ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم/ خطی تازه برای شعر معاصر ساختم

 ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم/ خطی تازه برای شعر معاصر ساختم

 برنا- گروه فرهنگ و هنر؛ ابراهیم حقیقی در خصوص الهام گرفتن از هم‌نسلانش می‌گوید: از هنرمندانی چون مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، آیدین آغداشلو و محمد احصایی آموخته‌ام. همه ما اگر قدی بلند کرده‌ایم، نتیجه ایستادن بر شانه‌های معلمان‌مان است.

تبسم کشاورز- در جهان پرتلاطم امروز، گاه باید ایستاد، نگریست و شنید؛ شنید آن‌چه در قاب یک نقاشی نجوا می‌شود و آن‌چه واژه‌ها در خاموشی تصویر بازمی‌گویند. «گالری سهراب» این روز‌ها میزبان تجربه‌ای استثنایی است؛ نمایشگاهی از آثاری که نه‌فقط چشم، که جان را مخاطب خود می‌سازند.

در همین فضا، با یکی از چهره‌های تأثیرگذار و چندوجهی هنر معاصر ایران به گفت‌و‌گو نشستیم؛ ابراهیم حقیقی هنرمندی که مرز میان خط، رنگ و کلمه را درنوردیده است. از نسبت او با ادبیات و تجربه خاصش در پیوند شعر و نقاشی گفتیم؛ از خط‌نگاره‌ها تا کشف فرم در دل معنا.

آن‌چه در ادامه می‌خوانید، حاصل گپ و گفت خبرنگار فرهنگ و هنر برنا با ابراهیم حقیقی است. گپ‌وگفتی صمیمی و پرنکته با مردی که تصویر را به شعر بدل کرده و واژه را به رنگ.

برنا: خطی تازه برای شعر معاصر ساختم/ نقاشی، پناه‌گاه من در شب‌های تنهایی‌ست/واژه‌ها برای من فقط معنا ندارند؛ فرم و موسیقی‌اند/ ادبیات تنها اعتیادی‌ست که از کودکی با من مانده/ نقاش معنا نمی‌دهد، تماشاگر است که تفسیر می‌کند/ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم

خط نستعلیق برای شعر نو کافی نیست

برنا: از الف تا امروز و این‌جا‌... اجازه دهید از نسبت شما با ادبیات آغاز کنیم؛ و از آن‌جا برسیم به تجربه‌ای که امروز در گالری سهراب پیش روی مخاطب قرار دارد. ما در آثار این مجموعه، با نوعی «طبیعت بی‌جانِ ساختارمند» مواجهیم؛ فضایی که در آن، رنگ‌های گرم و پرانرژی در کنار واژه و شعر قرار گرفته‌اند. در این نقاشی‌ها، تصویر و کلمه بر در شعر تنیده شده یا شعر روی نقاشی‌ها خزیده است؟

حقیقی: ریشه این تجربه به سال ۱۳۷۲ بازمی‌گردد. نخستین نمایشگاهم در این زمینه، در سال ۱۳۷۴ و در گالری گلستان برگزار شد. عنوان «خط‌نگاره‌ها» را برایش انتخاب کردم. دلیلش این بود که در آن دوره، به‌طور جدی به این فکر می‌کردم که آیا خط نستعلیق فارسی می‌تواند شعر معاصر را به‌خوبی بازنمایی کند یا نه. ما با خط نستعلیق می‌توانیم شعر‌های مولوی، حافظ و سعدی را با زیبایی تمام بنویسیم؛ به‌ویژه غزل‌ها را. چون خودِ فرم خط نستعلیق، غزل‌وار است، اما پرسش من این بود که آیا همین خط می‌تواند برای اشعار فروغ، شاملو، سهراب یا اخوان هم پاسخگو باشد؟ بله، می‌شود با نستعلیق نوشت، اما آیا ظرفیت تصویری معاصر را هم دارد؟ پاسخ این بود که نه؛ کافی نیست.

خطی تازه برای شعر معاصر ساختم

برنا: در واقع از همین پرسش به ایده‌ی ساختِ خطی تازه برای شعر معاصر رسیدید؟

حقیقی: دقیقاً. از همان‌جا تلاش کردم نوعی دیگر از نوشتار را برای شعر معاصر تجربه کنم. خطی که هم از نظر بصری پاسخگوی زبان امروز باشد و هم به معنا وفادار بماند. وقتی عمیق‌تر وارد این مسیر شدم، متوجه شدم که کل خوشنویسی فارسی از گذشته تا امروز، درگیر کشف زیبایی‌شناسی خط بوده است، اما من می‌خواستم از جایگاه یک نقاش به این ماجرا نگاه کنم؛ با پرسشی مشابه پرسش یک شاعر: «چگونه می‌توان با فرم، معنا آفرید؟»

در مکتب سقاخانه، برخی از دوستان نقاش سعی کردند به همین نوع پیوند میان متن و تصویر برسند، اما بسیاری از آن آثار، بیشتر به فرم توجه داشتند و معنا کمتر مورد توجه بود. من در کارم می‌خواستم معنا را نیز حفظ کنم.

برنا: چه عناصری از خوشنویسی فارسی برایتان جذاب‌تر بودند که وارد زبان بصری شما شدند؟

حقیقی: نکته‌هایی در خط فارسی وجود دارد که ظرفیت تصویری بسیار بالایی دارند. مثلاً کشیده‌های الف، نقطه‌ها، شین‌های شکسته‌نستعلیق، یا سرکج‌های کاف و لام. ما زبانی داریم که در آن نقطه، بیش از هر زبان دیگری، نقش ایفا می‌کند.

وقتی شاعر می‌نویسد: «ای شط شیرین پرشوکت من...» آن‌همه نقطه در واژه‌ها، فقط بار معنا ندارند، بلکه ظرفیت تصویری دارند. همین‌طور کشیده‌ها، شکل قرارگیری حروف، بالا و پایین رفتن‌ها. هیچ زبان نوشتاری دیگری چنین پتانسیل فرمی ندارد.

برنا: خطی تازه برای شعر معاصر ساختم/ نقاشی، پناه‌گاه من در شب‌های تنهایی‌ست/واژه‌ها برای من فقط معنا ندارند؛ فرم و موسیقی‌اند/ ادبیات تنها اعتیادی‌ست که از کودکی با من مانده/ نقاش معنا نمی‌دهد، تماشاگر است که تفسیر می‌کند/ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم

برنا: این تجربه فقط در نوشتار ماند یا به ابزار‌های دیجیتال هم رسید؟

حقیقی: اول با قلم و کاغذ شروع کردم. تجربه‌هایی داشتم که روی کاغذ می‌نوشتم، بعد اسکن و در نرم‌افزار پردازشش می‌کردم. بعد‌ها مستقیم در نرم‌افزار نوشتم. در همین نمایشگاه اخیر، نوشتار کاملاً آزاد است. همه اینها در ادامه یک مسیر برای کشف ظرفیت بصری شعر معاصر بوده است.

برنا: در این نمایشگاه، ما با اشعاری از دوره‌های مختلف روبه‌رو هستیم. از فروغ و سهراب گرفته تا سعدی. به نظر می‌رسد در انتخاب شعرها، هم به ادبیات کلاسیک توجه شده و هم به شعر نو. می‌خواهم بدانم در فرآیند خلق این آثار، ابتدا شعر انتخاب می‌شد یا نقاشی؟

حقیقی: در این مجموعه، ابتدا نقاشی کردم. تمرکزم بر یافتن ترکیب‌های رنگی بود. بعد سراغ شعری رفتم که بتواند با فضای آن نقاشی گفت‌و‌گو کند.

خط فارسی، زبان نقطه‌ها و کشیده‌هاست

برنا: یعنی شعر‌ها در ادامه‌ی نقاشی آمدند و مکمل معنایی آن شدند؟

حقیقی: بله. در واقع، شعر‌ها در ادامه همان روندی انتخاب شدند که در خط‌نگاری‌هایم دنبال می‌کردم. برای من، واژه‌ها فقط حامل معنا نیستند، بلکه فرم و موسیقی هم دارند. شکل کلمه‌ها، واج‌آرایی‌شان، کشیده‌ها، نقطه‌ها... همه برایم اهمیت دارند. حتی ریتم کلمات برایم مهم است.

برنا: آیا این ریتم، در فرم بصری نقاشی هم تأثیر گذاشته؟ مثلاً اگر شعر سعدی باشد، کارتان به سمت کلاسیک‌تر شدن رفته؟ یا اگر شعر سهراب باشد، ریتم و تصویر مدرن‌تری پیدا کرده؟

حقیقی: نه. من آدم معاصر هستم و نقاشی‌ام باید در بستر امروز اتفاق بیفتد. اگر اینگونه نگاه می‌کردم برای مثال با شعر سعدی باید مینیاتور می‌کشیدم.

برنا: خطی تازه برای شعر معاصر ساختم/ نقاشی، پناه‌گاه من در شب‌های تنهایی‌ست/واژه‌ها برای من فقط معنا ندارند؛ فرم و موسیقی‌اند/ ادبیات تنها اعتیادی‌ست که از کودکی با من مانده/ نقاش معنا نمی‌دهد، تماشاگر است که تفسیر می‌کند/ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم

نقاش حرف نمی‌زند

برنا: در آثار شما رنگ‌ها پرانرژی و گرم‌اند، اما هم‌زمان، چیزی در پسِ آنها پنهان است. حسی از نوعی درون‌گرایی یا شاید تلخی آرام. من چشم‌های شما را در این نقاشی‌ها نمی‌بینم؛ گویی چیزی را نمی‌خواهید مستقیماً بیان کنید. آیا این برداشت من درست است؟

حقیقی: مخاطب آزاد است هرطور بخواهد برداشت کند. نقاش که حرف نمی‌زند.

برنا: ولی برای خودتان چطور؟ آن هیجان رنگ‌ها بازتاب یک حس درونی است؟ مثلاً بی‌قراری، شادی، غم؟

حقیقی: ممکن است غمگین بوده باشم، یا شادمان، یا پریشان. مهم نیست. من به نقاشی پناه بردم و کارم را انجام دادم. گاهی در شب‌های تنهایی، گاهی در روز‌های خلوت. حالا مخاطب می‌آید و یا در این ضیافت رنگ شریک می‌شود یا نمی‌شود. یا معنا را می‌بیند، یا در پی معنای پنهان می‌گردد. من دخالتی در تفسیر‌ها نمی‌کنم.

برنا: خطی تازه برای شعر معاصر ساختم/ نقاشی، پناه‌گاه من در شب‌های تنهایی‌ست/واژه‌ها برای من فقط معنا ندارند؛ فرم و موسیقی‌اند/ ادبیات تنها اعتیادی‌ست که از کودکی با من مانده/ نقاش معنا نمی‌دهد، تماشاگر است که تفسیر می‌کند/ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم

تنها اعتیادم کتاب خواندن است

برنا: به قول بارگاس یوسا: «ادبیات خوراک جان‌های ناخرسند و عاصی است. خوراک کسانی است که چیز‌های بیشتری از زندگی می‌خواهند...» در زیست ابراهیم حقیقی هم ادبیات چنین نقشی داشته؟

حقیقی: ادبیات همیشه در زندگی من جایگاه ویژه‌ای داشته. از کودکی اهل کتاب خواندن بودم. از هشت‌سالگی شروع کردم به خواندن و این تنها اعتیادی است که دارم.

برنا: شاعر‌های مورد علاقه‌تان در میان شاعران معاصر چه کسانی هستند؟

حقیقی: قطعاً شاملو، اخوان و فروغ. سهراب کمتر، اما گاه‌به‌گاه. در لحظاتی که نیاز به تأمل دارم، همیشه به غزلیات شمس و حافظ پناه می‌برم.

برنا: شما با هنرمندان بسیاری در حوزه‌های مختلف همراه بودید؛ از طراحی گرافیک تا سینما و نقاشی. دوستانی مانند آیدین آغداشلو، علی‌اکبر صادقی، مرتضی ممیز، فرشید مثقالی و محمد احصایی. کدام‌یک بر کارتان بیش از دیگران تأثیر گذاشته؟

حقیقی: اگر هنرمندی جهان خودش را پیدا می‌کند. اما بدون شک این دوستی‌ها برای من منبع یادگیری بودند. من از مرتضی ممیز، فرشید مثقالی، آیدین آغداشلو، محمد احصایی... چیز‌هایی آموختم. ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم. اگر قدی بلند کرده‌ایم، به‌خاطر قامت بلند آنهاست.

برنا: در صفحه مجازی‌تان دیدم که تصاویری از آثار پیکاسو، رنه ماگریت، فریدا کالو و دیگران منتشر کرده‌اید. این انتخاب‌ها سلیقه‌ی شما را نشان می‌دهند یا پروژه خاصی در کار بود؟

حقیقی: آنها مربوط به دوران کرونا بودند. من روی آثار نقاشی تمام دوره‌ها، از قرون وسطا تا مدرن، ماسک زدم؛ با این شوخی که مبادا کرونا بگیرند! همه‌شان در صف واکسن بودند.

شاید روزی راننده اسنپ شوم اما نقاشی را کنار نمی‌گذارم

برنا: شما علاوه‌بر نقاشی، در طراحی پوستر، جلد کتاب، طراحی صحنه، معماری، گرافیک و عکاسی هم فعال بوده‌اید. با این‌همه تنوع، در کدام قالب خودِ واقعی‌تان را بیشتر می‌بینید؟

حقیقی: شغل من گرافیک بوده؛ معیشتم از گرافیک گذشته و می‌گذرد، اما وقتی خلوتی دست می‌دهد، یا نیازی درونی سر برمی‌آورد، پناه می‌برم به نقاشی. اگر ناچار شوم، شاید روزی راننده اسنپ هم بشوم ولی در تمام این موقعیت‌ها نقاشی را کنار نمی‌گذارم.

برنا: در پایان، اگر نکته‌ای هست که در این گفت‌و‌گو از قلم افتاده و مایلید اضافه کنید، بفرمایید.

حقیقی: من معمولاً برای گفتن حرفی پیش‌قدم نمی‌شوم. شما وادارم کردید که صحبت کنم.

برنا: اجبار قشنگی بود!

حقیقی: از حالا به بعد، فقط جلوی وکیلم حرف می‌زنم!

برنا: این نقاشی‌ها پر از ریتم و موسیقی است. هنگام نقاشی موسیقی هم گوش می‌دهید؟

حقیقی: بله، ویوالدی گوش می‌دهم و این سلیقه شخصی من است.

برنا: خطی تازه برای شعر معاصر ساختم/ نقاشی، پناه‌گاه من در شب‌های تنهایی‌ست/واژه‌ها برای من فقط معنا ندارند؛ فرم و موسیقی‌اند/ ادبیات تنها اعتیادی‌ست که از کودکی با من مانده/ نقاش معنا نمی‌دهد، تماشاگر است که تفسیر می‌کند/ما همه بر شانه‌های معلمان‌مان ایستاده‌ایم

انتهای پیام/

 

 منبع خبر

قیمت روز طلا، سکه و ارز

جدیدترین ها