تاتار‌ها چه قومی بودند؟ وقتی در یک دره به ۱۵۰۰ تاتار برخوردیم

 تاتار‌ها چه قومی بودند؟ وقتی در یک دره به ۱۵۰۰ تاتار برخوردیم
  یک ساعت بعد از ظهر در میان دشنام و نفرین درشکه چی‌های تاتاری که در میدان جلوی هتل اجتماع کرده بودند سیاستوپول را ترک کردیم. اطراف سباستوپول را از مدت‌ها قبل و لااقل به اسم می‌شناختیم. اسامی خیابان‌های آلما و مالا کف پاریس یادآور همین آبادی‌های پیرامون سباستوپول است. ابتدا از اینکرمان گذشتیم و اندکی بعد به تپه‌های بلند مالا کف رسیدیم و سپس به طرف دره بالبک سرازیر شدیم اتفاقاً. به ما دروغ نگفته بودند. جاده خوب بود. فقط که من دست انداز‌های مهیب و غیر منتظره‌ای داشت و در یکی از همین ناهمواری‌ها بود ناگهان متوجه شدم چمدانم که در اتومبیل مکانیسین‌ها قرار داشت در هوا به پرواز درآمده است. چمدان چند لحظه‌ای میان زمین و آسمان معلق ماند.
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) :

سرویس تاریخ «انتخاب»: کتاب «گل‌های سرخ اصفهان» اثر کلودانه، سفرنامه کلودآنه، روزنامه نگار فرانسوی به ایران است. این سفر که با اتوموبیل انجام شده، از بخارست آغاز می‌شود و تاریخ شروع آن سال ۱۹۰۰ است. این کتاب توسط فضل الله جلوه ترجمه و در سال ۱۳۷۰ به چاپ رسیده است.

یک ساعت بعد از ظهر در میان دشنام و نفرین درشکه چی‌های تاتاری که در میدان جلوی هتل اجتماع کرده بودند سیاستوپول را ترک کردیم. اطراف سباستوپول را از مدت‌ها قبل و لااقل به اسم می‌شناختیم. اسامی خیابان‌های آلما و مالا کف پاریس یادآور همین آبادی‌های پیرامون سباستوپول است. ابتدا از اینکرمان گذشتیم و اندکی بعد به تپه‌های بلند مالا کف رسیدیم و سپس به طرف دره بالبک سرازیر شدیم اتفاقاً. به ما دروغ نگفته بودند. جاده خوب بود. فقط که من دست انداز‌های مهیب و غیر منتظره‌ای داشت و در یکی از همین ناهمواری‌ها بود ناگهان متوجه شدم چمدانم که در اتومبیل مکانیسین‌ها قرار داشت در هوا به پرواز درآمده است. چمدان چند لحظه‌ای میان زمین و آسمان معلق ماند.

بعد بر کف جاده افتاد خود ما هم اگر محکم به دستگیره‌های اطراف صندلی‌های اتومبیل نمی‌چسبیدیم در هر دست‌اندازی چنین سرنوشتی می‌یافتیم. چشم انداز بسیار دل‌انگیزی بود بهاری دیررس همه جا را سرسبز و خرم ساخته بود و درختان بادام غرق در شکوفه بود برای اولین بار از سفر با اتومبیل در سرزمینی ناشناخته و دور دست احساس لذت و سرخوشی می‌کردیم. به باشی سرای رسیدیم. ۱۵۰۰۰ تاتار در ته دره‌ای تنگ که از دور، چون کوچه‌ای عجیب و بی انتها به نظر می‌رسید زندگی می‌کردند در قسمت ورودی شهر روی تپه‌ای سرباز خانه‌ای قرار داشت که یک گروه سرباز روسی در آن به سر می‌بردند و ظاهراً مراقب حفظ آرامش شهر بودند البته ما در آنجا توقفی نکردیم و با حداکثر سرعت ممکن که چندان زیاد نبود از وسط شهر. گذشتیم. تقریباً تمامی مردم شهر برای تماشای ما در دو طرف جاده ازدحام کرده بودند و با فریاد‌های کر‌کننده خویش ما را بدرقه می‌کردند. برای من غالباً این تصور پیش آمده است که در واقع قصد اصلی ما از انجام این سفر فراهم آوردن وسیله‌ای برای تفریح و سرگرمی ساکنان محروم شهر‌های دورأفتاده بوده است.

پینه دوز‌ها، خیاط‌ها، قصاب‌ها مسگر‌ها کوزه گر‌ها و بقال‌های باشی سرای، چمباتمه‌زده در دکان‌هایی که پیشخوانی گشاده داشت دست از کار کشیده برای ما دست تکان می‌دادند و با شوقی اعجاب‌آمیز عبور ما و اتومبیلهامان را تماشا می‌کردند. این در واقع سرگرمی و تفریحی مجانی برای ایشان بود. اما در عوض تا آنجا برای خودمان خیلی گران تمام شده بود. در قصر قدیمی شهر که روزگاری اقامتگاه خان‌های تاتار یعنی فرمانروایان مطلق این سرزمین‌ها بود اتاقی را به ما نشان دادند که شبی کاترین، کبیر امپراتریس مقتدر روسیه در آن خوابیده بود معماری شرقی قصر که به دوران انحطاط هنری تعلق داشت در حد متوسط بود، اما باغ و باغچه‌های پیرامون ساختمان از لطف و زیبایی فوق‌العاده‌ای برخوردار بود.

بعد سری هم به گورستان اصلی شهر که خان‌های بزرگ تاتار آن مدفون بودند زدیم مقبره‌ها همه سر گشوده بود و بعض از آنها در قرن پانزدهم و شانزدهم در. ساخته شده بود و به مرور ایام در پیرامون گور‌ها صد‌ها بوته بنفشه و نیلوفر و گیاهان خودروی دیگری رسته بود و از دور چنین به نظر می‌رسید که همه آنها از پیکر مردگانی که در در آنجا به خاک سپرده شدهاند ریشه گرفته است درختان سرسبز و پرشکوفه هلو نیز بر گور‌ها سایه افکنده بود و اندکی دورتر مناره باریک یک مسجد کوچک سر به ه آسمان کشیده بود.

در مجموع این مکان بیش از آنچه آرامگاه خان‌های تاتار باشد منظره پارکی باصفا و بهجت‌انگیز را داشت. حدود ساعت ۵ بعداز ظهر باشی سرای را ترک کردیم و از در‌های وحشی بالا رفتیم. ۱۰۰ کیلومتر راه کوهستانی در پیش داشتیم و باید قله‌ای به ارتفاع هزار و پانصد متر را پشت سر می‌گذاشتیم تا به یالتا برسیم. پایین دره منطقه‌ای پر جمعیت بود از کنار خانه‌های کوچک با باغچه‌های پر درخت عبور می‌کردیم و تاتار‌های بیشماری را که در مزارع مشغول کار بودند. اما اندکی بعد به منطقه‌ای رسیدیم که دیگر اثری از کشاورزان نبود و همه جا می‌دیدیم فقط تنهایی و جنگل بود. هر چه پیشتر می‌رفتیم شیب جاده تندتر می‌شد مرسدس ۴۰ اسب پیشاپیش ما در حرکت بود و شدیدترین سربالایی‌ها را براحتی می پیمود. اتومبیلی که من سوار بودم در وسط قرار داشت و پشت سرما اتومبیل ۱۶ اسب حامل چمدان‌ها ناله کنان و با زحمت بالا می‌آمد.

جاده برای رسیدن به ارتفاعات کوهستانی مرتباً پیج می‌خورد و در سر هر پیچی گودالی بود و در هر ۱۰۰ متر یک پیج وجود داشت کم کم هوا تاریک می‌شد و ما زودتر از اواسط شب به یالتا نمی‌رسیدیم و آن هم از چه راه دشواری همچنان بالا می‌رفتیم جاده از وسط جنگل می‌گذشت و هنوز در زیر درختان آثار برف دیده می‌شد سرانجام از جنگل خارج شدیم و تقریباً به بالاترین منطقه کوهستانی رسیده بودیم که ناگهان در سر یکی از پیچ‌های جاده دیوار برفی به ارتفاع یک متر در مقابل خود دیدیم مرسدس بزرگ مثل جنجگویی دلیر به دشمن حمله کرد و سپر خود را به دیوار برفی کوفت چند قدمی نیز در برف پیش رفت، اما خیلی زود برف‌ها چنان در مقابل رادیاتور اتومبیل متراکم شد که، چون مانعی عبور ناپذیر جلوی پیشرفت آن را سد کرد. چه باید کرد؟

برچسب
 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها