در دهههای اخیر، انرژی نهتنها یک کالای اقتصادی، بلکه ابزار اصلی بازیهای ژئوپلیتیکی در نظام بینالملل بوده است. در این میان، سازمان کشورهای صادرکننده نفت و متحدانش در قالب اوپکپلاس (OPEC+) بهعنوان یکی از مهمترین بازیگران صحنه قدرت، نقشی تعیینکننده در نظم انرژی جهانی ایفا کردهاند. اما با ورود به دهه سوم قرن بیستویکم، ترکیبی از پروژههای گسترده خط لوله، تحولات فناورانه، و جنگهای تعرفهای، چشمانداز انرژی و توازن قدرت را بهگونهای دگرگون کرده که تحلیل آن، نه فقط یک ضرورت فکری، بلکه لازمهای برای هرگونه سیاستگذاری آیندهنگر است.
اوپکپلاس؛ ائتلافی منعطف یا اهرمی ژئوپلیتیک؟
ائتلاف اوپکپلاس که در سال ۲۰۱۶ و در پی سقوط قیمت نفت شکل گرفت، در ظاهر یک سازوکار اقتصادی برای کنترل عرضه و تثبیت بازار بود. اما ماهیت آن بهسرعت از اقتصاد صرف فراتر رفت و به ابزار ژئوپلیتیکی مؤثر برای کشورهایی چون عربستان سعودی، روسیه و امارات متحده عربی بدل شد.
در شرایطی که ایالات متحده آمریکا با تولید نفت شیل و سیاست انرژی مستقل، نقش تنظیمگر سنتی خود را کاهش داده، اوپکپلاس به مهمترین تنظیمگر غیرغربی بازار انرژی بدل شده است. تصمیمهای کاهش یا افزایش تولید در جلسات این ائتلاف، نهتنها شاخصهای اقتصادی را دگرگون میکند، بلکه پیامدهای سیاسی گستردهای نیز به همراه دارد. کاهش تولید در زمان جنگ اوکراین ، از دید غرب نه یک رفتار اقتصادی، بلکه نوعی همراهی تاکتیکی با روسیه تلقی شد؛ برداشتی که تأثیر مستقیمی بر روابط خاورمیانه با ایالات متحده داشت.
جغرافیای انرژی نوین: خط لولهها و مسیرهای استراتژیک
در کنار نقش اوپکپلاس، پروژههای خط لوله نفت و گاز، زمین بازی ژئوپلیتیکی جدیدی ساختهاند. خط لوله نورداستریم ۱ و ۲ (Nord Stream 1 & 2)، بهرغم آنکه پروژههایی اقتصادی میان آلمان و روسیه بودند، بهسرعت به هدفی در میدان نبرد ژئوپلیتیکی بدل شدند. انفجار مرموز در نورداستریم، یادآور این حقیقت است که زیرساخت انرژی امروز، دیگر تنها کانال عبور انرژی نیست، بلکه خط مقدم تنشهای سیاسی و نظامی است.
در آسیا، پروژههایی چون کریدور انرژی چین - میانمار (China–Myanmar Energy Corridor)، و یا خط لوله گاز ایران به پاکستان (Iran–Pakistan Gas Pipeline) که احتمالاً تا هند ادامه یابد، مسیرهای موازی و رقابتی جدیدی ایجاد کردهاند که در آن نهتنها منافع اقتصادی بلکه تعهدات استراتژیک بلندمدت مطرح است. همچنین، خط لوله انتقال کاسپین (Trans-Caspian Pipeline) میان ترکمنستان و جمهوری آذربایجان ، که میتواند گاز آسیای میانه را بدون عبور از ایران و روسیه به اروپا برساند، با مقاومت ژئوپلیتیکی روبهروست و نمونهای از انرژی بهمثابه ابزار مهار منطقهای است.
جنگ تعرفهها؛ سلاح اقتصادی عصر جدید
در کنار خطوط فیزیکی انرژی، تعرفهها و تحریمها، مرزهای نامرئی ولی تعیینکنندهای در اقتصاد انرژی ترسیم میکنند. آمریکا، اتحادیه اروپا و چین ، درگیر جنگ تعرفهای و تحریمهای متقابل در حوزههای مختلف انرژی و فناوری شدهاند.
در این بستر، تحریم صادرات انرژی روسیه به اروپا و تلاش برای جایگزینی نفت و گاز روسیه با منابع دیگر، باعث شکلگیری یک معماری جدید انرژی در اروپا شد. اروپا به سمت خرید گاز طبیعی مایع (LNG) از آمریکا و قطر حرکت کرد، در حالی که روسیه بازار خود را به سمت آسیا چرخاند. در این میانه، کشورهایی مانند ایران که خود درگیر تحریمهای چندلایهاند، به یک وضعیت پارادوکسیکال دچار شدهاند: هم تهدید، هم فرصت.
از سوی دیگر، چین با تعرفهگذاری بر برخی فرآوردههای نفتی آمریکا و سرمایهگذاری گسترده در ذخایر استراتژیک، سعی در حفظ استقلال و کنترل قیمتی بر بازار داخلی دارد. این جنگ تعرفهای، از مرز انرژی فراتر رفته و به جنگ سرد فناوری میان قدرتها گره خورده است.
آینده چه میطلبد؟ میان ریسک، فرصت و بازیگری فعال
آنچه در افق انرژی جهانی دیده میشود، تقابل میان سه جریان کلیدی است:
الف .جریان تثبیتطلب به رهبری اوپکپلاس که به دنبال کنترل بازار با ابزارهای سنتی عرضه و قیمت است؛
ب .جریان زیرساختی که با توسعه خطوط لوله و مسیرهای جدید، جغرافیای انرژی را تغییر میدهد؛
ج .جریان مداخلهگر اقتصادی که از طریق تحریم، تعرفه، و جنگ تجاری، بهدنبال بازچینی بلوکهای قدرت جهانی است.
در این میان، برای کشورهایی چون ایران، شکلگیری یک دکترین جامع انرژی که هم از نظر دیپلماتیک، هم از نظر زیرساختی و هم از منظر رقابت در زنجیره ارزش، به آینده نگاه کند، حیاتی است. اتصال ایران به پروژههای بزرگ منطقهای مانند کریدور شمال–جنوب (International North–South Transport Corridor)، توسعه بازارهای صادراتی در شرق و جنوب آسیا و همزمان گسترش ظرفیت پالایشی و پتروشیمی، تنها بخشی از راهبردهای ضروری برای مواجهه با نظم جدید انرژی هستند.
در جهانی که انرژی، پول و قدرت بیش از پیش به هم گره خوردهاند، مرکز ثقل سیاست جهانی بهسوی منابع و مسیرهای انرژی میل میکند. دیگر نه زرادخانهها، بلکه ذخایر انرژی و کنترل مسیر انتقال آنها، تعیینکننده وزن ژئوپلیتیکی کشورها خواهد بود.
در چنین بستری، کشورهایی که بتوانند با بینشی هوشمندانه و ابزارهایی مدرن، انرژی را از یک مزیت خام به یک اهرم راهبردی تبدیل کنند، آیندهساز نظم نوین جهانی خواهند بود. ژئوپلیتیک انرژی دیگر یک حاشیه نیست، بلکه صحنه اصلی نبرد برای قدرت، امنیت و بقا در قرن بیستویکم است.