قصه کودکانه مورچه و ملخ با نتیجه اخلاقی

قصه کودکانه مورچه و ملخ با نتیجه اخلاقی
 داستان آموزنده دو دوست مورچه و ملخ که اهمیت کار و تلاش را در زندگی نشان می دهد.

داستان مورچه و ملخ برای کودکان

روزی روزگاری، دو دوست صمیمی بودند - یک مورچه و یک ملخ. ملخ دوست داشت تمام روز استراحت کند و گیتار بنوازد. اما مورچه تمام روز سخت کار می کرد. او از گوشه و کنار باغ غذا جمع می کرد، در حالی که ملخ استراحت می کرد، گیتار می زد یا می خوابید.

ملخ به مورچه می گفت که هر روز استراحت کند، اما مورچه امتناع می کرد و به کارش ادامه می داد. به زودی، زمستان آمد؛ روزها و شبها سرد شد و موجودات بسیار کمی بیرون رفتند.

در یک روز سرد زمستان، مورچه مشغول خشک کردن دانه های ذرت بود. ملخ نیمه جان، سرد و گرسنه، نزد مورچه ای که دوستش بود آمد و تکه ای ذرت خواست.

داستان کودکانه مورچه و ملخ

مورچه پاسخ داد: «ما شبانه روز کار می کنیم تا ذرت را جمع آوری و ذخیره کنیم تا در روزهای سرد زمستان از گرسنگی نمیریم. چرا باید آن را به شما بدهیم؟» مورچه در ادامه پرسید: «تابستان گذشته چه می کردی؟ باید مقداری غذا جمع آوری و ذخیره می کردید.

قبلاً به شما گفته بودم.» ملخ گفت: من مشغول آواز خواندن و خوابیدن بودم. مورچه پاسخ داد: «تا آنجایی که به من مربوط می شود، می توانی تمام زمستان را بخوانی. از ما چیزی نخواهید گرفت.» مورچه غذای کافی برای زمستان داشت، بدون هیچ نگرانی، اما ملخ این کار را نکرد و او به اشتباه خود پی برد.

separator line

نتیجه اخلاقی داستان مورچه و ملخ

از داستان مورچه و ملخ نتیجه می گیریم که تا وقتی تنور داغه بچسبون.

separator line

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها