نه هر که مغلق گفت فلسفه داند

عصرایران ؛ آریا یونسی - در تصور عمومی چنین است که فلاسفه همیشه حرف های عمیق و نکته سنجانه و درستی می زنند؛ گویی که فلسفه و تفکر فلسفی اغلب اوقات درست است. با این حال، دکارت در «گفتار در روش» هنگامی که می خواهد وجود روش در فلسفه را نشان دهد جمله ای می گوید که قابل توجه است. او می گوید: «هیچ عقیده ای، حتی بی معنی و غیرقابل باور، وجود ندارد که حداقل چند فیلسوف به آن معتقد نبوده باشند.» تاریخ فلسفه بر درستی حرف دکارت گواهی می دهد. حرف هایی که گاهی خود فلاسفه نیز به آن باور نداشته اند.
هگسیاس کورنایی یکی از فلاسفه نسل چندم لذت گرا در لیبی امروزی که معتقد بود خوشبختی و لذت قابل دستیابی نیست پس باید از رنج و درد دوری کرد. هگسیاس کتابی نوشته با عنوان «مرگ با گرسنگی» که در آن استدلال کرده بود زندگی چیز خوشایندی نیست و سراسر خواهش و نیاز جسمی و نفسانی است پس مردن بهتر از زندگی است، آن هم با گرسنگی دادن به خود تا مردن! اما نکته جالب ماجرا آن جا است که هگسیاس خود به مرگ طبیعی مرده است نه با گرسنگی دادن به خود. هگسیاس فیلسوفی کم هوش نبود اما خودش نظریه خودش را جدی نمی گرفت با اینکه تمام ساز و کار مفهومی آن را فراهم کرده بود.
گاهی جملات خاصی بسیار عمیق و فلسفی دیده می شوند اما، چنانکه دنیل دنت گفته است، در اساس بسیار واضح یا بسیار احمقانه هستند؛ مثل این جمله که «همه چیز به هم مرتبط است» جمله ای ظاهرا پرمغز اما با کمی تعمق معلوم می شود هیچ معنای مبتکرانه ای ندارد!
اما آیا تمامی جملات و مجموعه جملات فلسفی همین گونه هستند؟ قطعا خیر؛ گاهی تفکر چنان پیچیده می شود که نمی توان به راحتی و سادگی فهمید استدلال ها چه هستند و چه ارتباطی با هم دارند. گاهی تک جمله ای فلسفی عجیب و غریب به نظر می رسد اما وقتی در زمینه مورد بحث قرار بگیرد معلوم می شود که نظر درستی است.
کار سخت و دشوار این است که میان نظریات پیچیده فلسفی و درست که به خاطر پیچیدگی تفکر سخت فهمیده می شوند و جملات مغلق و بی معنا و نادرست تمایز قائل شویم؛ به بیان دیگر، یاد بگیریم که چگونه سره را از ناسره جدا کنیم. بهترین راه آن هم غور در تفکر فلسفی است، نه بازگویی طوطی وار اصطلاحات فلسفی بدون دانستن معنای آنها.