قصه جک، ابرقهرمان مبارزه با قلدری

داستان کودکانه تصویری جک، یک ابر قهرمان در برابر قلدری
جک پسر بچه 8 ساله ای بود که مثل خیلی از بچه های دیگه به مدرسه میرفت و عاشق فوتبال بازی کردن بود..
اما یک چیز عجیب و غریب در مورد جک وجود داشت. اون خیلی وقتها بدون اینکه کسی بفهمه تبدیل به یک ابر قهرمان می شد و به بچه ها کمک می کرد.. درست مثل ابرقهرمان های کارتون ها ..
راستش رو بخواید جک همیشه از قلدری و زورگویی بچه ها خیلی عصبانی میشد. به همین خاطر وقتی میدید یکی از بچه ها داره قلدری می کنه و بچه دیگه ای رو اذیت می کنه، سریع لباس ابرقهرمانیش رو می پوشید و مثل قهرمانها ظاهر می شد و به اونها کمک می کرد! اگر دوست دارید از ماجراهای قهرمان بازی جک براتون تعریف کنم به ادامه قصه مون گوش بدید..
هفته گذشته وقتی که جک به پارک رفته بود دید که یک پسر بزرگتر داره پسر کوچولویی رو اذیت می کنه ، آب نباتش رو گرفته بود و با اسم های مسخره صداش میزد .. جک خیلی ناراحت شد.
اون سریع لباس قهرمانیش رو پوشید و ظاهر شد.
بعد با صدای بلند گفت:” اذیت کردن و مسخره کردن دیگران ممنووووع! ما اجازه نداریم کسی رو با اسم های مسخره صدا بزنیم ! تنها اسمی که می تونیم به کسی بگیم اسم خودش هست که پدر و مادرش براش انتخاب کردند ..”
یک بار هم وقتی که جک داشت از مدرسه برمیگشت دید که یک پسر بچه به زور می خواست که خوراکی بچه دیگه ای رو بگیره ..
جک سریع لباس و شنل و ماسک قهرمانیش رو پوشید و ظاهر شد و گفت:” مشت زدن و لگد زدن ممنوووع! تو فقط اجازه داری ساندویچ خودتو بخوری و نباید خوراکی کسی رو به زور بگیری!”
یا وقتی که یک بار جک به پارک رفته بود دید که بچه های دیگه به یک دختر کوچولو اجازه نمیدن که وارد گروهشون بشه و باهاشون بازی کنه .. جک با خودش فکر کرد این هم یه جور زورگویی و قلدریه !
بعد سریع لباسش رو تنش کرد ، شنلش رو پوشید و ماسکش رو زد و بین بچه ها ظاهر شد.. بعد با صدای بلند گفت:” اذیت کردن و بیرون کردن بچه های دیگه از بازی ممنووووع! همه بچه ها می تونند بازی کنند.. توی بازی همیشه جا برای یک نفر دیگه هم هست !!”
یک روز صبح وقتی که جک داشت به مدرسه می رفت توی راه مدرسه دید که یکی از بچه ها یک دفعه جلوی بچه دیگه ای که کوچیکتر بود پرید و اونو ترسوند..
جک مثل همیشه سریع لباس قهرمانیش رو از توی کیفش در آورد و پوشید و ماسکش رو روی صورتش گذاشت و ظاهر شد و گفت:” اذیت کردن و ترسوندن بچه های کوچیکتر ممنوع! کسی اجازه نداره از ترسوندن دیگران بخنده و لذت ببره ..”
یک بار هم جک توی سالن ورزش دید که دو تا از بچه ها دارند پشت سر یکی دیگه از بچه ها حرفهای بد می زنند! جک ناراحت شد. به نظر جک حرف زدن در مورد دیگران وقتی که خودشون نیستند تا بگن این حرفها درسته یا نه اصلا کار قشنگی نبود..
جک مثل همیشه لباس قهرمانیش رو پوشید و ظاهر شد و گفت:” ما نباید در مورد کسی که نیست حرفهای بد بزنیم.. همیشه در مورد دیگران از کلمه های خوب استفاده کن.. حرفهای خوب و رفتار خوب با دیگران دوباره به خودت برمی گرده ! ”
بله ! اینطوری بود که همه بچه ها جک رو به عنوان ابرقهرمان میشناختند. بچه هایی که جک بهشون کمک کرده بود از اون تشکر کردند و گفتند:” ما از تو ممنونیم جک، ما نمیدونیم اگر تو نبودی باید چیکار می کردیم!”
جک گفت:” شما هم می تونید هر کاری که من کردم رو انجام بدید.. فقط یادتون باشه که در برابر قلدری و زورگویی دیگران نباید بترسید یا گریه کنید! حرفهای زشت بزنید! یا شما هم همون کار رو تکرار کنید! این همون چیزیه که آدمهای قلدر دوست دارند… شما باید با شجاعت در مقابل اونها بایستید و حرفتون رو بزنید و اجازه ندید کارشون رو تکرار بکنند.. اگر هم به تنهایی نتونستید از یک بزرگتر کمک بخواهید..
بله بچه های عزیزم اینم از قصه جک و قهرمان بازی هاش .. ببینم شما هم تا حالا با کسی برخورد کردید که به نظرتون داره حرف زور میزنه یا قلدری می کنه؟ چیکار کردید؟ حالا با قصه ای که شنیدید به نظر شما بهترین کار در برابر زورگویی دیگران چیه؟