بهشت زهرا نه آرامستان که خط مقدم یک جنگ تمام عیار بود

بهنام مزینانی در گفتوگو با خبرنگار برنا گفت: در روزهایی که شهر خاموش شده بود، وقتی خیابانها خلوت بودند و مردم پشت درهای بسته خانههایشان پناه گرفته بودند، اینجا… بهشت زهرا، بیدارتر از همیشه بود.
وی با اشاره به تجربیاتش در روزهای همه گیری کرونا گفت: ما در دل مرگ نفس کشیدیم. در روزهایی زندگی کردیم که مرگ، دیگر فقط یک واژه نبود؛ یک واقعیت سنگین و بیرحم بود که هر لحظه از کنارمان عبور میکرد.
در آن روزهای تاریک، بهشت زهرا دیگر فقط یک آرامستان نبود؛ خط مقدم یک جنگ بیچهره شده بود. جنگی با مرگ.
مدیر اجتماعی بهشت زهرا اضافه کرد: کرونا فقط یک بیماری نبود؛ یک سیل تاریک و بیرحم بود که از هر کوچهای عبور کرد، بیآنکه فرصتی برای وداع بگذارد، بیآنکه مجالی برای تسلیت باقی بگذارد. اما وقتی همه ترسیده بودند، پرسنل بهشت زهرا عقب نکشیدند؛ نه غسّال، نه رانندهی آمبولانس، نه خاکسپار.
مزینانی با اشاره به اینکه در آن روزهای سیاه، هر روز دهها و گاهی صدها پیکر بیخداحافظی به اینجا میرسیدند، گفت: نه مراسمی، نه آغوشی، نه آخرین بوسهای… فقط کیسهای سفید، فقط نگاههایی خسته، و سکوت.
وی تاکید کرد: پرسنل بهشت زهرا –همین آدمهای سادهی شهر– شدند آخرین بدرقهکنندگان کسانی که هیچکس نتوانست با آنها وداع کند؛ و ما هیچوقت صدایشان را نشنیدیم…
نویسنده کتاب خاطرات پرسنل بهشت زهرا با بیان این مطلب که من این خاطرات را جمع کردم، چون سکوت آنها از هزار فریاد بلندتر بود، توضیح داد: میخواستم از دل روایتهایشان، آن چیزی را ثبت کنم که دوربینها ندیدند، تیترها ننوشتهاند، و کمتر کسی باور کرد: لحظهای که یک غسّال جوان، پدر خودش را شست. لحظهای که یک رانندهی آمبولانس، بعد از جابهجایی دوازدهمین پیکر، بغضش ترکید، اما نگذاشت کسی اشکهایش را ببیند. از کارگری که بیصدا، سه روز به خانه نرفت، چون همسر باردارش میترسید او را بغل کند…
این نویسنده اضافه کرد: اینها فقط خاطره نیستند؛ سند هستند. سندی از رنج، از ایثار، از انسانهایی که جان دادند تا این شهر از هم نپاشد؛ و اگر ما روایت نکنیم، اگر ثبت نکنیم، همه چیز فراموش میشود؛ و فراموشی، گاهی بیرحمتر از مرگ است.
مزینانی تصریح کرد: من این صداها را جمع کردم، چون میترسیدم این سکوت روزی گم شود. میترسیدم آیندگان ندانند پشت این شهرِ زنده، چه کسانی ایستادند، چه کسانی بیصدا جان دادند، و چه کسانی هرگز در قابِ دوربین جا نگرفتند؛ و این فقط یک کتاب نیست؛ یک سند است. سند انسان بودن، آنهم در روزهایی که همه چیز، غیرانسانی به نظر میرسید.
مدیر اجتماعی سازمان بهشت زهرا با تاکید بر اینکه ما فقط مرگ را دفن نکردیم؛ ترس را هم دفن کردیم، گفت: ما فقط با ویروس نجنگیدیم؛ با بیمهری، با تنهایی، و با فراموشی هم جنگیدیم؛ و این خاطرات، بلندترین فریادیست که از دل سکوت درآمده… تا بماند. برای همیشه.