مهدی فخیمزاده در این برنامه گفت: «من همواره با تلویزیون کار میکردهام. در «قهوهخانه قنبر» و دیگر کارهای داود میرباقری که در پلتفرمهای نمایش خانگی پخش شده، بازی کردهام. بقیه کارها هم که از تلویزیون پخش شده. در فصلی از کارهایم به دوران شیوع ویروس کرونا خوردیم و آخرین کارم «مشت آخر» به شمار میرود. البته پس از اینکه «ولایت عشق» و «تنهاترین سردار» را کار کردم، «خواب و بیدار» و چند کار پلیسی انجام دادم. در مقطعی در تلویزیون با تغییر مدیریت مواجه شدم و کارهای من هم منقطع شد. در این مدت تنها یک کار انجام دادم به نام «بازپرس».»
پس از انقلاب مرا جزو آدم حساب نکردند!
وی در پاسخ به اینکه پس از انقلاب کاری با شما داشتند یا نه، توضیح داد: «پس از انقلاب کاری به من نداشتند که مثلاً به دادستانی احضار شوم و از این جور حرفها. بیشتر با بازیگران و کارگردانان نخبه که سینما را به یاد سینمای پیش از انقلاب میانداختند، کار و مساله بود. یک جورهایی پس از انقلاب مرا داخل آدم حساب نکردند! من هم البته بازی محور نبودم. پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ کار «میراث من جنون» را انجام دادم که ۲ سال پروانه داشت اما به دلیل اجباری شدن حجاب که در آن فیلم هم حجاب متعارف بود و نه حجاب اسلامی، آن کار پخش نشد. در «همسر» بازی نکردم اما در برخی کارهای خودم، خودم به ایفای نقش پرداختم. در همسر آن رول به من نمیخورد و با اینکه در تهیه هم مشارکت داشتم رولی که به من بخورد انجام ندادم.»
نخستین بار پلیس زن را نشان دادم
وی درباره آوردن پلیس زن به تلویزیون برای نخستین بار، عنوان کرد: «موقعی که من پلیس زن به تلویزیون آوردم، هنوز هیچ فیلم سینما و کار تلویزیونی پلیس زن را به میان نیاورده بود. مطمئن بودم که فقدان پلیس زن نمیتواند این گونه پیش برود چون ما بزهکار زن داشتیم. سر «خواب و بیدار» با فرمانده وقت نیروی انتظامی تهران(آقای قالیباف نبود) صحبتی داشتیم و ایشان گفتند که ما دانشکده پلیس زن داریم و در مشهد هم پاسگاه پلیس زن وجود دارد. او گفت تو اگر میتوانی این تابو را بشکن. من هم به ایشان گفتم که قبلاً در «خواب و بیدار» این کار را انجام دادهام.»
علاقه خاصی به فیلمهای پلیسی داشتم
فخیمزاده توضیح داد: «وقتی تئاتر کار میکردم، آنجا به مسالهای برخوردم. کسانی به عنوان معیار به ما درس میدادند و درسهایی مانند شکسپیر و بنجامین تدریس میکردند. از ابتدا ژانر برایم ملاک نبود و آن شکل درام و قصهپردازی برایم اهمیت داشت. علاقه خاصی به داستانها و فیلمهای پلیسی داشتم. حتی آن زمان که به این کارها فکر نمیکردم، مدام فیلمهای پلیسی میدیدم. البته در دورهای هم به من پیشنهاد شد که کار تاریخی انجام بدهم.»
قالیباف پیشنهاد کرد که «خواب و بیدار» را بسازم
کارگردان فیلم «مسافران مهتاب» تأکید کرد: «درباره خواب و بیدار باید بگویم که آقای قالیباف به من گفت که مردم هنوز فکر میکنند که ما همان آجانهای ۵۰ سال پیش هستیم. بنابراین خواب و بیدار را ساختم و برایم تغییر در قصه مهم بود که حس میکردم و کش مکش و نتیجه و ماحصل کار مهم است.»
از برخی کارهای پیش از انقلاب پشیمانم
بازیگر شخصیت نمکی در فیلم سینمایی «مسافران مهتاب» افزود: «پیش از انقلاب بازیای بوده که از آن پشیمان باشم اما کارگردانی خیر. معمولاً تک و توک بازیهایی پیش آمده که نتیجهاش قابل قبولم نباشد و حین کار خودم هم احساس کردم که کار خوب از آب درنخواهد آمد.»
گلستان آن ابراهیم گلستان نبود
این کارگردان ادامه داد: ««خشت و آینه» و «اسرار گنج دره جنی» دو کار بود که ابراهیم گلستان ساخت. در اسرار گنج دره جنی با زکریا هاشمی آشنا شدم. گفت گلستان قرار است فیلم بسازد و من هم گفتم همان گلستان معروف؟! گفت بله و من هم گفتم میآیم. به جاده قم رفتیم و در قهوهخانه بودم و آقای گلستان را ندیدم. صدای سر صحنه هنوز راه نیفتاده بود و آنجا این امکان را داشتیم. یکجا خواستم بازی کنم که آقای گلستان گفت «آقا تئاتری بازی نکن!» و لحنش پرخاشگر و تحقیرآمیز بود. چند بار این موضوع پیش آمدم و من دستمالی که بر گردنم بود انداختم و گفتم که اصلاً بازی نمیکنم. بعد از چند دقیقه زکریا هاشمی آمد و گفت که گلستان رفت. بیا و بازی کن و من فیلمبرداری را میگیرم. گلستان را دیدم که کنار جاده قم دارد راه میرود. یک دو روز بیشتر کار نبود و سریع هم تمام شد. آن یک دو روز همه فیلم را زکریا هاشمی گرفت. اما آقای گلستان آن گلستان در ذهنم نبود.»
ماجرایی که به ساخت «مسافران مهتاب» منجر شد
فخیمزاده گفت: «زمانی دفتر کارم در پاسداران بود. اوایل انقلاب بود و من به دلیل طرح ترافیک موتور داشتم. باید ارشاد میرفتم و همچنین انجمن سینماداران و سندیکای هنرمندان و به همین دلیل موتور خریدم. یکبار دیدم که در پاسداران عدهای جمع شدهاند و شلوغ شده است. رفتم جلو و دیدم که چند لات یک عقب افتاده ذهنی را دوره کردهاند. رفتم جلوتر و مردم مرا شناختند. دست او را گرفتم و گفتم خانهات کجاست و او فرخی یزدی را نشانم داد. سوارش کردم و جلو خانه پیاده شد. وقتی پیاده شد دستی برایم تکان داد. همان لحظه فکر کردم که میتوانم یک فیلم بر اساس شخصیت یک عقب مانده ذهنی بسازم.»
چه شد که «نمکی» را خودم بازی کردم؟
راجع به آنها تحقیق کردم. اینکه چه فیزیکی دارند. رفتم مدرسهشان حوالی میدان ولیعصر(عج). مطالعه کردم و از نظر آناتومی بدنی هم به آنها دقیق شدم. اینکه ستون فقراتشان چگونه است و چگونه حرف میزنند. برخیشان شبیه به برخی دیگر بودند و صدایشان نه صدای بم مردانه و نه صدای زیر زنانه بود. به دلیل تحقیقات و مطالعاتم بر آنها مسلط شدم. خودم سناریست، تهیه کننده و کارگردان بودم و بنا نداشتم که بازی هم کنم. با مهدی هاشمی تماس گرفتم یا قرار بود محمد مطیع نقش او را بازی کند. چند نفر را کاندید کردم. یک روز، حین اینکه توضیح میدادم و آن هم در حد یک راهنما، صدایش را در گلوی خودم یافتم. یکی گفت خودت بازی کن. پروژه شروع شد و فردایش به شیراز رفتیم و کل فیلمبرداری آنجا انجام شد. حتی فیالبداهه هم کارهایی کردم. آنجا که پاسبان از نمکی میپرسد خانهات کجاست و خانه را نشان میدهد و او میگوید، سر کوچه میتوانی ساندویچ بخوری، بداهه من باعث شد بگویم «ساندولیچ چیه!؟» و اینها اصلا در سناریو نبود. من سعی کردم ادای کسی را درنیاورم. فکر کردم که اگر خودم کروموزمهایم اختلال داشت و عقب مانده ذهنی بودم چه میشد و همان را بازی کردم. بدترین کار این است که این تیپهای همگون را تقلید کنید و من به هیچ وجه این کار را در مسافران مهتاب انجام ندادم.»
تنهاترین سردار با تکیه بر کتاب رهبر انقلاب
وی ادامه داد: «موقعی تنهاترین سردار را شروع کردم که هنوز سریال امام علی(ع) روی آنتن تلویزیون نرفته بود. تکلیفمان معلوم نبود. یک کارگردان دیگر داشت ۵، ۶ ماه روی آن کار میکرد. من از طریق غلامرضا موسوی که تهه کننده این کار بود داوطلب شدم. در جریان بودم که کار دچار مشکلاتی شده. روزی گفت بیا که مهندس حیدریان با تو کار دارد. پیش خودم گفتم که منظورش از این جلسه چیست. در آن جلسه گفت که از فردا برو کارگردانی کن. من رفتم و دیدم رامینفر هست. او را از دانشکده میشناختم. گفتم ادامه بده و او گفت نمیتوانم بگیرم. من دیدم که سناریو مشکل دارد. همان کتابی که رهبر معظم انقلاب ترجمه کردند به نام «صلح الحسن(ع)» از آل یاسین خواندم و بر همان اساس سناریو دیگری نوشتم. من هیچ کار تحقیقاتی انجام ندادم و با سناریو قبلی هم کاری نداشتم چون اساساً با توجه به کتاب رهبر انقلاب، نیازی به تحقیق تاریخی نبود. در ادامه راه گفتم که نمیتوانم و آقای حیدریان گفت ادامه بده.
ماجرای نشان دادم امام رضا(ع) در سریال
در «ولایت عشق» یکسال فقط صرف تحقیق تاریخی کردم اما برای تنهاترین سردار خیر. خلاصه که خیلی سعی کردم آقای حیدریان را منصرف کنم اما نشد. درباره امام رضا(ع) به طور مثال درباره هجرت امام از مدینه به مرو روایتهای تاریخ مختلف و متعدد وجود داشت. وقتی هم قطعی شد در شورای تاریخ اسلام با دکتر شهیدی و دکتر آیینهوند که در این شورا حضور داشتند، شور کردم. من گفتم که از نظر دراماتیک نمیتوانیم کسی را بسازیم. ایشان میگفتند که وی را نشان دهید. در استودیو پویانمایی کودک(صبا) هالهای از نور ساختیم و فیزیک امام را نشان دادیم. به فرخ نعمتی گفتم که رولی داری که باید به جای امام(ع) بازی کنی، آیا حاضری و او بدون مکث گفت بله! حتی برای بالا و پایین رفتن از تپهها گفتم که اگر میخواهی یک بدل میسازیم و او گفت نه همه را خودم بازی میکنم. فیزیک فرخ خوب بود و صدا و قد و قامتش هم باور پذیر!»
آیتالله مکارم شیرازی پیام فرستادند
وی گفت: «وقتی که این کار بزرگ پخش شد برای نخستین بار تا صبح خوابم نبرد و مدام راه میرفتم و با خود میگفتم چه خواهد شد!؟ آخر همین کار را آقای درویش کرده بود و فیلم رستاخیز را ساخت و با مشکل مواجه شده بود. آقای لاریجانی هم البته از جمله کسانی نبود که نظرش به سادگی تغییر کند. اما در هر حال کاری که درباره امام حسین(ع) انجام داده بودیم لغو شده بود. ما سناریو را هم به کسی نشان ندادیم و فیزیک امام(ع) را هم به تصویر کشیده بودیم. شب اول که پخش شد منتظر بودیم صدای همه درآید اما پس از پخش ۱۰ قسمت آیتالله مکارم شیرازی به آقای لاریجانی پیامی دادند و تشکر کردند. همان شب پیش از نمایش فیلم، نامه آیتالله مکارم را خواندند. مدام به فکر آن نور که در صبا ساختیم بودم و تا پیش از نامه ایشان فکر میکردم که امتی بر سر ما خواهند ریخت!»
مریلا زارعی خیلی زود سوارکاری یاد گرفت
فخیمزاده درباره بازی مریلا زارعی و توضیح مژده لواسانی که «پیشتر خانم زارعی مجری بودند و از شما خواستند در «ولایت عشق» بازی کنند و این درست است که شما به ایشان پاسخ منفی دادید و پس از بازی وی در ۲ فیلم وی را پذیرفتید؟» توضیح داد: «من خانم زارعی را همان اول انتخاب کردم. اتفاقاً سوارکاری را هم سریع یاد گرفت و به همین دلیل گزینه من بود. آن موقع گفت اما هنوز تکلیف سریال چندان مشخص نبود.»
محمد اصفهانی نمیآمد!
همچنین در «ولایت عشق» نخستین بار بود که آهنگ به همراه صدای خواننده در تیتراژ پایانی میآمد. من دوست داشتم که با صدای خواننده، مخاطب جذب تلویزیون شود. چند بار به خانه آقای بیات رفتم اما کار چنگی به دل نمیزد. آقای اصفهانی هم نمیآمد. بالاخره بیات یک جوری رفت و محمد اصفهانی را آورد.»
میرباقری چگونه فخیمزاده را در عمل انجام شده قرار داد؟
فخیمزاده درباره نقش «عمر بن سعد» در فیلم مختارنامه عنوان کرد: «آقای رسول جعفریان از چند نفر دعوت کرد. از جمله کسانی که کار تاریخی کرده بودند تا با طلاب مدرسه علمیه صحبت کنند. میرباقری تازه کار را در شاهرود آغاز کرده بود. گفت یک رول برای تو دارم. من هم پاسخ دادم که میان پیامبران جرجیس را انتخاب کردهای؟! آن زمان تصمیم گرفته بودم که دیگر در کار دیگران بازی نکنم. یک روز دستیار میرباقری تماس گرفت و گفت که بیا سر صحنه ما. میرباقری همه چیز را نشانم داد و دست آخر گفت: «این هم خانه توست! رولی مخصوص تو!» گفتم که در حال حاضر دارم سریالی کار میکنم و او هم گفت که کار سریال را دو ماه عقب بینداز. نشان به آن نشان که کار سریال من یکسال به تعویق افتاد. من در «تنهاترین سردار» نقش داشتم اما نگاهی که میرباقری داشت به کل با موضوع متفاوت بود.»
مهاجرت و فخیمزاده؟!
وی درباره اینکه به مهاجرت فکر کرده است یا نه پاسخ داد: «در جایی هم گفتهام که اگر سنگ هم از آسمان ببارد تهران را رها نمیکنم. یکبار برای فیلمبرداری «تاواریش» به ارمنستان رفتم و پس از بازگشت دل در دلم نبود. این دود و هوای آلوده تهران و صدای بوق ماشینها را دوست دارم و من اصالتاً بچه تهران هم هستم و به همین دلیل به این شهر علاقه خاصی دارم. من اگر زندهام به دلیل تنفس همین هوای آلوده است! اگر هم قرار باشد در جشنوارههای خارجی پشت میکروفن چیزی درباره ایران و و سینمای ایران بگویم، همینها را عنوان خواهم کرد. سینمای پیش از انقلاب آرمان ما نبود اما به آن فحش هم نمیدهیم. ما هویتی داریم و آن هویت را حفظ میکنیم.»
سال ۱۴۰۱ عدهای هول شدند و فکر کردند بوی انقلاب میآید!
وی درباره اعتراضات سال ۱۴۰۱ توضیح داد: «سال ۱۴۰۱ و پس از آن بر من هیچ فشاری نبود. به نظرم موضوع اعتراضات آن سال هم اختلافاتی درونی بود و باید حل میشد. خانمهای محجبه باید مشکلشان را با دیگران حل میکردند. در حال حاضر هم مشکل کامیوندارها از این جنس است. آنها بالاخره باید با دولت دیالوگ کنند. آن زمان اتفاقاً من یک تئاتر کار میکردم. سال ۱۴۰۱ چند نفر هول شدند و فکر کردند که انقلاب میشود اما اگر این فکر را نمیکردند که مرتکب اشتباه خواهند شد. ما انقلاب را یکبار تجربه کردهایم و اصلاً شبیه به آن نبود. دستهای از جوانان شلوغ کردند که در هر مملکتی هم پیش میآید. اما ما نباید به پیشوازش برویم. چند تنی هم که به پیشوازش رفتند، به خطا رفتند... بعضیها هم گمان بردند که اگر چیزی نگویند از قافله عقب میمانند!»
ماجرای فیلم «بادیگارد» ابراهیم حاتمیکیا
وی درباره چندین دوره داوری در جشنواره فیلم فجر توضیح داد: «معتقدم که نباید نفوذی در داوریها باشد. یکسال مصلحتی ما را به عنوان داور انتخاب کردند و گفتند که داوران روی فلان فیلم اتفاق نظر دارند. دوره آقای ایوبی بود. همان ابتدا که فیلم را انتخاب کردند من نظری دادم و آن را اعمال نکردند. گفتم که هر چه از بیرون بگویند من اعمال نمیکنم و با جرأت گفتم که فیلم «بادیگارد» حاتمیکیا را به ما تحمیل کردند تا جایزه بگیرد. ما اساساً با منتقدان و روزنامهنگاران متفاوتیم. قرار نیست که چند نفر را انتخاب کنند و نظرات کارگردان و منتقدان را به ما تحمیل کنند. از سوی دیگر هم قرار نیست که همه داوران سینمایی در کل جهان یک نظر را داشته باشند.»
واکنش به نامها:
داود میرباقری
وی در بخش پایانی صحبتهایش در واکنش به نامهای مختلف درباره داوود میرباقری عنوان کرد: «کارگردانی است که میداند چه میخواهد و چه نمیخواهد. از داود خیلی خوشم میآید و هیچ وقت نتوانستم دوستی را با کار سینمای جدا کنم. اگر هم رقابتی داشتهایم این جلوه بیرونی است. از همان ابتدا کار تاریخی میکردیم و من هم قبولش دارم. نسبت به به نظرات من نظر مساعد داشت و اختلافی هم نداشتهایم. اخیراً هم کاری تاریخ انجام میدهد و به من هم پیشنهاد کرد و گفتم که نیستم.»
ابراهیم گلستان
وی درباره ابراهیم گلستان توضیح داد: «سینماگر نیست. من بیشتر با کتابهایش او را میشناسم. کارگردانی بود با امکانات زیاد!»
هادی اسلامی
فخیمزاده درباره هادی اسلامی گفت: «دانشجوی دانشکده هنرهای دراماتیک نبود و من بودم. همان زمان دوست داشتیم با هم پی اس «اشباح» را انجام بدهیم. او بازیگر و من کارگردان بودم. در پارک بازی میکردیم. سالها او به اداره سینما رفت و من کارگردان شدم. سال ۱۳۶۷ رسید و من با هادی ۴ کار مشترک انجام دادیم. از بازی و تیپش خوشم میآمد. بازیای داشت که به هر رولی میخورد. من برای فیلم «همسر» کاندیدش کردم اما متأسفانه همزمان با پیش تولید فیلم درگذشت.»
رویا نونهالی
وی درباره رویا نونهالی افزود: «بازیگر بسیار باهوشی است. من دوستش دارم. هنرپیشه قهار و قداری است. خودش هم از نقش ناتاشا خلاصی ندارد. همه او را به ناتاشای خواب و بیدار میشناسند.»
امام رضا(ع)
وی درباره اما هشتم شیعیان عنوان کرد: «نمیتوانیم ایرانیها را بدون امام حسین(ع) و امام رضا(ع) تصور کنیم. این دو بزرگوار با تار و پود زندگی ما ایرانیها گره خوردهاند. امام رضا(ع) پیش و پس از انقلاب ندارد. امام رضا(ع) شهید نیست بلکه زنده است و با زندگی ما ایرانیها عجین شده.»