کنسرت مشترک ابرقدرتها؛ فصل تازه ائتلافهای جهانی فرا رسید/ ترامپ از شی و پوتین چه میخواهد؟

به گزارش اقتصادنیوز، مقوله «رقابت قدرتهای بزرگ به عنوان پدیدهای مربوط به قرن گذشته برای مدتی کمرنگ شد، اما دوباره این پدیده با قدرت بازگشت.» این مسئله باعث شد که دونالد ترامپ رئیس جمهور ایالات متحده در سال ۲۰۱۷ از یک سند استراتژی امنیت ملی جدید رونمایی کرد. این سند در حقیقت باز تعریف مولفههای سیاست خارجه آمریکا در طول یک دهه گذشته و ارائه یک روایت یکجانبه از مفهوم خود و دیگری ارائه کرده است.
در دوران پسا جنگ سرد، ایالات متحده بر خلاف دورههای قبل، به دنبال همکاری با سایر قدرتها و گنجاندن آنها در نظم جهانی یکجانبه به رهبری آمریکا بود. اما در اواسط دهه ۲۰۱۰، اجماع جدیدی شکل گرفت. دوران همکاری به پایان رسیده بود و استراتژی ایالات متحده باید بر رقابت با رقبای اصلی، یعنی چین و روسیه، متمرکز میشد. اولویت اصلی سیاست خارجی آمریکا روشن بود و آن چیزی جز پیشی گرفتن از مسکو و پکن نبود.
این عبارات بخشی از یادداشت فارن افرز است که اقتصاد نیوز آن را در پنج بخش ترجمه کرده، بخش نخست با عنوان «ترامپ و فصل تازه یارگیری/ پشت پرده شکاف فراآتلانتیکی و هم صدایی آمریکا با پوتین و شی چیست؟» منتشر شد و در ادامه بخش دوم آمده است.
فصل تازه رقابت ها
اگر چه رقابت با رقبای اصلی در دوره اول ترامپ و بایدن محوریت داشت، اما توجه به این نکته لازم و ضروری است که رقابت با قدرتهای بزرگ هرگز بلزتاب دهنده یک استراتژی منسجم نبوده است. داشتن یک استراتژی به این معنا است که رهبران سیاسی اهداف یا معیارهای مشخصی برای پیشبرد اهداف خود تعریف کردند. به عنوان مثال، در طول جنگ سرد، واشنگتن به دنبال افزایش قدرت خود بود تا نفوذ شوروی را مهار کند.
در مقابل، در عصر معاصر، رقابت برای حفظ و تثبیت قدرت به خودی خود به عنوان یک هدف به نظر میرسد. اگرچه واشنگتن رقبای خود و ماهیت رقابت با آنان را ارزیابی میکند اما به ندرت توانست علل و اهداف و ماهیت را تعریف و تبیین نماید. در نتیجه، این مفهوم بسیار انتزاعی است. رقابت قدرتهای بزرگ میتواند تهدیدهای ترامپ برای ترک ناتو را مشروط بر اینکه کشورهای اروپایی هزینههای دفاعی خود را افزایش دهند، توجیه نماید. زیرا انجام این کار میتواند منافع امنیتی آمریکا را از سوءاستفادههای مالی قدرتهای اروپایی محافظت نماید.
همچنین میتواند به عنوان توجیهگر سرمایهگذاری مجدد بایدن در ناتو نیز عمل کند که به دنبال احیای اتحاد کشورهای دموکراسیخواه علیه نفوذ روسیه و چین است.
مفهوم رقابت قدرتهای بزرگ به جای تعریف یک استراتژی خاص، خوانشی اقتدارگرایانه از سیاست جهانی را به تصویر میکشد که بازتاب دهنده رویکرد بنیادین تصمیمسازان آمریکایی به خود و جهان اطرافشان و چگونگی تمایل آنها به درک دیگران از خود ارائه میدهد. در این روایت، ایالات متحده شخصیت اصلی داستان است. گاهی در قامت یک قهرمان قوی و با ابهت در عرصه اقتصادی و نظامی بینظیر، به تصویر کشیده میشود و در عین حال به عنوان یک قربانی نیز معرفی شود.
همانطور که در سند استراتژی امنیت ملی ترامپ در سال ۲۰۱۷ اشاره شده است که در آن ایالات متحده در حال کنشگری در جهانی خطرناک است که در آن قدرتهای رقیب با رفتارهای تهاجمی خود منافع آمریکا را در سراسر جهان به چالش میکشند به تصویر کشیده شد. گاهی اوقات، یک بازیگر پشتیبان نیز وجود دارد. به عنوان مثال، گروهی از کشورهای دموکراسیخواه که از نظر بایدن، شریکی مهم در تضمین رشد اقتصاد جهانی و حمایت از حقوق بشر محسوب میشوند. چین و روسیه، به نوبه خود، به عنوان دشمنان اصلی ایالات متحده مطرح میشوند. اگر چه کنشگری مقطعی دیگر بازیگران موازنهگر مانند ایران، کره شمالی و مجموعهای از کنشگران غیردولتی وجود دارد.
اما نقش پکن و مسکو به عنوان عاملان توطئه تضعیف ایالات متحده برجسته شد. همچنین، برخی از جزئیات این داستان بسته به اینکه چه کسی آن را روایت میکند، متفاوت است. روایت ترامپ از این داستان بر محوریت منافع ملی استوار است و قدرتهای تجدیدنظرطلب در صدد تضعیف امنیت و رفاه آمریکا هستند. البته در دوران بایدن، بیشتر توجهها معطوف به هنجارها و نظم جهانی بود تا مسئله امنیت و منافع.
واشنگتن ناچار بود برای تضمین امنیت دموکراسی و پایداری نظم بینالمللی مبتنی بر قانون، با قدرتهای خودکامه اصلی رقابت کند. اما برای نزدیک به یک دهه، روایت کلی همچنان یکسان باقی ماند. رقبا به دنبال آسیب رساندن به منافع آمریکا بودند و واشنگتن باید پاسخ میداد. هنگامی که این تعریف از رقابت قدرتهای بزرگ به نظم جهانی شکل داد؛ به رویدادها معانی خاصی بخشید. حمله روسیه به اوکراین نه تنها حملهای به اوکراین، بلکه حملهای به نظم تحت رهبری ایالات متحده نیز بود.
تقویت قدرت نظامی چین در دریای چین جنوبی نه تنها در راستای دفاع از منافع اصلی پکن، بلکه تلاشی برای گسترش نفوذ پکن در هند و اقیانوسیه به هزینه واشنگتن است. رقابت قدرتهای بزرگ به این معنی بود که فناوری نمیتواند بیطرف باشد و ایالات متحده باید شبکههای 5G چین در اروپا را کنار بزند و دسترسی پکن به نیمهرساناها را محدود کند. کمکهای خارجی و پروژههای زیرساختی در کشورهای آفریقایی صرفاً ابزار توسعه نبودند، بلکه سلاحی در نبرد برای حفظ و دستیابی به برتری بودند. سازمان بهداشت جهانی، سازمان تجارت جهانی، دادگاه کیفری بینالمللی، حتی سازمان گردشگری جهانی سازمان ملل، همگی به عرصههایی برای رقابت بر سر برتری تبدیل شدند. به نظر میرسید که اکنون همه چیز متاثر از رقابت قدرتهای بزرگ شده است.
بلیت های کنسرت
ترامپ در دوره اول ریاست جمهوری خود در قامت یکی از معماران و بنیانگذاران رقابت قدرتهای بزرگ ظاهر شد. او در سخنرانی خود در سال ۲۰۱۷ گفت: رقبای ما سخت و سرسخت و در عین حال بلندمدت هستند. اما ما نیز برای موفقیت، باید هر ابعاد مختلف از قدرت ملی خود را ادغام کنیم و باید به منظور حفظ برتری هر نوع ابزار قدرت ملی خود رقابت کنیم.
ترامپ دو سال قبل، زمانی که نامزدی خود برای ریاست جمهوری را اعلام کرد، صراحت بیشتری داشت و گفته بود: "من چین را شکست میدهم، برای همیشه". اما ترامپ پس از بازگشت به قدرت برای دوره دوم، رویه خود را تغییر داد. رویکرد او همچنان تهاجمی و تهاجمیتر شده است. او از تهدید به تنبیه غالبا اقتصادی برای مجبور کردن دیگران به انجام آنچه میخواهد، دریغ نمیکند. با این حال، ترامپ به جای تلاش برای شکست دادن چین و روسیه، اکنون میخواهد آنها را متقاعد کند که برای مدیریت نظم بینالمللی با او همکاری کنند. آنچه که او اکنون میگوید، روایتی از تبانی است، نه رقابت و روایتی جدید از همکاری.
ترامپ پس از تماس با شی در اواسط ژانویه، در Truth Social نوشت: " ما بسیاری از مشکلات را با هم حل خواهیم کرد و از همین حالا شروع میکنیم. ما در مورد حفظ موزانه تجارت، فنتانیل، تیکتاک و بسیاری از موضوعات دیگر بحث کردیم. من و رئیسجمهور شی هر کاری از دستمان بربیاید انجام خواهیم داد تا جهان را صلحآمیزتر و امنتر کنیم." ترامپ در همان ماه خطاب به رهبران تجاری که در داووس سوئیس گرد هم آمده بودند، اظهار داشت: "چین میتواند به ما کمک کند تا جنگ روسیه و اوکراین را متوقف کنیم و آنها قدرت زیادی بر این این کار دارند و ما با آنها همکاری خواهیم کرد."