نوآوری در ایران جای خود را به کپیبرداری داده است؟

تنها نگاهی به نقشه استارتاپهای ایرانی کافیست تا ردپای آشنایی را ببینیم. اسنپ که نسخه بومی اوبر است، دیجیکالا که از آمازون الهام گرفته، کافهبازار در سایه گوگلپلی، و صدها نمونه دیگر که فقط با تغییر زبان و رنگ، نمونههای خارجی را تقلید کردهاند. این تقلید مداوم پرسشی بنیادین را پیش میکشد که آیا اکوسیستم استارتاپی ایران واقعاً توان نوآوری دارد یا فقط در قالبهای دستدوم تنفس میکند؟
به گزارش اقتصادآنلاین، استارتاپها قرار است پاسخی باشند به مسألهای حلنشده، یا خلق راهحلی تازه برای بهبود کیفیت زندگی. اما در ایران، بیشتر استارتاپها نه مسألهمحورند، نه بومیسازیشده واقعی. آنها اغلب کپیهایی هستند از سرویسهای موفق خارجی، با کمترین میزان تطبیق واقعی با فرهنگ، زیرساخت یا حتی نیاز مخاطب ایرانی.
برای نمونه، اسنپ را در نظر بگیریم. با وجود آنکه از نظر فنی و تجاری موفق بوده، اما از نظر ایدهپردازی، چیزی جز نسخهای بومیشده از Uber نیست. تمام الگوی مدل کسبوکار، معماری محصول، تجربه کاربری و حتی سیستم امتیازدهی دقیقاً از اوبر برداشته شدهاند. این موضوع درباره دیجیکالا نیز صدق میکند؛ فروشگاهی آنلاین که شباهت ساختاری آن به Amazon بهاندازهایست که بسیاری از کارمندان فنی دیجیکالا در دورههای آموزشی خود مستقیماً از مستندات آمازون استفاده میکردند.
اما آیا این بهخودیخود بد است؟ نه الزاماً. بسیاری از کشورها در مراحل اولیه توسعه فناوری از تجربه دیگران الهام میگیرند. اما نکته در اینجاست که ایران سالهاست در مرحله "الهامگیری" گیر کرده و به مرحله خلق عبور نمیکند. اکوسیستمی که در آن، نوآوری تقلیل یافته به بازآفرینی ابزارهای دیگران، نمیتواند ادعای استقلال یا پیشرفت فناورانه داشته باشد.
دولت، سرمایهگذار یا مانع نوآوری؟
یکی از بزرگترین مشکلات اکوسیستم ایران، حضور سنگین و اغلب ناکارآمد نهادهای حاکمیتی در فرآیند حمایت از نوآوری است. تسهیلات، صندوقها و رویدادهای دولتی بهجای حمایت از ایدههای نو، معمولاً به سمت پروژههایی میروند که یا «کمریسک»اند یا ظاهر تقلیدی آنها حس امنیت میدهد و خب ترجیح نسخه کپیشده از یک مدل خارجی موفق، به جای جسارت در مسیر تازه است.
حتی شتابدهندهها و صندوقهای VC نیمهدولتی نیز همین مسیر را دنبال میکنند. آنها سرمایهگذاری را تنها در طرحهایی میپذیرند که الگوی موفق جهانی داشته باشند. به همین دلیل اگر کسی بخواهد مدلی خارج از الگوهای جهانی، مثلاً برای حل یک مشکل کاملاً بومی ارائه دهد، بهسختی میتواند سرمایه جذب کند.
به این روند، محدودیتهای قانونی و رگولاتوری مبهم را هم اضافه کنید. یک استارتاپ در حوزه فینتک یا سلامت دیجیتال باید از دهها نهاد مجوز بگیرد، در حالی که نوآوری اصلاً نمیتواند در این بوروکراسی جان بگیرد. بنابراین کارآفرین ترجیح میدهد یک مدل آزمودهشده را انتخاب کند تا هزینه تعامل با نهادهای سختگیر را کاهش دهد.
تقلید از ظاهر، نه عمق مدلهای موفق
وقتی آمازون موفق میشود، دلیل آن فقط طراحی UX یا سیستم انبارداریاش نیست، بلکه پشت این موفقیت، فلسفهای از نوآوری در لجستیک، مدیریت زنجیره تأمین، مدلسازی تقاضا و تحلیل دادههای کلان قرار دارد. اما در ایران، استارتاپها معمولاً بهجای فهم این لایههای عمیق، فقط ظاهر را کپی میکنند.
دیجیکالا بهجای سرمایهگذاری در نوآوریهای لجستیکی، سالها با معضل تأخیر در تحویل و نارضایتی مشتری مواجه بود، چون زیرساخت پشتیبانِ مدل آمازونی را نداشت. به همین شکل، بسیاری از مارکتپلیسهای ایرانی مانند نمونههای خارجی طراحی شدهاند، اما در زمینه مدل کارمزد، رقابت فروشندگان یا سیستمهای رضایتسنجی، عملاً با مشکلات ساختاری روبهرو شدهاند، چون فقط پوسته را برداشتهاند.
مشکل دیگر، نبود نیروی انسانی خلاق و آموزشدیده در لایههای بالای تصمیمگیری است. بسیاری از بنیانگذاران استارتاپها بهجای تفکر خلاق و طراحی بر اساس نیاز بازار، فقط دنبال نسخه فارسیشده مدلهای سیلیکونولی هستند. این شیفت ذهنی، نوآوری را از فرهنگ سازمانی حذف کرده و جای آن را "ترجمه کسبوکار" گرفته است.
شرطبندی روی جسارت و بازار واقعی
با همه این نقدها، هنوز امید به اصلاح هست. ایران بازار بکری در بسیاری از حوزههای فناوری دارد که نهتنها هنوز کشف نشدهاند، بلکه مدل خارجی هم برایشان وجود ندارد. برای مثال، سامانههای هوشمند مدیریت مصرف آب، پلتفرمهای دادهمحور کشاورزی بومی، سیستمهای محلی حملونقل در مناطق کمدسترسی و خدمات دیجیتال برای سالمندان ایرانی، موضوعاتی هستند که هنوز حتی در کشورهای پیشرفته مدلهای جامعی ندارند.
بهعبارت دیگر، ایران فرصت دارد صادرکننده نوآوری شود، اگر جسارت ریسکپذیری را داشته باشد. اما لازمه آن، تغییر نگرش در سه سطح است. سرمایهگذار که باید بهجای نسخهبرداری امن، روی تیمهایی شرطبندی کند که مسأله بومی را میشناسند و حاضرند از صفر بسازند. دولت باید بگذارد شکست بخشی از مسیر نوآوری باشد. و بنیانگذاران استارتاپها باید از خود بپرسند که آیا واقعاً حلکننده یک مشکلاند یا فقط یک مترجم مدل خارجی؟
اکوسیستمی که نوآور نیست، صرفاً مصرفکننده آینده دیگران است
تا زمانی که فضای استارتاپی ایران بر مدار کپیبرداری و کاهش ریسک تنظیم شده باشد، نمیتوان انتظار خلاقیت اصیل داشت. واقعیت این است که نوآوری پرهزینه، کند، و پرخطاست، اما اگر بخواهیم نقش مؤثری در اقتصاد آینده داشته باشیم، چارهای جز پرداخت این هزینهها نیست.
برای عبور از مرحله «کپیکار بودن»، ایران باید بهجای تقلید از راههای رفته، مسیرهای خودش را بکِشد؛ مسیری که شاید بدون الگو، اما با بینش بومی و نیاز واقعی آغاز میشود. اگر نه، باید پذیرفت که اکوسیستم ما نهتنها نوآور نیست، بلکه فقط بازاری برای نسخههای تاریخمصرفگذشتهی دیگران باقی خواهد ماند.