داستان کودکانه: ساحل هیجان انگیز موش ها

داستان کودکانه: ساحل هیجان انگیز موش ها

 آلبرت و آنی، دو موش کوچولو، با خلاقیت و همکاری دوستانشان یک ساحل هیجان انگیز در حیاط خانه ساختند.

قصه بچگانه یک ساحل هیجان انگیز برای موش ها

آلبرت و خواهرش آنی موش کوچولوهایی بودند که توی حیاط یک خونه بزرگ زندگی می کردند. یک روز گرم تابستانی که آلبرت و آنی روی درخت مشغول بازی بودند.

آلبرت چشمش به ماشین آدمهایی که اونجا زندگی می کردند افتاد و گفت: “اون بچه ها دارند به همراه مامان و باباشون به سفر میرن .. من دیروز شنیدم که قراره به کنار دریا برن..” بعد در حالیکه آه می کشید گفت:” اوووم خوش به حالشون حتما کنار ساحل کلی آب بازی و شن بازی می کنند!”

آنی کمی فکر کرد و گفت:” خب اینجا هم هوا آفتابیه ، حالا که اون بچه ها به سفر رفتند ما می تونیم با خیال راحت توی زمین ماسه اونها بازی کنیم ..”

آلبرت و آنی از جعبه ماسه که کنار حیاط بود بالا رفتند. آلبرت نگاهی به استخر بادی که داخل جعبه بود کرد و یک دفعه گفت:” من یه فکری دارم ! اگر این استخر بادی رو پر از آب کنیم اونوقت ما هم اینجا یک ساحل هیجان انگیز داریم که هم می تونیم شنا کنیم و هم شن بازی..!”

آنی با تردید نگاهی به استخر بادی کرد و گفت:” ولی این استخر خیلی بزرگه ! چطوری اون رو پر کنیم؟!” آلبرت سطل پلاستیکی اش رو نشون داد و گفت:” با این!” بعد به سرعت به طرف شیر آب دوید و اون رو باز کرد و سطلش رو پر کرد و اون رو توی استخر ریخت اون چند بار این کار رو تکرار کرد بعد با ناامیدی به استخر نگاه کرد و گفت:” اوووه خدای من تو درست می گی، هنوز خیلی مونده تا این استخر پر از آب بشه !”

آنی گفت:” می دونی چند تا سطل اب لازمه تا این استخر پر بشه ؟! یک عالمه سطل … تازه معلوم نیست تو چند بار باید بری و بیای تا بتونی این استخر رو پر کنی .. این کار خیلی سخت و خسته کننده ایه آلبرت ..”

آلبرت آهی کشید و گفت:” درسته آنی .. این کار خیلی سخت و طولانیه.. ” بعد یه کم دور و برش رو نگاه کرد و گفت:” آنی فکر کنم سطل تو بزرگتر از سطل منه ، میشه با هم عوض کنیم؟” آنی گفت:” نه آلبرت توی هر دوی اینها یک اندازه آب جا میشه ، فقط مال تو پهن تره و مال من باریکتر..” بعد هم آب سطل آلبرت رو توی سطل خودش ریخت تا به اون نشون بده که هر دو سطل یک اندازه هستند..

قصه بچگانه

آلبرت گفت:” تو درست میگی.. پس حالا چیکار کنیم؟” بعد سراغ یک فنجون اسباب بازی که گوشه زمین ماسه افتاده بود رفت و اون رو برداشت و گفت:” فکر کنم این بزرگتر باشه.. اندازه اون دوبرابر سطل منه !” بعد سریع فنجان رو پر از آب کرد و سعی کرد تا اون رو به استخر برسونه ..

ولی یک مشکلی وجود داشت، فنجان بزرگتر خیلی سنگین تر هم بود ! آلبرت همه تلاشش رو کرد تا فنجون رو به استخر برسونه اما نتونست و پخش زمین شد.. آنی گفت:” تو حالت خوبه آلبرت؟” آلبرت گفت:” خوبم ..”

بعد در حالیکه چشمهاش برق میزد گفت:” من یه فکر دیگه دارم ! اون کامیون اسباب بازی رو می بینی آنی؟ می تونیم یه عالمه آب توی بار اون بریزیم بعد به کمک اون استخر رو پر کنیم!”

آنی گفت:” تو بلدی چطوری با اون کامیون رانندگی کنی؟” آلبرت گفت:” من قبلا دیدم که بچه ها چطوری با اون بازی می کنند، با دکمه سبز راه میره و با دکمه قرمز می ایسته ..” بعد سریع سوار کامیون شد و به طرف شیر آب رفت و اون رو باز کرد و عقب کامیون پر از آب شد. آلبرت دوباره دکمه سبز رو زد ولی این بار کامیون شروع کرد به چرخیدن! آنی با صدای بلند گفت:” آلبرت یه کاری کن که اون دور خودش نچرخه!” آلبرت گفت:” نمی تونم آنی .. هر کاری می کنم اون نمی ایسته..”

بعد یکدفعه چشمش به یک دکمه جدید افتاد و اون رو فشار داد ، کامیون ایستاد و عقب کامیون بلند شد و شررررررر همه آبها رو درست روی سر آنی که پشت کامیون ایستاده بود خالی کرد! آلبرت به آنی که حالا مثل یک موش آب کشیده شده بود نگاه کرد و گفت:” متاسفم آنی ! فکر کنم دکمه تخلیه بار رو زدم !” آلبرت با ناامیدی لب جعبه نشست. آنی گفت:” من یه فکری دارم ، زود برمیگردم” و از اونجا دور شد.

یه کم بعد آنی به همراه تعداد زیادی از موشها که دوستهای آلبرت بودند برگشت. هر کدوم از موشها یک سطل دستشون بود. موش ها با شور و هیجان به ترتیب سطل هاشون رو پر از آب می کردند و توی استخر می ریختند. آلبرت با هیجان گفت:” چه فکر خوبی آنی ! مثل اینکه استخر داره کم کم پر میشه !”

بله موش کوچولوها با کمک و همکاری هم بالاخره تونستند استخر رو پر از آب کنند. آلبرت که خیلی خوشحال بود گفت:” میخوام یک کار هیجان انگیز بکنم، هر کی دوست داره سر بخوره توی استخر سوار کامیون بشه !” همه موش ها با ذوق و شوق سوار کامیون شدند. بعد آلبرت با خنده گفت : ” یک، دو ، سه …” و دکمه تخلیه رو زد. موش ها دونه دونه سر خوردند و تالاپ توی استخر افتادند..

آنی در حالیکه می خندید گفت:” بالاخره موفق شدیم آلبرت.. حالا واقعا یک ساحل هیجان انگیز داریم ! شنا و آب بازی توی آفتاب واقعا می چسبه ..” بعد دوتایی توی آب شیرجه زدند و همراه بقیه موش ها بازی کردند..

separator line

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها