به گزارش همشهری آنلاین، نوجوان دهه هشتادی که بهمنماه امسال صحنه خونباری را در مشهد رقم زد، پس از آنکه در حضور وحید خاکشور قاضی ویژه قتل عمد مشهد چگونگی وقوع جنایت و جزئیات این ماجرای تلخ را بازگو کرد، به سوالاتی درباره گذشته خود و ریشههای ارتکاب جرمش پاسخ داد.
محمد-ب
۱۳۸۷
نه، تا کلاس ششم ابتدایی درس خواندم.
با شیوع کرونا دیگر به مدرسه نرفتم، چون از شیوع این بیماری وحشت داشتم و میترسیدم بیمار شوم.
۵ خواهر و برادر دارم و آخرین فرزند خانواده هستم.
کشاورزی می کند. در سرخس زمین کشاورزی داریم.
با یکی از آنها که «علی» نام دارد، همسایه بودیم و از طریق او با علیرضا و حسین دوست شدم.
نه، آنها را نمی شناختیم. آن ۳ دختر نوجوان با پوشش نامناسبی در حال رقص و پایکوبی در پایین تپههای برفی بودند که «علی» دست مرا گرفت و گفت بیا ما هم نزد آنها برویم، ولی من نرفتم.
وقتی دوستانم به آنجا رفتند، من نفهمیدم چه شد. فقط یکباره مرا صدا زدند و دیدم با چند پسر که همراه آن دخترهای نوجوان بودند، درگیر شدهاند. من هم برای حمایت از دوستانم چاقو را برداشتم و به کمک آنها رفتم. دست خودم نبود، نفهمیدم چرا آن نوجوان را زدم.
بله. مردی که در محلهمان استاد بنایی بود مرا با خودش سر کار ساختمانی میبرد و روزی حدود ۵۰۰ هزار تومان درآمد داشتم.
نه، یک موتورسیکلت اقساطی خریدم.
اشتباه کردم.
نمیدانم، سرم داغ بود. پدرم مخالفت کرد، ولی با اصرارهای من و قهرهایم مجبور شد موتورسیکلت را قولنامه کند.
از ۶ماه قبل آنها را میشناختم.
مدتی قبل وقتی با دوستانم از استخر بازمیگشتیم یکی از دوستانم با چند جوان دیگر چشم در چشم شد و تنها به خاطر کلکل بیهوده با یکدیگر درگیر شدیم. آنها از بچههای بولوار توس بودند که آن شب مرا زدند. بعد هم مدام تهدیدم میکردند به همین خاطر چاقو با خودم حمل میکردم تا اگر دوباره دعوا شد، آنها را بترسانم. آنها آن شب مرا با چاقو زدند که زخمی شدم.
آنها را به طور کامل نمیشناختم. بعد هم دوستانم گفتند چون زمان گذشته، دیگر شکایت فایدهای ندارد.
بله، سیگار میکشم و مواد مخدر را هم چند بار وقتی سرماخوردگی داشتم یا دندانم درد گرفته بود به پیشنهاد پدرم مصرف کردم!
با یکی از دوستانم در انتهای کوچه ایستاده بودم که او تعارف کرد. من هم به خاطر خودنمایی کشیدم. الان یک سال از آن روز میگذرد. من حتی در محل کارم نیز سیگار میکشیدم.
نه، یک بار هم نیمهشب حدود ۲ ماه قبل به یک مرکز عرضه فیلم رفتم تا تعدادی فیلم روی گوشی تلفنم بریزم که سر کوچه با پرایدسواران دعوا کردیم. البته قبل از آن با یکدیگر کلکل داشتیم.
به خدا غلط میکنم دست به چاقو ببرم. دیگر آدم میشوم و هیچگاه به خاطر دیگران دعوا نمیکنم. دور رفیقبازی را خط میکشم. الان فقط به خاطر همین رفیقبازیها و خودنمایی هر شب کابوس مرگ میبینم. این عاقبت کاری است که انجام دادم. حالا هم خیلی پشیمانم.
سال گذشته دختری از طریق یکی از بستگانش که با من دوست بود، شماره تلفن داد که من هم پیام دادم و با هم ارتباط برقرار کردیم، ولی او به همراه خانوادهاش مدتی بعد به درگز رفتند و دیگر ارتباط ما قطع شد.
آنها هر کدام با یک دختر دوست بودند.
حدود یک ماه قبل یکی از دوستانم به من هدیه داد.
خیلی در انتخاب دوست اشتباه کردم. رفیق که اهل دعوا و خودنمایی باشد هیچ ارزشی ندارد. من قربانی همین رفیقبازیهای اشتباه شدم.کاش سرم به کارم بود و به آیندهام می اندیشیدم.
مرا مانند فرزند خودشان تصور کنند. من او را نمی شناختم. نادانی کردم، فریب رفیقبازی بیهوده را خوردم. دوستانم مرا به سوی این دعوای وحشتناک هل دادند. به خدا اگر گذشت کنند تا پایان عمرم غلام آنها خواهم بود. مثل ... پشیمانم!
از سرنوشت من درس بگیرند. این هارت و پورتهای بچگانه عاقبتی جز بدبختی و فلاکت ندارد. هیچوقت حتی به چاقو نگاه نکنند. بدانند که روزی مانند من پشیمان میشوند، ولی سودی ندارد. این رفیقبازیها فقط یک غرور کودکانه است. من تا به حال حتی دل دیدن خون را هم نداشتم، ولی امروز مهر قاتل بر پیشانیم خورده است.
حرف آخر؟ نمیدانم چه بگویم. کاش رفیقبازی نمیکردم، غرورم را زیر پا میگذاشتم و دست به چاقو نمیبردم.