صدای فریادی از میان جمعیت گفت: بماند که دیر آمدی و دیر شد؛ تشویق و همراهی همدلانه کل جمعیت را برانگیخت.
«شاید خنده هامون و از سر گرفتیم»؛ صدای قسمتی از جمعیت بلندتر شد. بعضی هنوز روی صندلیهایشان نشسته بودند و خیره به سن نگاه میکردند. شاید خواننده محبوبشان دوباره همچون چند ثانیه قبل نگاهشان کند، دستهایش را به احترام بالا بیاورد بر چشمانش بگذارد و از روی سن کنار برود. جمعیت میرفت تا دورتر شود اما همان آدمها هنوز فریاد میزدند: خدا رو چه دیدی …
چراغهای سن عظیم که خاموش شدند، «من ذره و خورشید لقائی تو مرا» جمعیت را به وجد آورد. شاید کمتر کسی به ذهنش خطور میکرد که قربانی «نیست شو» را به عنوان اولین قطعه اولین شب کنسرتهایش انتخاب کند. از همان ابتدا آنچه چشمنواز بود، والهای بزرگ کنار سن بود که بیش از خواننده، تصاویر نوازندگان را حین نواختن پخش میکرد. تصاویری که باعث میشد مخاطبان حین همراهی و همنفسی با خواننده، از حرکات دست نوازندگان در حال نواختن نیز بینصیب نمانند.
تپش «ایرانم» در قلب آزادی؛ «آمده ام تو به داد دلم برسی»
تشویقهای ممتد مخاطبان پس از قطعه اول، قربانی را ترغیب کرد تا اجراهای بعدی را از قطعات اخیرش برگزیند. «خندههای تو مرا باز از این فاصله کشت»، آغاز ماجرا بود. همنفسی مخاطبان، قربانی را به اجرای «هم قفس» کشاند. در فاصله کوتاهی «خیال خوش عاشقانه من»، همه آن چیزی بود که جمعیت زمزمه میکرد تا عبارت «چرا هنوز ادامه داری» سوزناکترین عبارت قطعه بعدی باشد که مخاطبان با آن همراهی میکردند.
همنفسی مخاطبان، قربانی را به اجرای «هم قفس» کشاند. در فاصله کوتاهی «خیال خوش عاشقانه من»، همه آن چیزی بود که جمعیت زمزمه میکرد تا عبارت «چرا هنوز ادامه داری» سوزناکترین عبارت قطعه بعدی باشد که مخاطبان با آن همراهی میکردند
طولی نکشید تا نام «شیدا» نیز بر لبها نشست و جوانترها با جدیدترین قطعه این خواننده همنفسی کردند.
قربانی با وقار و آرامش پس از خوانش هر چند بیت و در اینترلودها از روی سن کنار میرفت، در تاریکی کنارش محو میشد تا تمام تمرکز بر روی نوازندهها باشد. خودش هم گاهی محو احساس آنها میشد و با حرکات دست، به سمت نت بعدی هدایتشان میکرد.
غافلگیری بعدی وقتی اتفاق افتاد که قربانی میان خوانشها نفسی گرفت و اعلام کرد قرار است قطعه بعدی بداهه نواخته شود. او گفت: با تبادل احساس و حسی که میان ما و شماست، قطعه بعدی را با مطلع «خیال آمدنت دیشبم به سر میزد، نیامدی که بیینی دلم چه پر میزد»، بداهه مینوازیم.
همین خیال آمدنت، خیال جمعیت را پریشان کرد. صدای فریادی از میان جمعیت گفت: بماند که دیر آمدی و دیر شد. تشویق و همراهی همدلانه کل جمعیت را برانگیخت. شوری که در دل ها افتاد مخاطبان را برای قطعه «مست عشق» آماده کرد.
پس از آنکه «تو مرا جان و جهانی چه کنم جان و جهان را» در محوطه باز آزادی طنین انداخت، «ارغوان» تنها شد و شعر مرحوم سایه با نوای قربانی مهمان اولین شب کنسرتهای ایرانم شد. نکته قابل تامل، وال عظیم روی سن بود که با ظرافت طراحی شده بود تا برای هر قطعه تصاویر به خصوصی را نمایش دهد. سه وال کنار مهم اما مرتبط که از فاصله دور و در میان جمعیت ۷ هزار نفری، عظمت نمایش تصاویر را به رخ میکشید.
اما آنچه در انتها جمعیت را از روی صندلیهایشان بلند کرد، همخوانی با قطعه «روزگار غریب» بود. همخوانی غریبی که از دوریها شکایت داشت و از پیر تا جوان را وادار به برخاستن کرد تا سکوت و صبوری را کنار بگذارند و یکصدا در کنار هم فریاد بزنند؛ «نمانده در دلم دگر توان دوری».
علیرضا قربانی اولین شب از تورکنسرت «ایرانم» خود را شامگاه ۶ خرداد ۱۴۰۴ ساعت ۲۱ در مجموعه بزرگ آزادی با حضور بیش از ۷هزار نفر برگزار کرد تا این آغازی باشد برای تورکنسرتی که از تهران شروع میشود و در شهرهای شیراز، یزد، کرمان، اصفهان، اهواز، تبریز و نیشابور ادامه پیدا خواهد کرد.