دارد و دلیلی ندارد که ولیفقیه وقتی مأموریتهای پیامبر را بر دوش دارد اختیارات ایشان را نداشته باشد.
تمام دیدگاههای آقای آذری موافق دیدگاههای امام (ره) بود و ایشان تابعیت خود از امام (ره) را مطرح میکردند. چپهای آن زمان که به دفتر امام دسترسی داشتند میخواستند به خاطر این مطلب غائلهای به پا کنند اما موضعگیری امام (ره) این اجازه را به آنها نداد.
یک موقع فرد در حد نظر با ولایت فقیه مخالفت میکند ولی یک وقت اصلاً این جایگاه را قبول ندارد و این دو با هم تفاوت دارد. در قانون کار احکامی را آورده بودند که مغایر با احکام اولیه اسلام بود. مجلس قانون کار را تصویب کرده بود ولی شورای نگهبان آن را مخالف احکام اولیه اسلام تشخیص داده و رد کرده بود.
این جا باید یک راهگشایی میشد. آیتالله خامنهای در نماز جمعه تهران از نظر شورای نگهبان دفاع کرد. امام (ره) بیانیهای صادر کرد که مشهور به بیانیه ولایت مطلقه فقیه شد. در این بیانیه آمده بود که گیرم که احکام اولیه نقض شود اما حاکم این قدرت را دارد که بر اساس احکام ثانویه عمل کند. بحثهای تئوریک زیادی مطرح شد که شورای نگهبان مأمور به مصلحت نیست بلکه مامور به انطباق قوانین با شرع و قانون اساسی است، پس که باید تشخیص مصلحت دهد؟
امام (ره) گفته بودند خود شورای نگهبان باید این کار را انجام دهد اما بعدا نتیجه گرفتند مجمعی تشکیل دهند که آن مجمع، مصلحت را تشخیص دهد. یعنی اگر مجلس قانونی را تصویب ولی شورای نگهبان آن را رد کرد این قانون به مجمع برود و مجمع ببیند آیا اصلاً به مصلحت است این قانون تصویب شود یا خیر؟ این چیزی بود که امام (ره) در جواب به آیتالله خامنهای گفتند. یک مرتبه فضایی در کشور علیه آیتالله خامنهای شکل گرفت. ایشان نزد امام رفتند و گفتند اینهایی را که من گفتم بر اساس مبانی شما بود. حالا شما مبانیتان این است و ما تابع شما هستیم و همان چیزی که میفرمایید درست است. امام (ره) هم پیام دادند که شما چون خورشید میدرخشید و چه تعریفهایی که از آیتالله خامنهای نکرد.
این غائله خوابید. اما چطور تمام شد؟ آنهایی که بعدها مخالف ولی فقیه و اصل ولایت فقیه شدند تظاهرات گذاشتند و علیه آیتالله خامنهای در دفاع از ولایت مطلقه فقیه شعار سر دادند. دفتر تحکیم وحدت و مجمع روحانیون مبارز آن موقع به طرفداری از ولایت مطلقه فقیه مشهور بودند.
امام (ره) در پیامشان گفته بودند علما و دانشمندان بیایند و راجع به ولایت مطلقه فقیه تئوری پردازی کنند. در روزنامه رسالت آقای آذری قمی سلسله مقالاتی راجع به ولایت مطلقه فقیه نوشت که بعداً کتاب شد. ولی آنهایی که از آیتالله خامنهای به اتهام مخالفت با ولایت فقیه نقد میکردند اصلاً مقالهای در دفاع از ولایت مطلقه فقیه ننوشتند. آنها حتی در دفاع از ولایت فقیه هم مقالهای ندارند.
آقای آذری قمی چند اثر بحث برانگیر در رسالت مطرح کرد. نخست تبیین تئوری ولایت مطلقه فقیه بود. چون به این تئوری خیلی حمله میشد. ایشان سرمقالههایی در رسالت نوشت که مبانی قرآنی و روایی ولایت مطلقه فقیه را بیان کرد. این سرمقالهها به صورت سه جلد کتاب منتشر شد که کار ویراستاری آن را آقای پرورش انجام داد.
نکته دوم نقد بیانیه نهضت آزادی در رابطه با جنگ بود. آقای آذری قمی مبانی تئوریک جنگ را از نظر اسلام توضیح داد. این دو کار دقیقاً مخالف نهضت آزادی بود. نهضت آزادی پرچم صلح را بردوش میکشید در حالی که امام (ره) به شدت با این وضعیت مخالف بود. آقای آذری قمی هم مخالف صلح بود.
پایان بخش دوم.