قفل شدن تصمیمگیری افراد ناشی از اوضاع اقتصادی و اجتماعی است یا به خاطر وضعیت روانی جامعه و ضعف در آموزش مهارتها؟ یک جامعهشناس و یک روانشناس به پرسشهایی در زمینه چرایی
تعلیق در تصمیمگیریها پاسخ میدهند.
به گزارش ایرنا، «منتظریم ببینیم چه خواهد شد؟»؛ این جملهای است که به خصوص طی سالهای اخیر در پاسخ به چرایی دست دست کردن افراد و خودداری از تصمیمگیری قطعی درباره مسائل مختلف میشنویم.
وقتی میگوییم طی سالهای اخیر، منظور این است که با قمر در عقرب شدن اوضاع اقتصادی پس از تحریمها، این وضعیت تعلیق بیشتر به چشم میآید و طیفی از بیتصمیمیها هم به همین خاطر است. البته این همه ماجرا نیست و بسیاری، عوامل ذهنی و فردی را موثرتر از عناصر بیرونی میبینند.
در این وضعیت، افراد تصمیمهای مهم زندگی را مدام به تاخیر میاندازند تا شاید به یک چشمانداز نسبتا مطمئن برسند.
بر اساس گزارههایی که از گفتوگوهای عمومی در کوچه و خیابان، فضای مجازی، آمد و شد با فامیل و آشنا و ... به گوش میرسد، بخشهایی از جامعه تصمیمات مهمی چون ازدواج، تغییر شغل، سرمایهگذاری برای شغل جدید، تغییر مسکن، مهاجرت، ادامه تحصیل و حتی فرزندآوری را به آیندهای موکول کردهاند که از شرایط ناثابت به دور باشد. در واقع برای برخی از مهمترین تصمیمات در وضعیت بلاتکلیفی قرار دارند.
برای بررسی دقیقتر این تعلیق، پژوهشگر ایرنا گفتوگویی با «سعید معیدفر» دانشیار بازنشسته گروه جامعهشناسی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران و «جمیله نجفی» روانشناس و مدرس دانشگاه داشته که مشروح آن را در ادامه میخوانید.
شرایط فعلی شبیه دوره قبل از قبول قطعنامه است/ بلاتکلیفی حاصل وضعیت اعتماد و سرمایه اجتماعی است
معیدفر: وقتی سرمایه اجتماعی و اعتماد کاهش مییابد، بهطور طبیعی آدمها از استحکام و ثبات خارج شده و دائم مثل پر کاهی به این طرف و آن طرف کشیده میشوند؛ گویی چسب اجتماعی یا قوام جامعه از بین میرود، آدمها تبدیل به فرد میشوند و بر اساس اطلاعاتی که دریافت میکنند دائم به این سو و آن سو کشیده میشوند
معیدفر در گفتوگو با پژوهشگر ایرنا با اشاره به اوضاع اقتصادی بیان میدارد: غیر از بازار ارز و طلا بقیه بازارها در حالت رکودند و وضعیت به گونهای است که مردم نگرانند و دنبال یک شرایط تثبیت شده میگردند.
در جامعهشناسی میگویند وقتی سرمایه اجتماعی و اعتماد کاهش مییابد، بهطور طبیعی آدمها از استحکام و ثبات خارج شده و دائم مثل پر کاهی به این طرف و آن طرف کشیده میشوند. حالا وقتی که سرمایه اجتماعی از بین میرود یا کاهش مییابد، گویی چسب اجتماعی یا قوام جامعه از بین میرود، آدمها تبدیل به فرد میشوند و بر اساس اطلاعاتی که دریافت میکنند دائم به این سو و آن سو کشیده میشوند. در این حالت با یک وضعیت بیقراری و قوامنایافتگی در همه عرصههای اقتصادی سیاسی اجتماعی و فرهنگی مواجه میشویم.
در چنین وضعیتی، افراد بلاتکلیف و معلقند و به چیزی نمیتوانند تکیه کنند. شرایط کنونی مانند ایام قبل از قبول قطعنامه ۵۹۸ است و مردم نمیدانند بالاخره آیا در انتهای این مذاکرات، نتیجه حاصل خواهد شد یا نه.
رئیس پیشین انجمن جامعهشناسی ایران میافزاید: وضعیت تعلیق، هم محصول
کاهش سرمایه اجتماعی است و هم تشدیدکننده و عامل آن. یکی از مصادیق بیاعتمادی هم بیاعتنایی به سخن و رفتار تصمیمگیرانی است که بارها حرف و عملشان متناقض بوده است. بنابراین با این که ممکن است مدیران کشور یک خط مشی را اعلام کنند ولی بسیاری هستند که دیگر نمیتوانند این خط مشی را باور کنند.
ما، هم در بحث اعتماد که از شاخصهای مهم سرمایه اجتماعی است مشکل داریم هم در بحث اطلاعرسانی و هم در این که اساسا مردم سالها به نحوی نامحرم تلقی شدهاند؛ برخلاف آن که باید مردم در متن و بطن تصمیمگیریها باشند. در کشور ما متأسفانه گاه تلاش برای اطلاعرسانی درست و صحیح از سوی روزنامهنگاران بعضا با هزینههای بالا همراه بوده است. در واقع، در کنار دیگر شاخصها، عنصر ضعف یا عدم مشارکت نیز به عنوان یکی از مؤلفههای سرمایه اجتماعی خودش به عنوان عاملی برای تشدید وضعیت تعلیق نقش داشته است.
در این شرایط، زندگی بسیاری معطل میشود و این بلاتکلیفی مدتها است که تداوم داشته است. در یک مقاطع کوتاهی ممکن است یک فضای متفاوتی به وجود بیاید و سریعا ناپدید شود. ما سالها است که در وضعیت بلاتکلیفی در همه عرصهها هستیم. مثلا در بحث نحوه پوشش این بلاتکلیفی به چشم میآید. پس میبینیم علاوه بر حوزههای اقتصادی و سیاسی، در حوزه فرهنگی نیز بلاتکلیفی وجود دارد.
معیدفر درباره تبعات این وضعیت میگوید: مجموع این بلاتکلیفیهایی که بعضا سالها حاکم بوده است، نفس جامعه را میگیرد، از رشد و توسعه میاندازد و اختلالهای جدی در روند زندگی معمول آدمها به وجود میآورد. در نتیجه با خیل عظیم جوانانی مواجه هستیم که بلاتکلیفیهای بزرگ دارند؛ چه در شغل چه در تشکیل خانواده، فرزندآوری؛ رفتن یا ماندن و ...
همین وضعیت برای بقیه اقشار جامعه نیز کم و بیش به چشم میخورد. وضعیت تعلیق و بیتصمیمیآسیبزا است و جامعه را از پویایی و تحرک و توسعه میاندازد و افراد از حالت مولد و خوداتکا تبدیل به موجوداتی وابسته و معلق میشوند. این در حالی است که جامعه توسعهیافته، جامعهای است که آدمهایش امید به آینده داشته باشند، بتوانند محاسبه کنند و آینده را برآورد کنند و بر اساس آن برآورد، زندگی خود را پیشبینی کنند.
تعلیق زاییده اضطرابهای مزمن و کمالگرایی مخرب/ در این شرایط «ای کاش»ها شروع میشوند
نجفی: یکی از مشکلات اصلی جامعه ما عدم آموزش مهارتهایی مانند تابآوری در مدارس است. ...در شرایط تعلیق، مهارتهای نظری اولویت نیست بلکه مهارت عملی برای گذار از شرایط ناپایدار و گذران زندگی و ثروتآفرینی، اهمیت مییابد
به گفته نجفی، در جوامعی که بیثباتی اقتصادی و اجتماعی وجود دارد و قوانین هر روز عوض میشوند، استرس و اضطراب بیشتر است و هرچه میزان استرس و اضطراب جمعیت عمومی بالاتر باشد، تردیدها بیشتر و تصمیمگیریها سختتر خواهد شد.
متأسفانه یکی از مشکلات اصلی جامعه ما عدم آموزش در مدارس است که بتواند فرد را برای چنین شرایطی آماده کند. در این شرایط، یکی از مهمترین ابزارها، مهارت تابآوری است. متاسفانه این مهارت از کودکی به دانشآموزان آموزش داده نمیشود.
از طرفی پدر و مادری که بلافاصله و فوری، همه نیازهای بچه را برآورده میکنند، تیپهای کمالگرا پرورش میدهند و مدام القا میکنند که تو باید در همه شرایط، بهترینِ خودت باشی. نتیجه عملی این کمالگرایی، اهمالکاری است که در پیوند با بحث ما یعنی تردید در تصمیمگیری، بسیار مخرب عمل میکند. اینجا است که افراد مدام خود را مقایسه میکنند و انتظارات بالا و تعلل در تصمیمگیری باعث اضطرابهای طولانی و مخرب میشود.
این روانشناس درباره دیگر آثار مخرب تعلل در تصمیمگیریهای مهم زندگی میگوید: شاید مهمترین اثر مخرب این وضعیت تعلیق، این است که فرد دچار بیثباتی در همه شرایط زندگی میشود؛ یعنی بیتصمیمی و بلاتکلیفی به هویت افراد صدمه میزند و تداوم و تشدید آن فرد را به نقطهای میرساند که دیگر اصلا نمیداند کیست و چیست. وقتی یک جامعه نداند که از زندگی چه میخواهد و هدفش چیست، آرام آرام هویتش را از دست میدهد و مدام در حالت حسرت قرار میگیرد.
در این شرایط است که «ای کاشها» شروع میشوند؛ ای کاشها و اگرها باعث میشوند فرد دچار خطاهای شناختی و بیماریهای روانی از جمله وسواسهای فکری شود. وسواسهای فکری محصول عدم اطمینان و نگرانی از این است که در آینده چه اتفاقی رخ میدهد.
نجفی به افراد و خانوادههایی که در شرایط فعلی دچار وضعیت تعلیق و بیتصمیمی شدهاند، توصیه میکند: من در مشاورههای شغلی میگویم افراد همه تخم مرغهایشان را در یک سبد نباید بگذارند. به جای مباحث تئوریک بروند آموزشهای عملی ببینند و مهارتهای خود را افزایش دهند که بتوانند در هر شرایط اقتصادی و اجتماعی حتی برای بعد از مهاجرت از آن استفاده کنند. در شرایط تعلیق، مهارتهای نظری اولویت نیست بلکه مهارت عملی برای گذار از شرایط ناپایدار و گذران زندگی و ثروتآفرینی، اهمیت مییابد.