افسردگی در سالمندان، یکی از پدیدههایی است که نه تنها بر کیفیت زندگی خود آنها اثر میگذارد، بلکه بر کل مناسبات خانوادگی هم سایه میاندازد. طبق آمارهای رسمی ۱۵ درصد افراد بالای ۶۰ سال درگیرِ حداقل یکی از اختلالات روانی هستند و از این تعداد تنها ۲ نفر از هر ۳ نفر تحت درمان قرار میگیرند.
یکی از دلایلی که سالمندان برای کنترل افسردگی خود مراجعه نمیکنند، عدم انعطافپذیری آنها دربرابر تراپیست است. به این نکته مهم اشاره میکند که سالمندان به خصوص سالمندان بالای ۷۰ سال تراپی را قبول ندارند و دربرابر مراجعه به روانپزشک و دارودرمانی هم اغلب مقاومت دارند. در این گفتگو درباره دلایل افسردگی سالمندان و راهکارهای درمان آنها صحبت کردهایم.
افسردگی طبق آخرین تعریفها (سال ۲۰۲۴)، یک اختلال روانی است که با احساس ناامیدی، کاهش انرژی، بیعلاقگی نسبت به فعالیتهای سابق، اختلال خواب و اشتها، افکار منفی و کاهش عملکرد همراه است. این مجموعه علائم اساس تست افسردگی را تشکیل میدهد. در مورد والدین سالمند، مسئله فقط خود فرد نیست. افسردگی والدین سالمند بر روابط خانوادگی هم تأثیر مستقیم میگذارد.
تراپی برای سالمندان غالباً اثربخشی محدودی دارد. چون بسیاری از آنها باورهای تثبیتشده دارند و به راحتی تحت تأثیر گفتوگو با رواندرمانگر قرار نمیگیرند. تمرکزشان پایین است، ممکن است نیم ساعت از جلسه گذشته باشد اما هنوز ذهنشان درگیر جمله اول تراپیست باشد. آنها بیشتر تمایل دارند عقاید خود را تحمیل کنند و کمتر گوش میدهند. البته والدین سالمند مسنتر – مثلا بالای ۷۰ سال – بیشتر این گونهاند. والدین سالمند میانسال یعنی زیر ۷۰ سال بیشتر پذیرای درمان هستند. بنابراین سالمندان افسرده اغلب به دارودرمانی نیاز دارند. نه تراپی. در این میان، مشاوره دادن به اطرافیان برای مراقبت روانی از والدینشان، اهمیت بیشتری دارد. تا مشاوره دادن به خود سالمند.
در درجه اول، تنش و نارضایتی در خانواده ایجاد میشود. این والدین اغلب در فعالیتهای خانوادگی شرکت نمیکنند. سفر، مهمانی یا حتی شنیدن موسیقی را نمیپذیرند چون انرژیشان پایین است. به تدریج، ارتباط عاطفی با فرزندان و نوهها نیز قطع میشود. حاضر نیستند از نوهها نگهداری کنند، زود خسته میشوند و تقاضا میکنند که بچه را زودتر ببرند. گاهی پرخاشگری میکنند، بهویژه نسبت به نوههای خردسال، و حوصله ندارند.البته بسیاری از آنها نمیدانند که افسردهاند و فکر میکنند رفتارشان کاملاً طبیعی است.
اصلا یکی از دعواهای زوجهای سالمند در حله مساله و تصمیمگیری است. مثلاً برای کار سادهای مثل جابهجا کردن یک وسیله خانه، بینشان بحث و مشاجره درمیگیرد. البته یکی از دلایل روانشناختی این مسئله، کمشنوایی یکی از آنها است. چون حرف همدیگر را به درستی نمیشنوند و دچار سوءتفاهم میشوند. حتی گفته میشود که اختلال پارانوئید به دلیل کمشنوایی در سالمندان رایج است. چون درست نمیشنوند و تصور میکنند که دیگران دارند علیه آنها توطئه میکنند. البته این مشکل در سالمندان بالای ۷۰ سال شایعتر است.
سالمندان افسرده معمولا نسبت به همه چیز بیتفاوت میشوند. مثلا ممکن است در مواجهه با بحرانهایی مثل طلاق فرزندشان بگویند: «به من چه؟» درحالیکه والدینی که سلامت روان دارند، پیگیر مسائل فرزندانشان هستند، حساسیت نشان میدهند و پاسخگو هستند. یکی دیگر از تبعات بارز افسردگی در این گروه، تکبعدی شدن و عدم پذیرش همفکری است. مثلاً وقتی به آنها گفته میشود نمک نخور، برای فشار خونت مضر است، میگویند: «میخورم، میخوام بمیرم.» علاوه بر این، آنها فعالیتهای فرزندان را دائم قضاوت منفی و ارزیابی منفی میکنند، ارتباطات اجتماعی را نمیپذیرند، منزوی میشوند، الگوی خواب و بیداریشان کاملاً نامنظم میشود. مثلاً ساعت ۶ صبح صبحانه میخورند و ۹ شب میخوابند. این موضوع یکی از دلایل اصلی اختلافات است و ممکن است برای فرزند نوهای که در خانه آنها است، آزاردهنده باشد.
دلایل زیادی دارد؛ مثلا یک دلیلش بازنشستگی و محدود شدن شبکه اجتماعی است. طبق برخی نظریهها، پیری از جایی آغاز میشود که فرد غیرفعال میشود، نه از عدد سن. ضعف جسمانی هم یکی از دلایل افسردگی آنها است و باعث میشود که روابط خانوادگی محدود شود. دلیل مهم دیگر، حس تنهایی مطلق است. نظریه «آشیانه خالی» به این مسئله اشاره دارد. وقتی فرزندان ازدواج یا مستقل میشوند و خانه کاملا خالی میشود، والدین دچار افسردگی میشوند. از سوی دیگر، اختلال در جذب ویتامینها بهویژه ویتامین D و مواد معدنی میتواند موجب افسردگی و تشدید آن در سالمندان شود.
یکی از اقدامات مهم، فعالسازی شبکههای اجتماعی است. مثلاً بچهها به جای اینکه با هم به دیدن والدین بروند، نوبتی و جداگانه بروند تا ارتباطات مداومتر برقرار شود و یکباره به مدت طولانی تنها نشوند. ارتباط با همسایهها، رفتن به پارک و شطرنج با همسالان یا گفتگو با آنها یا رفتن به مسجد محل هم مؤثر است. البته سالمندان مسنتر نمیتوانند این کارها را بکنند. اما حتی اگر فقط تا جلوی خانه بروند و ساعتی روی صندلی بنشینند، همین هم به حفظ ارتباطشان با جامعه کمک میکند. نکته خیلی مهم این است که ما باید شبکهسازی کوچه، محله و زیستبوم آنها در ۲۰ سال آخر زندگیشان را ثابت نگه داریم و تغییر ندهیم. چون تغییر در ساختار زیستبوم یا زیستمحیطی میتواند آنها را افسرده کند.
اگر راهکارهای موجود جواب نداد؛ مثلا والد سالمند حاضر نشد از خانه بیرون بیاید، مهمانی برود، در جمع شرکت کند، مسافرت بیاید و ...، باید دارودرمانیتحت نظر روانپزشک شروع شود. البته چون سالمندان معمولاً داروهای مختلفی مصرف میکنند و داروهای روانپزشکی هم اغلب خوابآورند، دارودرمانی باید آخرین راه باشد. درضمن سالمندان عمدتا به راحتی نمیپذیرند که به روانپزشک مراجعه کنند. در این شرایط، میتوان با بهانههایی مثل مراجعه برای درد معده یا تجویز قرص اشتها، آنها را نزد پزشک برد.
تا جایی که ممکن است نباید در زیستبوم و فضای ذهنی سالمندان – بهویژه بالای ۷۰ سال – دخالت کنیم. نباید جلوی آنها درباره مرگ، ارث یا بحرآنهای زندگی صحبت کرد. چون آنها خودشان دائما درگیر مرگاندیشی هستند و با شنیدن این مسائل، دچار اضطراب میشوند. داشتن فعالیت فیزیکی، هرچند اندک، مثل رسیدگی به باغچه یا آبیاری گلدآنها ضروری است. چراکه یکی از دلایل افسردگی، اختلال در گردش خون است. دیدن سریال، حفظ ریتم روزانه و در جریان بودن با امور زندگی هم خیلی مؤثر است. افسردگی زمانی شدت میگیرد که سالمند از زندگی و اجتماع دور بماند.
افسردگی والدین سالمند فقط یک بیماری فردی نیست؛ پیامدهای خانوادگی و اجتماعی دارد. اگر بهموقع شناسایی و مدیریت نشود، به قطع ارتباطات عاطفی، انزوا و کاهش کیفیت زندگی کل خانواده منجر میشود. توجه خانواده، تنظیم شبکههای ارتباطی، فعالسازی سبک زندگی و در موارد ضروری، مداخله تخصصی، مهمترین ابزارهای مقابله با این اختلال هستند.